پاورپوینت کامل سوره ی صبر ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سوره ی صبر ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سوره ی صبر ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سوره ی صبر ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۲۷
تو نباید از هم فرو بپاشی
خدیجه پنجی
بایست، کوه صبر!
تو نباید از هم فرو بپاشی! عاشورا به شانه های تو تکیه کرده است. زانوان تو هرگز نباید بلرزد؛ کمر
راست کن ـ دختر حیدرـ ! باید گنجشک های هراسان را زیر پر و بالت بگیری. هنوز برای فرو ریختن و
شکستن زود است؛ خیلی زود …، که تازه، اول مصیبت است. خواهر غمدیده ام! خیمه ها را به آتش
کشیدند؛ می بینی؟ شتاب کن! باید کودکان را از خیمه های سوزان دور کنی. به چه می اندیشی؟! … حتما
فکر می کنی این صحنه را پیش تر دیده ای؟ شاید به یاد دَرِ سوخته افتادی؟ نه؟ به یاد آشیانه ی شعله ور و
به یاد کبوتر سفید خونین بال و مضطرب. حالا نوبت توست!
به خودت مسلّط باش! تو نباید از هم فرو بپاشی.
محکم باش! بی تابی ات را پنهان کن، مباد زنان و کودکان، بی تابی ات را به تماشا بنشینند! تو، تنها
تکیه گاه این بی پناهانی! نگاه کن! ـ به آن سمت ـ می بینی؟ …
دست آن نامرد، به قصد سیلی به صورت «رقیّه علیهاالسلام »، به آسمان بلند شده، شتاب کن! خواهر
نازدانه ام را دریاب!
بایست، مادر غم! هنوز برای گریه زود است، جلوی بارش اشک هایت را بگیر.
زنان و کودکان، نباید چشمان بارانی تو را ببینند. آه! چه می کنی؟! محبوبه ی خدا!
صدای ضجّه و شیون فرشتگان را نمی شنوی؟! لب از رگ های بریده بردار، زینبم!
می ترسم از آوار آسمان ها بر زمین، می ترسم!
بلند شو، اسیر سربلند! تو قلبِ این کاروانی، اگر تو بنشینی، عاشورا خاموش می شود و خونِ خدا،
برای همیشه، در کربلا، می خشکد.
حرکت کن! صدای قدم های تو، ضرباهنگ قیام سرخ من است! حرکت کن قافله سالارش عشق!
می دانم که تاب دیدن سر بریده ام را بر نیزه نداری! این قدر سر به چوبه ی محمل نکوب عقیله ی بنی
هاشم!
دل قوی دار زینت پدر! که هنوز برای نشستن و گریه کردن، وقت بسیار است.
که هنوز مصیبت خرابه را حس نکرده ای!
که هنوز بهانه های نازدانه ام، آتش به جانت نزده است!
که هنوز با قامت، خمیده، نماز شب نخوانده ای!
که هنوز ضربه های چوب را بر دندان من، ندیده ای!
دل قوی دار، که تازه اول مصیبت است!
اینک قافله سالار تویی
مهدی میچانی فراهانی
بشتاب؛ ای تنها! ای دل به مصیبت داده! ای مادر عشق و درد! ای زینب!
آنک پیکر برادر توست که بر دوش نیزه ها تشییع می شود.
آنک امامِ عشق است، آنک بزرگِ هر چه که خوبی است، آنک مرادِ هر چه دلاور، آنک حسین علیه السلام
است، آری، حسین علیه السلام است.
حالا تو مانده ای. اینک، قافله سالار تویی؛ پس بگذار، فریادِ برادر، از حنجره ی تو بیرون بریزد.
گام هایت، زلزله وار، بنیانِ شام را خواهد لرزاند. اینک ای پیغامبر! کربلا تو را مبعوث کرده است،
فریاد برآور! این رسالتِ توست. چه کسی خواهد دانست که در نینوا چه گذشته است؛ اگر تو لب
نگشایی؟ این کاروانِ اسیر، در آغازِ یک مسیر لایتناهی است. این کاروانِ کوچک، چون فرات، جاری
خواهد بود، جوشان و شعله ور.
ای دخترِ امیر! بی شک، مصیبتِ پَر گشودنِ مادرت فاطمه علیهاالسلام ، آن قدر بزرگ بود که اندوهی
جاودان برای تو باشد. همه می دانند که، تو هنوز محراب خونینِ مسجد کوفه را از یاد نبرده ای. تو، هنوز
طعم بُرنده ی زهر جعده را بر جگر برادرت حسن علیه السلام به خاطر داری. و اینک، مصیبتی دوباره.
اینجا، خرابه ی شام است. تاریک و بی مهتاب، سه ساله ای، سرِ بابا را به آغوش کشیده است.
حالا تو مانده ای و دختر سه ساله ی حسین، زخم خورده ی آتش و داغ، بارِ رسالتی عظیم بر دوش!
آن گاه که پای بر پلکان قصر یزید گذاردی، صدای قدمت را تاریخ، همواره در خود مرور می کند و چه
باشکوه، چه عظیم که از دختر علی، کم از این، انتظار نیست. شیر زن حجاز، شام را به لرزه درآورده
است. بگذار نینوا با زبان تو سخن بگوید و با حنجره ی تو فریاد برآوَرَد. همه باید بدانند که حسین علیه السلام ،
در کربلا تمام نشده است. کربلا آغاز راه است. کربلا فریادی فرو خفته بوده است در گلوی زمان؛ که
عاقبت، این چنین بشکوه و سرخ، فوّاره زد. این را همه بدانند: فانوسی را که حسین علیه السلام افروخته است،
به دستِ تو بر اوجِ تاریخ نصب خواهد شد. این رسالت توست. بانوی عشق و عطش، زینب!
نیستان در آتش
علی خیری
طنین نام حسین، یادآور زینب است؛ پیامبر خون شهیدان کربلا؛ او که با هر شهیدی که بر خاک
می غلتید، شهید می شد و با هر اشکی که از چشمی فرو می ریخت، بغضش می شکفت.
فریاد بزن خواهر! از عطش بگو و از کربلا؛ از حسین بگو و از عاشورا؛ تاریخ زن را آبرو ببخش؛
پلک صبوری بگشا؛ تا آفتاب حماسه، از پیشانی بلند تو طلوع کند.
از نیستان بگو و از آتشی که در آن افتاد؛ از نخل های سر بریده بگو و از عطشی که جان ها را به
آتش کشید.
زخم های مکرر را خطابه کن؛ منبرهای خاموش را بخروش؛ واژه های سکوت را فریاد بزن؛
قبرستان دل کوفیان را زیر و رو کن؛ از مسیر کوفه و شام حکایت کن؛ از چوب محمل و پیشانی شکسته
بگو.
خواهر! از فراز نیزه ها، خروش تو را دیدم؛ انگار بابایمان علی بود که راه می رفت؛ انگار او بود که با
کلامش، بساط کاخ سبز نشینان را زیر و رو می کرد.
پس باز هم بگو، که ماجرای کربلا، شرح و تفسیر عاشقانه ی تو را محتاج است.
پس از عاشورا، کربلا در رکاب زینب آغاز شد و فریاد حق خواهی حسین، از حلقوم زینب
برخاست.
چه سخت گذشت شبی را که شکسته به نماز نشستی.
چه رفته است با او در آن روز خونین
که خوانده نماز شبش را نشسته؟
بر تو چه رفت که قامت آس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 