پاورپوینت کامل روز جهانی قدس (آخرین جمعه ماه مبارک رمضان) ۴۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روز جهانی قدس (آخرین جمعه ماه مبارک رمضان) ۴۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز جهانی قدس (آخرین جمعه ماه مبارک رمضان) ۴۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روز جهانی قدس (آخرین جمعه ماه مبارک رمضان) ۴۸ اسلاید در PowerPoint :
۸۱
جمعه ۶ آبان ۱۳۸۴ ۲۳ رمضان ۱۴۲۶ ۲۰۰۵.oct.28
بوی زیتون
عباس محمدی
مرگ، بر دیوارهای خانه بوف های کور ضجه می زند.
«اندکی صبر، سحر نزدیک است».
کبوترهای صلح را نمی توان انکار کرد؛ اگر هرچه گلوله بزنندشان. اگر هرچه قفس
بسازندشان، اگرچه هر روز، سقف آرزوهایشان را با سقف خانه هایشان بر سرشان خراب کنند.
اگرچه آسمانشان را و افق نگاهشان را هر روز کوچک و کوچک تر کنند.
کبوترها انکارنشدنی اند، نمی شود باورشان نکرد؛ خون، پرهایشان را قشنگ تر می کند.
پرواز با بال های زخمی، جلوه دیگری دارد.
حتی اگر چشم ببندیم پرواز را نمی شود انکار کرد. پرواز را نمی شود از آسمان گرفت؛
همان گونه که آفتاب را.
دیوارهای بلند، نمی توانند بوی زیتون را سد کنند.
عطر زیتون همه جا را گرفته است.
هرچه دیوارها بلندتر شوند، هرچه دیوارها تنگ تر شوند، هرچه کوچه های تنگ
اردوگاه های غم زده از خون شهید رنگین تر شوند، برکت را نمی توانند از ما بگیرند؛ همان طور که
خدا را، همان طور که سنگ نتوانستند.
سلاحمان از سنگ است.
کودکانمان از سنگ زاده می شوند، بزرگ می شوند با هر سنگی.
روزی خواهد آمد که گرمای نفس هایمان و شعله آه هایمان با اشک کودکانمان و شعله های آتشی که
بر باغ های زیتونمان می زنید، در شما بگیرد و شب های غفلت جهانیان را تا همیشه روشن کند.
روزی که دود آه های مادران شهید داده ما چشم هایتان را کور کند و خواب غفلت دنیا را دچار
نفس تنگی کند، نزدیک است.
روزی که سنگ ها شیشه عمر دیو سیرتتان را خرد کند، نزدیک است.
این روزها در خانه های مان در کوچه ها و خیابان های ویرانه ما، بوی خدا را نزدیک تر می توان
حس کرد.
حماسه ماندگاری
معصومه داوود آبادی
گلوله ها، گلوی خاکت را می فشارند. بادهای عاصی بر پیکر کودکان و زنانت شلاق می زنند. تو
سال هاست ازپشت پنجره آوارگی،سرزمین بی پناهت را درهجوم رگبارهای مداوم دیده ای وگریسته ای.
ثانیه ثانیه این سال ها لبریز خاطره هایی سرخ و غبارآلود، خاطره هایی مجروح و زخم آجین است.
نگاه کن! زیتون زارها استواری ات را به نماز ایستاده اند.
تو خوب می دانی شغال های این حوالی برای تکه تکه کردن اراده ات، چگونه دندان تیز
کرده اند؛ اما تو می ایستی با دست هایی که سال هاست مشق حماسه می کنند و گام هایی که هر
لحظه، شکوه ایمانت را به نمایش می آیند؛ ایمان به رهایی.
من عاشقانه ترین واژه ها را برای مردمی ترانه می کنم که نیم قرن است در شبانه هایی برفی، به
شوق دمیدن آفتاب بهار آزادی، دشوارترین نبردها را تجربه کرده اند؛ مردمی از تبار آب و آینه،
مردمی از جنس سپیده و جنگل.
می دانم روزهای بی پناهی تان را.
می شناسم ستاره های بی سرتان را.
«من از سکوت شب سردتان خبر دارم
شهید داده ام از دردتان خبر دارم»
آنان که این روزهای خاکستری را بر روشنای نگاهتان تحمیل کرده اند، بدانند که ظلم پایدار
نمی ماند و خورشید ایمان شما سرانجام بر ابرهای تیره ستم، غالب خواهد شد.
بدانند که تو همچون چکاوکی عاشق، مسیر درخشان آفتاب را خواهی یافت و بر فراز
درختان شکوفه آذین آزادی، ترانه آزادگی ات را سرخواهی داد.
آه، ای فلسطین، ای وطن حماسه و عشق، ای سرزمین حادثه و توفان! تو برخواهی خاست در
سپیده دمانی بزرگ؛ آن گونه سربلند که ردپای اشغالگران نیز از پیکرت پاک شده باشد.
تو نفس خواهی کشید در هوایی معطر و پاکیزه و گازهای اشک آور، گلوی صهیونیست
ستمگران را در خود مچاله خواهد کرد.
برخیز و آخرین پس مانده های ظلم و نفاق را در زباله دان تاریخ دفن کن!
برخیز و حماسه ماندگاری ات را بر بلندترین کوه های دنیا پرچم بکوب!
اولین قبله
خدیجه پنجی
چه فرقی می کند، فلسطین یا ایران؟ قدس از آن ماست؛ این خانه خدا که بوی بهشت را
می پراکند در خاک، این قصر باشکوه آسمانی که خدا به ساکنان زمین هدیه داده است.
قدس از آن ماست. کدام ابرهه، رؤیای ویرانی ات را می پروراند در سر؟
کدام ابلیس، آبادی ات را ویران می خواهد؟ کدام شیطان، سربلندی را سرافکنده و خوار می خواهد؟
به من نگاه کن! در دست هایم، سنگی است که کبوترانه بال می گشاید تا تو.
در مشت من سنگی است که آهنگ رهایی ات را مژده می دهد. باران سنگ می بارد.
ما لشکر «ابابیل» هستیم، می خواهیم بباریم خشم و نفرتمان را برسر ابرهه ها.
بارانی از سنگ می بارد.
دلواپس چه هستی؟
شاخه های زیتونت، تا همیشه پرمیوه خواهد شد.
شمرها می خواهند سر فلسطین را ببرند؟ چه خیال باطلی!
هنوز در نگاه معصوم مسجدالاقصی، رد سبزی است از عبور بهار! هنوز در کوچه های
فلسطین، طنین قدم های پیامبران می پیچد.
ای خاستگاه فطرت های پاک! کابوس تنهایی ات تمام خواهد شد.
شب های بی ستارگی ات، روشنان خورشید را به تماشا خواهد نشست. امروز روز توست.
با هیچ سیم خارداری نمی توانند تو را به زنجیر بکشند.
سربلندی ات آرزوی من است. ای نخستین سکوی پروازهای عاشقانه انسان!
ای اولین قبله! تاریخ، ورق ورق تکرار می شود.
خانه خدا، خراب شدنی نیست.
فرزندان فرعون، به بیراهه می روند. امروز، فرزندان فرعون، در کسوت «ابرهه»ها آمدند. این
بار خنجرها فقط با قصد آشامیدن خون گلوی قدس برخاسته است. ای خانه مقدس! خدا برای
رهایی ات لشکری خواهد فرستاد. ای مرثیه سال ها درد و اندوه! زخم های همیشه ات سر باز
می کنند روزی. آن روز، آه و ناله هایت به آتش می کشد صهیون را. ای شناسنامه غربت و درد!
خون های ریخته شده، بر خاکت قد می کشند روزی. خون های جاری فرزندانت، سیلی خروشان
خواهد شد. هیچ دستی نمی تواند قداست تو را به سخره بگیرد. تو، قدس عزیز، هماره مقدس و
جاودانه خواهی ماند.
آتش شو!
سید حسین ذاکرزاده
مگر این خاک مال تو نیست؟
مگر تو فرزند همین مادر نیستی؟!
مگر ریه های تو پر از خاطره هوای اینجا نیست؟!
مگر با زمین خوردن در همین خاک، ایستادن را نیاموخته ای؟! پس با همه وجودت بایست
برای ایستادگی این خاک. شاید خیال گرمی دستان دیگران، دلخوشت کرده باشد!
شاید فکر می کردی کاری از دست کسی برمی آید!
شاید هم همین طور باشد؛ اما سکوت و زمزمه های بی فروغ این سال ها باید تو را به خود
آورده باشد.
حتی اگر کسی هم بخواهد خانه تو را به تو بازگرداند، بی حضور تو این سقف، پایدار
نمی ماند.
هر کجای این دنیای ناکجایی، بیا اینجا؛ بیا اینجا و در متن حادثه بنشین؛ دیگر وضع از اینکه
بدتر نمی شود! باور کن کار از حرف و حدیث گذشته است.
دیگر نشست و مذاکره فایده ای ندارد. کار به خون رسیده؛ این خاک تشنه باید سیراب شود؛
حالا یا با خون تو و یا با خون دشمنت. مادرت که آزاد شود، حتی اگر تو نباشی، فرزندان دیگرش
را در آغوش خواهد کشید. پس خود سنگ شو، آتش شو و به جان شب بیفت.
آزادی
حمیده رضایی
«شب ویرانه از آغوش تو بالا نرود
خون پاک تو به حلقوم یهودا نرود
بغض ویران شده در حنجره من ای قدس!
اولین خانه بی پنجره من ای قدس»
چگونه تو را نمی فهمند، صدایت را نمی شنوند؟ چگونه هوایت را فشرده اند؟ دردهایت را
مرهمی ندارند؟!
چشمی در تاریکی و چشمی به امید نور، گلویت را گلوله باران کرده اند، صدایت را نمی شنوند.
فریاد می زنیم هم صدا با تو پاره های کشورت را؛ هم صدا با تو مرزهای گمشده ات را، هم صدا
با تو کودکان بی پناهت را، پدران زخمی ات را، مادران داغدیده ات را؛ هم صدا با تو، درختان
سوخته ات را، خانه های ویرانت را فریاد می زنیم. هم صدا با تو در توفان های داغ حادثه می تازیم.
شیطان در کناره ها و زاویه ها چشم می دواند بیت المقدس را.
آواره و بی پناه، خاطراتت را به دوش می کشی و جاده ها بر گام هایت می پیچند.
پ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 