پاورپوینت کامل شهادت جناب سلمان رحمه الله ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهادت جناب سلمان رحمه الله ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهادت جناب سلمان رحمه الله ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهادت جناب سلمان رحمه الله ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۰۳

جمعه

۲۲ فروردین ۱۳۸۲

۸ صفر ۱۴۲۴

۲۰۰۳ .Apr. 11

(سفر تا سرچشمه عشق)

ناهید طیبی

روح او تشنه حقیقت بود و سراب ها، دیدگانش را به سوی خود فرا می خواندند. می گفت: «فرزند
دهبانی بودم در روستای «جَی» اصفهان. روزی در مسیر راه مزرعه از نزدیکِ کلیسایی گذشتم و دیدم
گروهی مشغول عبادت هستند. من که به دنبال دین حق می گشتم، آیین آنها را بهتر از کیش نیاکان
خویش، یافتم و نزد آنها مانده به عبادت پرداختم. از آنان پرسیدم که ریشه این دین در کجاست؟ گفتند:
شام. با کاروان مسیحیان به شام رفتم و …»

سلمان، شهر به شهر و دیار به دیار در پی حقیقت سفر می کند. سال ها در «شام» می ماند و نزد
اُسقف به عبادت مشغول می شود. پس از مرگ او به «موصل»، نزد راهب نیک سیرت دیگری می رود
و تا زمان مرگ وی با او می ماند و سپس، به سفارش آن راهب، راه «عمودیه» را در پیش می گیرد و
سال ها در کنار راهب عمودیه، این مرد خدا، زندگی و عبادت می کند. در واپسین لحظه های عمر آن
راهب می گوید: «پس از مرگ تو به کجا روم؟»

راهب مسیحی می گوید: «امروز کسی را که عقیده درست داشته باشد نمی شناسم ولی به زودی
پیامبری از کیش ابراهیم علیه السلام مبعوث می شود. به سرزمینی که محصول آن خرما است هجرت کن تا او را
بیابی. او سه نشانه دارد: مُهر نبوّت بر شانه دارد، هدیه را می پذیرد و صدقه را نمی گیرد.»

سلمان، مشتاقانه تر از گذشته به سفر دل می سپارد و به سوی چشمه حقیقت و معرفت روان می شود.
با کاروانی بی وفا همراه می شود و آنچه از راهب عمودیه به ارث برده بود به آنها می سپارد و سرانجام،
آنان، در مکه او را به مردی یهودی می فروشند و یهودی دیگری از مدینه او را خریده و برده خویش
می سازد. مدتی بعد، خبر ظهور پیامبری نو کیش را می شنود و برای یافتن او کوی و برزن را می شکافد.

در میان راه بانویی اصفهانی را می بیند که نامش «ام الفارسیّه» بود و نخستین مسلمان ایرانی در
حجاز. این بانوی ایرانی، سلمان را به سوی پیامبر برده و سرانجام در پی دیدار خورشید نبوت، قلب او
روشن می شود و آرام و قرار می یابد.

سلمان می گوید: «وقتی وارد مدینه شدم، بانویی اصفهانی را دیدم که قبل از من به حضور پیامبر
رفته و مسلمان شده بود. او مرا به سوی آن حضرت راهنمایی کرد».

سلمان چنان مسلمان می شود که امام صادق علیه السلام در مورد او می فرماید:

«لا تَقُل سَلْمانَ الْفارسیَّ وَ لکِنْ قُلْ سَلْمانَ الْمُحَمَّدِی»

سلمان را سلمان فارسی نخوان بلکه بگو سلمان محمّدی.

«خداوند به من فرمان داد که چهار نفر را دوست بدارم و به من خبر داد که او نیز آنها را دوست دارد
و آن ها عبارتند از علی علیه السلام ، سلمان، ابوذر و مقداد.»

… اینک سلمان، بهشت را که مشتاق نگاه عاشقانه او و قلب عارفانه اش بود، در آرزوی دیدار خود
نگاه داشته است.

جان شیفته

سیدعلی اصغر موسوی

از آتشکده های پارس تا کنیسه های روم، از کوه های شام تا بیابان های حجاز؛ جذبه عشق، چنان
مهار از دلش ربوده بود که رنج سفر، نکوهش اغیار و غم غربت، اثری بر «جان شیفته اش» نداشت.

به هفتمین شهر عشق رسید. آیینه ای که می بایست جمال الهی را در آن ببیند، یافته بود؛ آیینه ای که
او را به حقیقت محض می رسانید؛ حقیقت توحیدی، حقیقت مصطفوی صلی الله علیه و آله وسلم … .

ضمیر او مثل آب زلال و ظاهرش مثل خورشید، چشمگیر و درخشان بود. دلش دریای معرفت
الهی بود و صداقت نگاهش در دل ها اثر می کرد.

گرمای حضورش همیشه محفل آرا بود و زبان ستایش اش، عظمت او را نشان می داد. در مکتب
رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم ، برترین «مسلمان» و در مکتب امیرمؤمنان علیه السلام بهترین «شیعه» بود. ادراک لاهوتی اش
آن چنان شگرف و ژرف بود که اسرار علوم را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام آموخته بود.

از ازل، چنان در کالبدش روح عرفان دمیده بودند که همنشین خلوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می شد و از
قامت آسمانی اش، همیشه عطر بهشت می تراوید.

حضرت سلمان رحمه الله ، آیینه ای بود که پرتو از انوار نبوت گرفته بود و ظاهر و باطنش، از اشراق
حقیقت می درخشید. اگر چه نژادش «فارسی» بود، امّا به راستی، او «سلمان محمّدی صلی الله علیه و آله وسلم » بود، به
علم و عمل، به اخلاق و ایمان، کسی به آب تقرّب دست نیافت!

… آن شب، گویی نخل ها، شن زارها و حتی پرندگان شب بیدار، همچون ستارگان، سوز یک اندوه
را حس می کردند. سکوت، رنگِ ناباورانه ای داشت و زمین ناتوان از ابراز اندوهش بود.

مولا علیه السلام ، آماده رفتن شد؛ تا چشم های سلمان رحمه الله تبسّم مولا را در نگاه واپسین خود حسن کند و
زبانش در نهایت مهربانی، با یگانه امیر جهان گفتگو نماید.

در خاطراتش، تمام لحظات با علی علیه السلام بودن را مرور می کرد و قطره های اشک، گونه هایش را بوسه
می زد. انگار وجود مولا را در کنار خود حس می کند، تبسّم کنان، سرشار از عطر ولایت شده بود؛ عطری
که انگار تمام گل های محمدی صلی الله علیه و آله وسلم را در وجود خود جمع کرده است. آن شب، پیکر نورانی حضرت
سلمان رحمه الله ، با گلابستان دست های مولا علیه السلام غسل داده شد و حریر آسمانی کفن، قامتش را به دوش
فرشتگان سپرد، که اف

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.