پاورپوینت کامل میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل میلاد حضرت عیسی مسیح علیه السلام ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
۳۷
دوشنبه
۴ دی ۱۳۸۵
۴ ذی حجه ۱۴۲۷
۲۵.Dec.2006
مادرت سخن نگفت تا…
میثم امانی
سلام بر تو در روز زاده شدن ات، در روزی که زمین را بدرود گفتی و در روزی که دوباره
برانگیخته خواهی شد!»
سلام بر تو که پیام تو، «سلام» و کلام تو «سلام» بود!
سلام بر تو که مادرت سخن نگفت تا ناباوران بدچشم، صدای حقیقت اعجاز را از لابه لای
کلمات تو بشنوند!
مادرت سخن نگفت تا تو سخن بگویی، تا ملکوتِ رحمت از حنجره معصومیت تو شنیده شود.
مادرت سخن نگفت تا تو از رازهای قدسی، پرده بگشایی.
برکت زمین
سطر به سطر امید را پیموده و حرف به حرف انتظار را معنا بخشیده ای. با تو، برکت به زمین
بازگشته است. بوی تو از کوچه باغ ها می گذرد؛ انگاری که ذره های خاک را مست کرده است! نام
تو، وقت و بی وقت هرگاه به میان آمده است، شاخه های بالا بلند، سر خم کرده اند و پلک های
ستارگان پریده است.
فقط خدا می داند…
فقط خدا می داند که خرابه های شهر و ویرانه های متروک، چقدر به دست های کیمیاگرت محتاج اند.
خدا می داند که سفره های خالی و دست های خاکی، چقدر به محبت های پیامبرانه ات
محتاج اند. خدا می داند که دل های ساییده شده و لب های تَرَک تَرَک، چقدر در حسرت کیسه های
مهربانی ات سوخته اند. چقدر جاده های بی عبور، دوزانو نشسته اند تا بیایی.
فریاد کبوتر صلح
سلام بر تو که دم مسیحایی ات، کالبد زمین را جان خواهد بخشید! تو روحی تازه خواهی
دمید؛ در جنازه های بی رمق عشق و معنویت، در مجسمه های بی جان انسانیت، در سلول های
مرده خاک که دیری است نمایش خانه شیاطین شده است!
تو کبوترهای صلح را پرواز خواهی داد، پرچم های سفید را بالا خواهی بُرد، نغمه های راستی
را بلند و اسب های نجیب را نَعل خواهی کرد.
کودک مریم
حمیده رضایی
هزار مسافر خسته در سینه اش نفس نفس می زنند. هزار مسافر خسته در پاهایش کشیده
می شوند به سوی جاده های نامعلوم، برای رهایی از طعنه شهر.
کبوتران روحش را اسیر دام های جهان دانسته اند. مریم و دردی که او را به طارمی های بلند
کبریا نزدیک می کند. هیچ پنجره ای گشوده نیست. هیچ کس نیست، تنها هوای دوست را از تمام
مسیرها و سمت ها نفس می کشد، با کودکی که نیامده، شلاق طعنه را بر ستون فقراتش حس
می کند؛ کودکی که فردا صلیب های جهان مقابلش به پا می خیزند. مریم فروریخته بر خاک، در
زاویه های دور، چشم می چرخاند تا راز شگفت این حادثه را دریابد.
صدای پای بهار
با آخرین رمق گام هایش می گذرد. شهر او را در سرانگشت اتهام نشانه رفته است. بی تاب، بر
شانه های عبور قدم گذاشته است. جهان، روبه روی چشم هایش فروریخته و درد، در یاخته هایش
چنگ انداخته است. تنها می گذرد با مشعل انابت در دست، به امید اجابت.
درد، گریبانش را رها نمی کند. بر شاخه های خشکیده خرما تکیه داده تا شهر، صدایش را
نشنود صدای پای بهار را نزدیک تر حس می کند ـ عیسی طلوعی درغروب این فرودست –
کودکش را به آغوش می کشد و گام هایش را به جاده ها.
در برابر چشم های مبهوت شهر
رخسار روز، رنگ باخته است. قدم به قدم، به شهر نزدیک تر می شود. چشم های مبهوت
شهر، نظاره اش می کند. مریم و کودکی که از آن اوست، مریم و پچ پچ مبهم و مرموز شهر، مریم و
ایمانی که لحظه به لحظه پررنگ تر می شود.
خدایا! مرا پریدن در هوای معطر خویش بیاموز ـ و کودکی که در سیاهی چشمان مادر چشم
می دوزد و او را به صبر فرامی خواند.
دیگر هراسی نیست
مریم آمده است؛ با کودکی در آغوش، با سایه مهربان خداوند که چون چتر امنی بر سرش
گسترده است. دیگر چه هراس از برق دشنه دشمنیِ دژخیمان؟
دیگر چه هراس اگر جهان، چشم هایش را به روی پاکدامنی اش بسته باشد؟
دیگر هراسی نیست؛ وقتی مسیح در آغوش او به سخن می آید و جذبه سخنش، شهر را
فرامی گیرد.
چون پرنیانی از نور
مسیح آمده است. صدایش را پرندگان عاشق، بر برکه های آرام شفق می شنوند. صدایش را
ملائک، چون پرنیانی از نور بر سر می کشند.
صدایش را بر شاخه های نازک انگشتان روز حس می کند مریم.
مریم، رها شده از دقایق بیمناک اتفاق، با جانی بی تاب و لبانی خاموش، میلاد کودکش را
شکر می گزارد.
تو، عشق بودی
حسین امیری
اول، عشق بود و عشق، از آن خدا بود و عشق، خدا بود و خدا، واژه نبود.
اول، عشق بود و عشق، نور بود و نور، خدا بود و خدا فقط خدا بود.
یکی نبود و هیچ کس نبود و خواست که باشیم و جان باشد و زکریا باشد و مریم باشد؛ ولی
دنیا بی تو رنگی نداشت. کنیسه ها بوی ریا می داد. دوباره بت ها قد برافرشته بودند؛ بت هایی به
رنگ نخوت و نژادپرستی. عشق بود، زکریا بود، مریم علیهاالسلام بود و تو نبودی؛ تو نبودی و معصوم
دختری حامل پیام عشق شد و تو عشق بودی.
تو هستی و می آیی
پیام خدا کودکی شد که بوی واژه ای ناب می داد. تهمت ها پشیمانی شد و طعنه ها خاموشی…
خدا بود و عشق بود و تو بودی که باید از عشق می گفتی. تو، واژه ای ناب را هدیه آورده بودی.
واژه ابراهیم شد و تبر برداشت و بت های تازه تراشیده را شکست، واژه موسی شد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 