پاورپوینت کامل آفرینش(درخت) ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آفرینش(درخت) ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آفرینش(درخت) ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آفرینش(درخت) ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۴

آتش و سایه

محمدسعید میرزایی

درخت، دختر خاک است.

درخت، ایستاده می خوابد و خوابِ فصول را می بیند.

پاییز که می آید، برگ هایش را کریمانه به خاک می بخشد تا تن سردش را بپوشاند. پاییز که
می آید، درخت، برگ برگ می گرید. آنقدر که اشک های زردش فرشِ پای پاییز می شود. پاییز که
می شود، رگ به رگِ برگِ درخت، رنگ می شود.

درخت، عروسِ زمستان است. درخت در زمستان لباسِ برف می پوشد و چراغ قندیل در
دست می گیرد تا کلاغ ها و گنجشک ها راه آشیانه را در مه گم نکنند.

بهار، تأویلِ رؤیای سبزِ درخت است.

درخت در بهار بیدار می شود. در بهار، شکوفه شکوفه می خندد.

شکوفه ها کلماتِ سپیدِ درختند.

پس به تاک ها در تابستان نگاه کن که رندانِ پیاله به دستند. ببین چگونه درخت های گیلاس، از
گوش، گوشواره می آویزند.

و بیدِ مجنون، گیسو در آب می شوید.

رودها سجاده درختانند، هنگامی که در آب خم می شوند و عکس جمال را سجده می برند. و
النجم و الشجر یسجدان. و شاید سجده درخت از آن باشد که به خاک برمی گردد و از خاک
برمی آید.

و بارها درختان بلند را در شبِ مهتاب دیده ایم که دست های مناجاتشان تا ماه قد می کشد.

درخت، صمیمانه به پرندگان مهاجر و آشیانه می بخشد.

پس خداوند از درخت سبز، آتش برای ما قرار داد.

آری، درخت به آدمی آتش و سایه می بخشد.

امّا مبادا که رؤیای هیچ درختی را بر لبِ رود، تبر بزنیم. و مبادا شاخه ای تر از درختان را
بشکنیم.

طعم اولین شکوفه

سید علی اصغر موسوی

دنیای نهفته، در دانه ای کوچک! روان در اقیانوسی به وسعت هستی! جستجوگر ساحلی برای
نجات! برای رشد، برای رسیدن به آسمان! بر ساحلی پوشیده از مِه قدم گذاشت و «زمین»، اولین
میهمان مهربان و نجیب خود را به تماشا نشست؛ میهمانی که آیینه تمام نمای هستی بود و عظمت
دست هایش؛ آسمان را به زمین پیوند می زد.

«حرف» بود، «کلمه» شد، جان گرفت و طاووس جلوه زار برگ هایش را در لاجورد بلورین
آسمان به تماشا گذاشت! گویی کم کم به هوای ملایم زندگی عادت می کند: عطر حضورش، ترنّم
نجوایش، مهربان صدایش و تواضع وجودش، گذشتِ زمان را به لحظاتی سبز نوید می داد.
لحظاتی که ترجمان زیبایی خلقت در آغوش سیاره ای به نام «زمین» باشد! زمین! همین
زیباترین سیاره کهکشانِ مادر، با زیباترین احساس مادرانه! و جوان ترین چشم اندازهای
بلوغ!

حرف بود، کلمه شد و «درخت» نام گرفت؛ درخت!

ـ درخت یعنی: نقشی بر بوم خاکی زمین از کوچه های معطّر بهشت!

کم کم شمالی ترین نقاط زمین، قطب احساس سبزینگی درخت شد و از آن جا شروع به
گسترش قلمرو سبز حیات کرد! اولین شکوفه گیلاس، طعم فرشته می داد و اولین پرنده، در
آغوش «سرو» به دنیا می آمد. شاید به همین خاطر مردم، تمام پرنده ها را «میوه»های رنگارنگ
سروها می دانند!

کوه ها، دشت ها و صحراها، برای بریدن از تنهاییِ طاقت فرسای بودن، دل به هم صحبتی
درختان سپردند و آسمان برای گریستن، بهانه ای تازه یافت! بهانه ای که ابرهای دلتنگی اش دیگر،
فاجعه آفرین نبودند و سیلاب، به دیوار پرنیانیِ دریا، رنگ تیره خشم نمی پاشید؛ درختان آغوش
می گشودند و آسمان گریه کنان سر به شانه آنها می گذاشت.

احساس آبی آسمان با نجابت سبز درخت، پیوند می خورد و جویباری از حسّ و عاطفه،
روانه دریا می شد.

کم کم با وجود درختان، زمین داشت به بهشت رؤیایی آسمان، شبیه می شد و تنها «انسان» کم
داشت! عاقبت بعد از سال ها هم جواریِ خاک و آب و درخت، انسان از راه رسید!

انسانی که افسوس! هیچ وقت، «درخت» را نفهمید!

نه خود را توانست بشناسد، نه درخت را!

… و درخت هر روز با کوله باری از رنج، در وفور دلتنگی ها، افسرد؛ زرد شد؛ پژمرد و در
آتش کینه توزی «شیطان»، تمام سلول هایش را به تاریخ پیوند زد! گاه به خشم بی انتهای توفان ها،
نگریست و گاهی به نیشخند زهرآگین «تبرها» گریست!

در رستاخیزی نابه هنگام درخت به «گناهِ بی گناهی» سوخت و خاکسترش را کویر با
خوشحالی، به سردرِ خانه آویخت!

«انسان آمد» و «درخت» از آمدن، پشیمان شد! …

شاد و سربلند

مهنارالسادات حکیمیان

ای درخت ها که شاد و سربلند

در حضور گرم آفتاب ایستاده اید

روز و شب قنوت سب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.