پاورپوینت کامل آغاز هفته جهانی مسجد ۶۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آغاز هفته جهانی مسجد ۶۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آغاز هفته جهانی مسجد ۶۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آغاز هفته جهانی مسجد ۶۱ اسلاید در PowerPoint :
۹۵
دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۵ ۲۶ رجب ۱۴۲۷ ۲۰۰۶ .Aug.21
جایی برای آفتاب شدن
عباس محمدی
مناره ها یکی یکی سر از خاک بلند می کنند تا لات و هبل و عزا، در سایه های بلند
مناره ها محو شوند.
محراب ها آغوش می گشایند تا بوی بهشت، نفس هایمان را از رسیدن آکنده کند.
اذان در مأذنه ها طنین انداز می شود تا جانمان از آرامش لبریز شود.
مسجد، بوی اسلام است که همچون نسیم صبح، وادی به وادی، عطر بهار را به
ارمغان سرزمین های کافر آن سوی آب ها می رساند.
مسجد، سلام خداوند است که خوش ترین زمان ها را لبخند لب هایمان می کند.
صدای اذان، دلنوازترین آهنگ بیداری ست که جان ها را لبریز شور می کند.
تنها حریم امنی که در میان این همه دود و سرب و ماشین و خیابان های پی در پی
می توان سراغ گرفت، خلوتگاه بی آلایش مسجد است؛ حریمی که هم خلوتگه عاشقان
است و هم محل تجمع اهل دل.
مسجد، خانه خداوند است؛ خانه ای که در دنیا بنا شده است و دنیا را نفی نمی کند؛
نه رنگ خانقاه به خود می گیرد و نه بوی عزلت دیرهایی که گوشه نشین غارهای
تنهایی شده اند.
هم جایگاه جان های آزاده است و هم خلوتگاه اهل راز. جایی است که هر کس را با
هر رنگ و بویی، به یکدله شدن و یک رنگ شدن با دیگران دعوت می کند.
کاشی های آبی محرابش، بوی زلال آب می دهد و گل بوته های نقش بسته بر
کاشی هایش، بهشت مجسم است. از این همه زیبایی تا تالارهای کافر شاهانه، فرسنگ ها
فاصله است.
همیشه می توان بی واسطه، خداوند را در هوایش نفس کشید.
می توان بی آنکه پرنده شد، آسمان را بوسید.
می توان عاشق شد؛ بی آنکه پای آینه ای در میان باشد.
هوای زلالش، همیشه از عطر نماز سرشار است.
تنها فصلی که می توان در مسجد پیدا کرد، بهار است؛ بهاری که از آغاز، خزانی را به
یاد نمی آورد.
آسمانش، همیشه لبریز از ستاره های خوشبختی است. آسمانش، نزدیک ترین
آسمان ها به زمین است.
مسجد، نزدیک ترین جاده به خداوند است؛ جاده نزدیک تر از آسمان ها؛ تنها جایی
که برای آفتاب شدن سراغ دارم محراب، معطر از نفس جبرئیل مسجد است؛ جایی که به
خورشید، نزدیک تر از ایوان های لبریز آفتاب است. شبستان مسجد، از ماهتاب های
پرفروغ نمازهای شب لبریز است.
مسجد، اولین نقطه برای پرواز است؛ جایی است که از پرنده ها به آسمان
نزدیک تر است.
دریای بندگی
حمیده رضایی
همین که دیوارها در صدای اذان می پیچند، همین که دیوارها هم دست به دعا
برمی دارند، همین که از لابه لای گلدسته ها، صدا چون پیچکی سبز، تناور می شود، همین
که عطر نیایش می پیچد و صدا بلندتر می شود، تمام خشت خشت مسجد، تمام
طارمی ها، تمام گلدسته ها و مناره ها و تمام حجره ها، بوی عقیق می گیرند.
چراغ روشن، راه روشن، هوا روشن؛ آمیخته است با صدای اذان و مسجد ـ این چهار
دیوار سپید و پاک، هم رنگ بال های گسترده ملایک، این چهار دیوار قد کشیده تا مرز
ملکوت، این چهار دیوار مقدس، این چهار دیواری که تو را از قفس خلاص می کند و
پرندگی را در لابه لای بال های پروازت زمزمه می کند.
امروز روز پیوند توست به این چهار دیوار شگفت؛ این چهار دیواری که تو را و
بندگی ات را به نحوی دیگر به خاطر می آورد. باید صدای اذان را نزدیک تر بشنوی! باید
بروی و در اسلیمی نقش های دیوار؛ دنبال بوته های بهشت بگردی.
باید غبار از زاویه های این چهار دیوار بزدایی و در هوای یکدست آن نفس تازه کنی!
باید دست هایت را بلند کنی تا تمام شاپرکان حوالی، بر شاخه های دستانت بنشینند!
باید این چهار دیوار شکفته در زمین ـ این تکه بهشت ـ را خوب حس کنی!
باید از تمام خشت خشت مسجد، چراغ های ایمانت را بیاویزی!
اینجا، دست های نیایشت به آسمان می رسند.
اینجا، در صفاصف نماز، نزدیک تر از همیشه بوی بهار را حس می کنی؛ مشامت
لبریز از عطر بال زدن ملائک است. صدای اذان می پیچد؛ ثانیه هایت را لابه لای
روزمرّگی هایت می پیچی و تهی می شوی از خویش.
راه می افتی؛ گام هایت شتاب می گیرند، قلبت تندتر می زند، نفست لبالب می شود.
صدا از مناره ها بالاتر می رود؛ بال می گیری. مسجد روبه رویت، در رنگین کمانی از
نور غوطه می خورد.
خود را به دریایی از بندگی می زنی. سال هاست، همه روزهایت را چون صدایی
سرشار از مناره های بلند مسجد آغاز می کنی.
آکنده از عطر همبستگی
محمدکاظم بدرالدین
عطر آشنای عالم قدس را از در و دیوار این قطعه از بهشت، می توان بویید.
احساس های دسته جمعی از گل های سجاده، همراه «قد قامت الصلوه»، برمی خیزد.
انتخابی از بهترین گام های ایمان در این مکان صورت گرفته تا فضای مسجد، آکنده از
همبستگی شود.
چشم هایی که فردا می خواهند به بهشت بنگرند، شاید طاقت تماشای آن همه زیبایی
را یک جا نداشته باشند! اینجا مقدمه ای است که نگاه ها عادت کنند و زمینه برای
نمازگزاران سالک، فراهم آمده باشد. مسجد، یعنی مکانی که در آن گلچینی از
توانایی های جوان و جوان های توانا گرد هم می آیند تا همه با هم، نسخه ای از آخرت
جاوید را برای جماعت، قرائت کرده باشند.
گرد هم می آیند تا اقتدا کرده باشند به سوره های اتحاد و به پاکی های با هم بودن.
صفی از فرشتگان هم در آذین بندی مسجد، با خدایی ترین رنگ، مشغولند. مسجد،
یعنی خانه ای برگزیده، با چراغ هایی در دل، دور از تعلّقات کوچه و بازار.
مؤمنان، خودبینی را بیرون مسجد می ریزند تا به سوی خدابینی رهنمون شوند. با
پای راست، قدم در عرصه مقدس عرش می نهند؛ با زمزمه «اللهم افْتَحْ لی ابوابَ
رَحْمَتِک» سبکبال ترین روح ها را می توان در محیط مسجد دید. برخی با نمازِ «تحیت» به
استقبال «تکبیره الإحرام» جماعت رفته اند.
اکنون جماعت برپا شده؛ اما فرصت باقی است، همچنان شتاب های پرشور گام ها
می آیند و خود را به «انّ اللّه مع الصابرین» می رسانند. اندکی بعد، قله چشم نواز بالندگی
در مذهب، از سلام های پس از نماز خواهد رویید، مصافحه هایی که قوت بخش دل های
نیکان است. آباد باد این لحظه ها که از هر کدامشان، روشنی می تراود. پر شعف باد، این
نردبان صعود و ترقی که نامش نماز جماعت است!
دروازه تطهیر
خدیجه پنجی
اینجا مسجد است؛ خانه قدیمی دوست؛ بی نهایت عشق و دلدادگی، در هوای
یکدست بندگی، اینجا محل تمرین پرندگی روح در جریان خاضعانه تن، رها شدن از بار
تعلق ها و شناور شدن در خلسه ای عاشقانه در بارش یکریز فرشته هاست.
اینجا خانه مهربانی و امن خداست؛ دور از تمام رنگ ها و ریشه ها، دور از فریبندگی
زرق و برق ها، حل شدن در طعم خوش نیاز، سیر در کوچه های ملکوت، کوچه گردی
عرش با قدم های مناجات، در نشئه بی خویشی خود، رها شدن در «او» در نهایت سادگی
و خلوص، هم نشینی با دوست، در یک گفت وگوی صمیمانه و دوستانه.
اینجا مسجد است؛ دروازه تطهیر، شروعی دوباره از خود، پلکانی تا کمال. اینجا نقطه
آغاز است؛ آغاز خالی شدن از لذت های حقیر دنیا، برخاستن از خاکستر معصیت ها،
شروعی برای همنشینی با فرشتگان، پوشیدن ردای خلیفه اللّهی، در سجده
بی امان ملائک.
چه ساده مرا خوانده ای به خانه خود و من که آهوانه رها می شوم در دامنه های
مناجات! من، پرندگی ام را رها می کنم تا آفاق توحیدی سلوک. چقدر هوای تو خوب
است! چقدر مهربانی ات، نزدیک و فراگیر! اینجا، چقدر آرامش جریان دارد!
رها شده ای در من، چون نسیمی سبک بال. رها می کنی مرا از خویش. می وزد نور تو
در دالان های تودرتوی درونم. مرا تا تو راهی نیست؛ با دقایق دل نشین و آسمانیِ نماز، با
صدای ملکوتی اذان. مرا خوانده ای به خانه خویش؛ به باغ نیایش، به آرامگاه نغمه های
مهربانی دیرسال، به بهشتی از کشف و شهود. مرا خوانده ای به خانه «حضور»، به آنجا
که ابراهیم را خواندی، به محل عروج پیامبر، از فرش تا عرش. مرا خوانده ای تا هم نوا
باشم با گلدسته هایی که در مناجات هماره ات، ایستاده اند به تسبیح.
مرا خوانده ای تا در باران یکریز توبه، تطهیرم کنی. سادگی خانه ات، با این
کاشی کاری های آبی رنگ، با طاق های فیروزه ای، با محراب ساده و روحانی؛ سادگی
خانه ات را دوست دارم.
با نغمه عطرآگین اذان، مرا خوانده ای تا آرام آرام رهایم کنی در جذبه ای لاهوتی؛ آرام
آرام رهایم کنی در هوای «وَحدَهُ لا إله إلا هُو».
موسیقی ملایم اذان
علی سعادت شایسته
صدای صبح می آید.
صدای صبح و پنجره های رو به تجلی می آید.
گلدسته ها، دست به دعا شده اند تا بی کران. گلدسته ها، صدایی شده اند ملایم و آرام
و می روند تا سلام پنجره ها را به خدا بدهند.
بیدار شو! این خانه، این اوج، تو را می خواند. دست هایت را به موسیقی آب ببخش!
کوچه ها را گام به گام بخند و به خانه خدا قدم بگذار! اینجا مسجد است و ملائک، با
بال های گسترده سلامت می دهند.
اینجا مسجد است و نوای ملایم اذان و دعا، بر شانه هایت دست می کشد.
اینجا مسجد است؛ پر از آبی کاشی ها و فیروزه ها؛ پر از پنجره های باز. پاهایت را بر
این فرش مقدس ـ بر بال فرشتگان ـ بگذار تا به آسمانی که در این نزدیکی است، بروی؛
تا به خدایی که در این نزدیکی است، سلام دهی!
بال بگشا! می توانی آسمان فیروزه ها و کاشی ها را ببینی. می توانی صدای بال
فرشتگان را بشنوی که بر فراز دست هایت می گردند. می توانی بشنوی که صدایت به
خدا می رسد. می توانی بشنوی که خدا جوابت را می دهد و دست هایت را می توانی
ببینی که از آنچه ناچیدنی، آکنده است.
اینجا مسجد است و نوای ملایم اذان و دعا، بر شانه هایت دست می کشد؛ مثل
صدای صبح، مثل صدای صبح و پنجره های رو به تجلی.
خانه آسمانی
اعظم سعادتمند
همه از یک قبیله ایم، چرا که رو به یک قبله می ایستیم.
بوی اذان که می پیچد در کوچه باغ های شهر، از یاد می بریم این یکی خان زاده است و
آن یکی چوپان زاده.
قطب نمای چشم هایمان به یک سو خیره می ماند؛ قامت می بندیم زیر گنبدی که تا
خدا فاصله ای ندارد و می چرخیم در مدار ملکوت. پیشانی می گذاریم بر خاک تا به یاد
آوریم از خاکیم و به خاک بازمی گردیم.
بال های قنوتمان
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 