پاورپوینت کامل از دریچه زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ۵۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل از دریچه زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ۵۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از دریچه زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ۵۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل از دریچه زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام ۵۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

چهارشنبه

۵ مرداد ۱۳۸۴

۲۰ جمادی الثانی ۱۴۲۶

۲۰۰۵.Jul.27

مادر امّت

امید مهدی نژاد

مکّه، غرق آینه باران نور و سرور است.

امشب، در این گوشه از خاک که مرکز آسمان و زمین است، چه خبر است؟

آیا درهای بهشت را بر زمین گشوده اند یا آسمان بر خاک نزول کرده است؟

این فرشتگان که با طبق های عقیق و سبزه و آینه در پروازند، به تماشای کدام ماه نو به آسمان
زمین سرک می کشند؟

امشب در این گوشه از خاک چه خبر است؟

محمّد صلی الله علیه و آله ، آخرین سفیر خداوند در زمین را التهابی عجیب فرا گرفته است؛ التهابی نه از آن
دست که در شب حرا داشت، نه آن لرزه ای که از تماشای هیبت حق، در تاروپود جانش افتاده بود؛
التهابی شیرین، التهابی روشن.

محمّد صلی الله علیه و آله در انتظار مژده ای آسمانی بود.

محمّد صلی الله علیه و آله ، کودکی در راه داشت؛ دختری که می آمد تا معنای زن را در گوش مردانگی فروشان
تاریخ فریاد کند، دختری که می آمد، تا زن را از عمق گورهای جاهلیت برآورد و بر سریر افراخته
عصمت بنشاند، دختری که می آمد تا برای پدرش مادری کند…

هلهله برخاست.

زنان آسمانی برای در آغوش گرفتن دختر نور، بر هم پیشی می گرفتند و محمّد صلی الله علیه و آله از التهاب،
تهی شده بود و سرشار از شور و وجدی آسمانی، پیشانی بر آستان شکر می سایید.

فاطمه آمده بود.

فاطمه آمده بود که تا ابد برای امّت پدرش، مادری کند.

پاره تن پیامبر صلی الله علیه و آله …

سید حسین ذاکرزاده

این شادی را گره بزنید به اوقات تلخ ما.

آخر از این همه شعفی که به شما رسیده، لبخندی به ما نمی رسد؟!

هدیه ای گرفته اید بی سابقه؛ آرامشِ بی نهایت ملکوت، عصاره پاکیِ آفرینش، حوریه ای در
لباس انسان، صاحب سینه ای که بوی بهشت می دهد، سیمای درخشنده ای که نورش، چشم اهل
آسمان را خیره کرده است، وجودی که روی سخن فرشتگان است، صاحب نام های پربرکتی که
کمال و فضل از حروفشان سرریز می شود.

ای رسول خدا!

تبریک، برای به بار نشستن طوبای رسالتتان.

حالا شما تکّه ای از بهشت را در آغوش دارید.

حالا دیگر خاطره نزدیکی قاب قوسین، هیچگاه از یادتان نخواهد رفت.

حالا دیگر هیچ کس به خود اجازه نمی دهد خورشید شما را بی دنباله بداند.

حالا دیگر انوار وجودتان، همه سطور زمین را پر خواهد کرد.

حالا دست های کوچکی ـ با همه ظرافتشان ـ برای حمایت بی پایان از شما و آئینتان به گُل
نشسته است و نگاه گرم و مهربانی، شما را در برابر هر چه توفان دلگرم خواهد کرد.

حالا دیگر خدیجه می تواند بی پرده با کودکش نجوا کند و از مصاحبتش آرام شود؛ حتی
می تواند با نگاه به آفتابش، همه سردی روزگار را داغ ببیند.

ای رسول خدا صلی الله علیه و آله ! تبریک ما را از این سوی تاریخ بپذیرید و ما را نیز در این شادی و شعف
مکرّر شریک سازید؛ آخر، فاطمه علیهاالسلام پاره تن شماست.

شیطان از انتشار عشق فاطمه علیهاالسلام می ترسد

نزهت بادی

زمین خدا عقیم بود؛ خشک و خالی، سوت و کور.

زمین، دلش می خواست بارور شود، سبز شود؛ اما نمی توانست.

زمین دلش سوخت، خدا به دل زمین نظر کرد؛ خدا همیشه به دل سوخته نظر می کند.

چشمه های اشک از دل زمین جوشید، خاک زمین گل شد، خدا مشتی از گل زمین را برگرفت،
از خود در او دمید و زمین پیش از آنکه باخبر شود، مادر شد.

فرزند زمین، دختری از جنس عشق بود.

تولد او شعله های آتش دوزخ را از زمین دور کرد.

خدا نام او را فاطمه علیهاالسلام گذاشت و با زمین عهد بست که هر کس او را دوست بدارد، آتش او را
نسوزاند.

اما فاطمه علیهاالسلام عاشق بود؛ عاشق سوختن برای خدا و هر که به راه فاطمه علیهاالسلام دل می سپرد، دلش
به آتش کشیده می شد و خدا خریدار این چنین سوختنی بود.

سال ها گذشت و زمین پر شد از عاشقان دلسوخته فاطمه علیهاالسلام که خدا به آنان نظر می کرد.

اما دل شیطان سیاه بود و نمی توانست عاشق شود و به نور فاطمه علیهاالسلام حسادت می کرد.

شیطان نمی خواست زمین پر از عشق باشد، پر از نام فاطمه علیهاالسلام ، او از انتشار عشق فاطمه علیهاالسلام
می ترسید.

همیشه در زمین کسانی هستند که دلشان به جای عشق، پر از طمع و کینه و حسادت است و نام
فاطمه علیهاالسلام در چنین دل هایی جای ندارد.

شیطان به سراغ همان دل ها رفت؛ دل های گمراه و فریب خورده شیطان، خانه عشق فاطمه علیهاالسلام
را به آتش کشاندند تا شاید بتوانند نور او را خاموش کنند.

زمین دلش سوخت و از خدا خواست تا دخترش را از دنیا پس بگیرد.

او راز فاطمه علیهاالسلام را در دل خویش پنهان کرد و جای او را بر کسی معلوم نکرد.

زمین با دنیا قهر کرد؛ اما او دیگر عقیم و خالی نبود، چون همیشه حجتی از دل فاطمه علیهاالسلام بر
زمین بود که آتش تنهایی را از او دور می کرد.

زمین به خدا گفت: اگر روزی از حجت عشق فاطمه علیهاالسلام خالی شود، اهلش را در خود فرو
خواهد برد.

خدا به زمین وعده داد که روزی خواهد آمد که بر زمین خدا جز عاشقان فاطمه علیهاالسلام پای
نگذارند و نام فاطمه در همه جای دنیا جاری شود.

… در صبح آمدنت

حمیده رضایی

جریانِ زلال چشمانت را باز کن که پدر منتظر است، بانوی رازهای نامکشوف خلقت، بانوی
مهربانی و ایستادگی!

آمده ای تا از کرانه های دامانت، صحرای جنون، جوانه های یقین بزند.

آمده ای تا اقیانوس ها و رودها را چنان بشورانی که واله و شیدا، سر بر دیواره ها و جداره ها بکوبند.

آمده ای و عطر حضورت، آرامش بخش شب های تنهایی پدر است. آمده ای و هلهله ملائک
در آسمان می پیچد.

آمده ای تا لبخندهای پیامبر ادامه پیدا کند زیر سقفی که خدیجه انتظار آمدنت را می کشید.

شور و هیجانِ آمدنت را از کدام هیاهوی آسمانی می شنوم؟

نامت، راز شکوفایی بهار است.

شب های اضطراب پدر را از مکه تا مدینه، نفس های سرشارت آرامش بخشید.

از پشت تمام پنجره ها می نگرم؛ آسمان آبی پس از آمدنت را که چگونه می بارد به شوق و شور.

در صبح آمدنت، گویی در کشتگاه آسمان، هزار بار خورشید متولّد شده است! بوی تو را
نزدیک حس می کنم.

تو را که مظلومه تاریخی، تو را که ادامه نبوّتی!

ای فراتر از ادراک بشر! آمدنت را شوری ست و روزهای پیش رویت را اندوهی ست سرشار.

ایستاده ای روبروی جبروت. گونه هایت خیس باران، با چنین عظمتی بندگی ات را اشک می ریزی.

دل بی تابت می تپد و تاریخ هنوز دنبال تکیه گاهی چون تو می گردد.

«تنها با یک تبسم»
امیر اکبرزاده

پرده از بالای تیره پوش شب فرو افتاد تا شهاب درخشان نور، بر صحیفه آفرینش نقش کند
آنچه را جز با زبان زیبایی و جز به زیبایی نمی توان نگاشت.

چراغی روشن شد؛ در خانه ای که مرکز جهان آفرینش بود؛ از صبح ازل و از اولین دقایق
طلوع، بی چون و چرای ذات الهی در بطن خاک.

خانه ای که کانون صبح است در تَقابُل با سیاهی قصرهای شب اندود.

چراغی روشن شد؛ در خانه ای که خورشید، وامدار حرارت التهاب خویش است روزنه های آن را.

جهان چشم باز کرد به سمت دنیایی که در دامن پاکدامنی و عفاف عفیف ترین زنان جهان، پا به
عرصه وجود نهاده است و دست تکان می دهد پاکدامنی همیشه زنان تاریخ را؛ زنانی که در آینه
چشمان او، خدا را به تماشا نشسته اند.

فاطمه چشم گشوده است بر جهان تا جهان، خلد برین شود از نسیمی که از سمت خانه
پیامبر صلی الله علیه و آله جریان گرفته است.

فاطمه آمده است تا قطع کند رشته ای را که به منتهی الیه تباهی ختم می شود.

برای آنان که پیرو ولایتند، فاطمه چراغ راهنمای بشریت است به سمت آدمیت.

فاطمه آمده است تا از ازل به ابد، ادامه یابد موج نوری که با خلقت او در جهان به نوسان در
آمده است.

فاطمه علیهاالسلام ، ملکه روز حشر، بر خاکی پا گذاشته است که هر ذره اش او را به تقدیس نشسته
است و چشم به آسمانی گشوده که هر ستاره اش در شب و هر مولکول هوایش در همیشه پیدایش
خاک، او را به بلیغ ترین واژه ها و جملات بر زبان صنع جاری کرده اند.

او آمده است تا در روز قیامت، رشته چادرش، «حبل المتین» اهل معرفت باشد. رشته
چادرش در قیامت، دستگیری می کند از هرکه دست بیعت داده با علی و ولایت بی شایبه او.

فاطمه آمده است تا جهان را برهاند از هرآنچه سیاهی ست؛ تنها با یک تبسم اش.

گل عفاف

حمید باقریان

چهل روز چله نشینی، چهل روز روزه داری و عبادت.

در وداع آفتاب چهلم، صدای آهنگ رحیل عشق می آید.

تو رهاگشته از خاک و مسافر افلاکی.

بر فراز آسمان ها، میهمان خوان بهشتی خدایی.

میکائیل با طبقی از میوه های بهشتی پذیرای تو می شود.

یک خوشه خرما و یک خوشه انگور و جامی از آب بهشت؛ تو می خوری و سیر می شوی،
می نوشی و سیراب می شوی.

شب است و سکوت، تمام شهر را فرا گرفته است.

نور مهتاب، کوچه های تاریک مکه را روشن کرده است.

نور ستارگان، از جام سیاه شب می تراود. روزها و شب ها از گذرگاه زمان عبور می کنند تا روز
به یاد ماندنی، روز بیستم جمادی الثانی، روز روشنایی و نورافشانی آغاز شود.

دیگر پایان روزهای انتظار است.

فصل شکوفایی گلی از تبار گل های بهار است.

ساره زوجه حضرت ابراهیم علیه السلام ، آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران و کلثوم خواهر
موسی در کنار خدیجه آمده اند تا طلوع آفتاب عفاف و نجابت را به تماشا بنشینند.

آواز حضورش به گوش می رسد.

بوی عطرش در سراسر خانه پیمبر پیچیده است.

مکه سراسر نور شد، جهان غرق سرور شد.

فرشتگان، از عرش تا فرش را شکوفه باران کردند.

… و چه زیبا فرمود:

«هر گاه مشتاق بوی بهشت می شوم دخترم فاطمه را می بویم»

آری، فاطمه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.