پاورپوینت کامل ورود اولین گروه از آزادگان به مهین اسلامی ۲۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ورود اولین گروه از آزادگان به مهین اسلامی ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ورود اولین گروه از آزادگان به مهین اسلامی ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل ورود اولین گروه از آزادگان به مهین اسلامی ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۷۶

دوشنبه

۲۷ مرداد ۱۳۸۲

۱۹ جمادی الثانی ۱۴۲۴

۲۰۰۳ .Aug. 18

چنان که روز نخست…

مهدی میچانی فراهانی

آن گاه که دوباره باز آمدی و دشت را هیبتی دوباره بخشیدی، ای شیر مرد! همه درختان جشن
گرفتند.

نوک بال هایت، آن گاه که دوباره قلب آسمان را شکافت، ای شاهین تیز چنگ! همه قلّه ها، به
احترامت قیام کردند و مرتفع تر شدند.

صخره ها را در غارهای اعماق آب که شکستی و پای به دریا گذاشتی، ای نهنگ آزاد! مرجان ها
پیش پایت رقصیدند و موج ها برایت کف زدند.

عاقبت، میله ها شکست.

عاقبت، میله ها باید می شکست.

مگر همه حصارها و دیوارها، مگر همه سیم های خاردار، تا چه وقت می توانستند تو را در خویش
بگنجانند؟

سال های سال، همه افق های وسیع این خاک، جای نگاهِ تو را خالی نگاه داشته اند و قدم قدمِ این
سرزمین، ردّ پای استوار تو را سال ها در خویش حفظ کرده اند.

این شهر، بی تو، قطعه ای از خویش را گُم کرده است.

باور کن مرد! در این پازل هزار تکّه، سال های سال، همواره جای خالی یک قطعه درشت،
خودنمایی می کرد.

اینک امّا، فصل جدایی سر رسیده است؛ تو بازگشته ای به آغوش مهربان و مشتاقِ سرزمینی که تو
را همواره پاره ای از پیکر خویش دانسته است.

بازگشته ای و رو در رو، بی هیچ مانع و فاصله ای، مدّت ها خیره می شوی در چشمان معصوم که
همه هیجان و اشتیاقش را، همه سال ها رنج و دوریش را با قطره های اشک، آبشاری می سازد و بیرون
می ریزد.

بازگشته ای و دستانت را گره می زنی در دستانِ پیرمردی که پدر توست؛ پیرمردی که تمام ناله و
ماتمِ این سال ها را اینک در هق هق پنهانش می توان یافت.

نه تنها نزدیکانت، چشمی بگردان و فریاد میلیون ها همخون و هموطن خویش را، میلیون ها
برادر و خواهر منتظر را دریاب که با صدای بلند، تو را خوش آمد می گویند.

چشمی بگردان و خوب گوش بسپار به همه کوچه ها و خیابان ها و میدان ها، به تمام دیوارها و
درها و پنجره ها که مشتاق و منتظر، عبور تو را نظاره می کنند.

پنجره اتاقت، از شوق، در چارچوب خویش نمی گنجد و درهای خانه ای که به محض دیدن تو،
طاقتِ ماندن در دل دیوارها را از دست می دهند.

چشمی بگردان و ببین.

همه صداها همچنان سال های دور، برایت آشناست.

این جا تو با هیچ چیز بیگانه نیستی، با هیچ چیز.

آن چه متعلّق به توست، مهرِ مامِ وطن است و دعای خیر همه مردمی که هرگاه قطره اشکی از
چشمانشان جاری می شد، تو را یاد می کردند.

سال های سال، هر جا که از غربت حسین شهید علیه السلام ، مصیبتی خوانده می شد، در آخر، دعای
بازگشت تو را نیز می شد شنید.

هر جا که نماز جماعتی اقامه می شد، در آخر، دعای سلامتی تو را نیز می شد شنید.

هر مسجدی، هر منبری و هر وعظی در این سرزمین، هرگز خالی از نام و یاد تو برگزار
نشده است.

و اینک، همه دعاها مستجاب شده است؛ تو بازگشته ای؛ مغرور و سربلند، آن چنان که روزِ
نخست رفته بودی.

چنان محکم سلام می دهی، آن گونه که روز رفتن، وداع کرده بودی.

جهدت را درود، مرد!

آمدگان آزاد

حبیب مقیمی

لب مرز، وطن ایستاده بود؛ با چند شاخه نرگس که هر لحظه، داشتند حلقه های اشک را کامل
می کردند. وطن، لباس نو بر تن، با بوی عطر باروت، انتظار را قدم می زد.

او لحظه دیدار فرزندانش را پس از سال ها زنجیر، مرور می کرد.

غبار که برخاست، آغوش وطن گشوده شد. حلقه های اشک نرگس کامل شدند و بوی خوب
اشک و باروت در هم آمیخت.

کلام، حرفی برای گفتن نداشت و حس غریبی، دوان دوان از راه رسید و نشست روی دست های
گره خورده. آه، چقدر دلِ نفس هامان