پاورپوینت کامل بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۴۳

پنج شنبه

۸ مرداد ۱۳۸۳

۱۱ جمادی الثانی ۱۴۲۵

۲۰۰۴ .July. 29

بر طارمی های مه آلود وهم

حسین هدایتی

با شتاب آخرین کاروان می روی که سر به تیغ ها بسپاری. چه قدر راه آسمان برایت کوتاه بود!

بی هنگام آمدی و بی هنگام خواهی رفت. چرخی زدی در هوایی که هیچ کس را نبود.

بی اندکی درنگ، پرده کشیدی بر طارمی های مه آلود وهم، آن جا که گیسوی خرد پریشان
است.

سال های کوتاه، با قلبت اندیشیدی؛ قلبی جهنده و تنها.

شیخ جوان! جهانِ زلزله خیزی است نامت. سینه ات سوخت از اشراقِ اوّلین پردگیان بالا دست.

«شهاب» بودی و شهاب، چه کوتاه و سوزان می گذرد! آسمان دنیا را دریدی و غلتید در
خواب های نادیده ات.

با سر انگشت افلاکی تو بر چهره ویران خاک، فرصتی برای گرته های جهل نمانده است.

تو همه جهان بودی که چون آغوشی، به روی مرگ گشوده شدی.

بی خردانِ فراسویت حتّی به اندازه سنگ ها نمی فهمند.

چنان برخاستی از آواز جبرئیل که تا آخرین دم، بر صفحه ها پلک نزدی.

یک چشم به خاک و یک چشم به افلاک.

راه تو چه قدر برای «هوهو» زدن هموار است! هوای وصال نزدیک است؛ هوایی که با عقل و
عشق نفس کشیدی.

روح حیوانی انسان از خواب هزاران ساله برمی خاست و این تو بودی که دریچه ها را بر انوار
اسپهبدی گشودی.

لبانت از «ذکر» و گریبانت از «فکر».

تا چند پلّه دیگر، دهکده های بی سراب، با چشمه های سرشار و هوای واشده صبح، نمایان
است. ملتقای خِرد و محبّت همین جاست. روباهان را راهی به دهکده امن نیست.

باید کوله بار سرشارت را برداری و بروی؛ بروی به کلبه های دوری که با کلمات ساخته ای. در
پرده هایی که بر طارمی های مِه آلود وهم کشیدی.

تو هیچ گاه جان در بدن نداشتی. تنها باقیمانده ات را کشتند. آن چه را که بر خاک مانده بود، تیغ
زدند و تو در فرادست ها همچنان در تکاپوی وصل بودی.

تو حقیقتی هستی که هیچ گاه پلک های اشراقی ات را نخواهی بست.

رازی به وسعت مرگ عاشقانه

مریم سقلاطونی

خیس در نوازش فرشتگان

پرندگی آغاز کردی

تا چشم های ناتوان و حسود

زیبایی پروازت را

ذره ذره

شعله بگیرند

و در عمیق باورهای اشراقی ات

ذرات

قطره قطره

شناور شوند

بی هیچ نشانی از خویش

تمام راه های آشفته را

فانوسی کاشتی

تا نشانی میعاد همواره ات را

بادها

کوچه به کوچه معطر کنند

خاک

در مقابل بزرگی بی اندازه ات

حقیر مانده بود

ای مرد آسمانی شکوهمند! که بر پیشانی رفیعت باران گشایش نازل گشت و تمام
دریاچه های عطشناک فلسفه سیراب شدند از ریاضت صوفیانه نگاهت.

نسیم

از تار گیسوان اشراقی ات

آوازهای ملکوتی را

هزار مرتبه نواخت

و شعاع نامکرر پروانه ها

مرز لاهوتی نگاهت را

دویدند

آفتاب

هر صبح ردای خلیفه اللهی ات را

در حیات جاریه نور

شسته بود

ای زلال ته نشین شده از شهود!

آواری گزنده بر شانه های شهر

فرو ریخت

آواری گزنده بر شانه های شهر

فرو ریخت

آواری از حجم اندوهان بریدنت از دریچه های ناامن

برای تو رسیدن رازی بزرگ بود

رازی به وسعت مرگ های عاشقانه

رازی به اندازه تمام راه های ناگشوده و مبهم

تمام کوچه های حوالی غرب

پیچش صدایت را

که از جزء جزء اشراق بالا رفته بودند

و طعم لب های جادویی ات را

که تا پله های مرتفع آسمان

دویده بودند

و چشم های روشنت را خاطره کردند.

دیوارهای بلند حلب ناگزیر شدند، شاخه های رونده «آواز پر جبرائیلی ات» را که با «عقل
سرخ» تمام ذرات عقیق آمیخته بود، بچیند و صدای شوریدگی ات را خاموش کنند؛ صدایی که
بند بند ذرات را در نوردیده بود و پای آبله عبورت را ببندند؛ پایی که تا ناکجاهای عرش را چون
جفتی پرنده خوشبخت دویده بودند.

اینک:

تو رفته ای و لهجه های فلسفی ات

از تمام دریچه های خاموش

گذشته اند

و اندیشه های رخوتناک را

خاک جهل گرفته است.

یادت هموار مانا!

«شیخ اشراق»

میثم امانی

در «سهرورد» به دنیا آمد / اما اهل دنیا نبود / در «حلب» از دنیا رفت /

سهروردی جوان / درست شبیه سالکی که در کتاب «قصه غربت غریبه» تصویر کرده است،
مسافر بود / و بی تاب که باید از تنگنای تاریک عالم خاک بگذرد تا به فراخنای روشن «عالم مثال»
برسد / سهروردی مسافر / هجرتش را از «مغرب» آغاز می کند / یعنی از عالم خاک که قرارگاه
ظلمت است / و در

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.