پاورپوینت کامل روز مادر ـ روز زن ۶۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روز مادر ـ روز زن ۶۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز مادر ـ روز زن ۶۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روز مادر ـ روز زن ۶۷ اسلاید در PowerPoint :

۷۱

مادر

مصطفی پورنجاتی

انسان، در بستری از محنت ها، تعب ها و دشواری ها آفریده می شود و مادر، در همهمه ای از رنج ها، انسان می آفریند و
زندگی می زاید.

مادر، از هستی خاموش مانده، در نهانی ترین دره های نیستی، صدای خنده و گریه نوزاد را خلق می کند و پابه پای این
فرآورده محبت، تا پیچ و تاب های نفس گیر و واحه های روح بخش زیستن، می آید و می ماند.

پیشانی مادر شاید پُر از چین های سختی ها شده باشد، اما از این خطوط منحنی، پیام های حمایت و مهر و عشق خوانده
می شود.

پاداش مادری

وقتی نغمه های تلخ تنهایی و بی کسی، در تراکم ابرهای تیره دشواری ها شنیده می شود، این کلام آرامِ مادرانه است که
مرهم می شود و به کویر ساکت و عطش زده جان فرزند، باران می بارد به نرمی.

پاداش مادری چیزی نیست، جز رضوان پروردگار که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بهشت زیر گام های مادران است».

چون کوه، استوار

گاهی لحن غضبناک مادر، مثل تندری است که بیدار می کند و از غفلتِ فروافتادن در دره های معصیت و دامگه گناه،
بازمی دارد. شأن مادر، نگهبانی است از کمترین آسیب هایی که در کمین ذهن و جان کودکان و بزرگان نشسته است و سقوط
انسان را انتظار می کشد.

فصل های سبز و زرد، از پس یکدیگر می روند و می آیند، روزگار می گردد و به خود، تحول می پذیرد، اما این عاطفه مادر
است که چون کوهی استوار و بنایی بلند، از باد و باران، گزند نمی بیند و تا همیشه بشارتِ شادمانی و حمایت می دهد.

عهد می بندیم

در روز مادر، عهد می بندیم که حرفی از اهانت و کم حرمتی به ساحت والایش روا نداریم و با بوسه بر دست و بازویش،
نشان دهیم که ارزش گذار واهمه ها و دغدغه هایش هستیم. با او اوج می گیریم و به اندوخته جایزه های الهی او، روزاروز، افزون
می کنیم.

به یاد می آوریم سخن امام سجاد علیه السلام را در حق شناسی او که فرمود: «حق مادرت بر تو این است که بدانی او تو را در جایی
حمل کرده است که هیچ کس دیگری را حمل نمی کند و از میوه دلش آن به تو داد که هیچ کس به دیگری نمی دهد».

آنان که شمارش گر پیش کش های مُنعمند، بدانند که از نیکویی به مادر، فریضه ای عظیم تر نیست.

روی پرچم ستایش مادر، یک آیه قرآن نوشته است: «و وصینا الانسان بوالدیه احساناً».

از تو که می گویم…

معصومه داوودآبادی

چشم های مهربانت را رشک می برم و بر دستانت بوسه می زنم. از تو که می گویم، دهان دریاهای زمین، لبریز مروارید
می شود.

از تو که می گویم، شمارش معکوس ثانیه های رنج، آغاز می شود و زمستان های تشویش، بهار آرامش را مژده م یدهند.

خدا تو را از ن فس های کوه تراشیده است که اینچنین صبور، به تحمل ناملایمات برخاسته ای.

جانت، سپیده دمی بارانی است؛ شب های بلند پربهانه ام را. تو می آیی و بهشت، فرش راه پیامبرانه ات می شود.

چگونه سپاست بگویم؟

گیسوان بلند عشق را شانه می زنی در هیاهوی بی عاطفه زمان.

تو، منتشر شده ای در رگ های آبی ایثار و خون مترنم ات، حنجره بشریت را مادری می کند.

شب های دراز رنجم را به بیداری می نشینی؛ پرطاقت و مهربان و روزهای خاکستری ام را وجب به وجب، خورشید
می کاری.

چگونه سپاست گویم؛ که وسعت شاعرانه ات را هیچ واژه ای توانا نیست؟

قلب پرطنینت، موسیقی آبشاران بلند از خودگذشتگی است. ای خوب! تقویم ها، ستایش بزرگی ات را به شوی نشسته اند.

الهی بمانی!

در جست وجوی نشانی ات، کوه های بسیار را فروریخته می بینم و دریاهای بی شمار را از سکه افتاده. کلید دروازه های
روشن دور، در دستان تو است؛ آن گاه که بر اندیشه های نوباوه و جوان، جاده های بی تردید را لبخند می زنی.

از دامن برکت خیز تو است که مردان آفتاب و زنان رود، سمت افق های آسمانی را پی می گیرند.

خاطره ات، استوای مهربانی را در زمهریر فاصله ها، شعر می شود. آینده، دستان با کفایت تو را بر شانه های نونهال، به
یاری می طلبد.

باش تا تلاقی نگاه هامان، مزارع آفتابگردان را به بار بنشاند.

عطر مادر

عباس محمدی

تمام کلماتم را نذر می کنم تا شعر کنم برای تو.

من، تمام حرف های لالم را برای تو آواز می کنم. نمی دانم اگر سایه مهربانی دستان تو نبود، چقدر می توانستم روبه روی
خورشید، قد بکشم. دست های تو، پراند از بوی پونه های وحشی؛ پر از عطر بابونه ها، تو، بوی دامنه های بکر بهار را می دهی.
لبخند تو، تمام آرامش های جهان را یکپارچه در پیراهن تنهایی ام می ریزد.

اگر تو در کنارم نبودی، سال ها پیش، در رویاهایم غرق می شدم.

به یاد لالایی های تو

تو روشنی روزهای آفتابی من هستی. من، ماهی کوچکی هستم که لحظه ای نمی توانم دور از دریای وجود تو زندگی کنم.
دست های تو، امن ترین آشیانه بوسه های من اند. شانه هایت، بهترین تکیه گاه اند برای روزهای ابری چشمان من.

عطر بودن توست که مرا زنده نگاه می دارد.

لالایی تو برای کودکی ام، آوازهای داوود علیه السلام بود که در دامنه دشت های بهاری، پرنده های مشتاق خواندن را لال نگه
می داشت.

عاشقانه ترین شعر

تو همچون آرامشی هستی که در سایه روشن مهتاب، از پنجره اتاقم سرازیر می شود.

تو زیبایی شمعدانی هایی هستی که در نم نم باران، با پنجره اتاقم به نجوا می نشینند.

تو، عاشقانه ترین ترانه ای هستی که شاعران جهان، از بر کرده اند.

برای از تو سرودن، باید کلمات تازه ای بیافرینم. هیچ کلمه ای، قدرت بیان مهربانی های بی پایان تو را ندارد.

صدف ها، برای تو آوازهای مهربانی دریا را به ارمغان می آورند.

آغوش تو، تمام خاطره های کودکی من است.

با تو، همیشه آبی ام

سیب های جهان، با لبخند تو شکوفه می کنند و ابرهای جهان، با بغض های تو گریان می شود.

با بوی ایمان تو، همچون بابونه های وحشی، عطر نفس هایم فراگیر می شود.

در سایه تو، به خورشید نزدیک تر می شوم و آسمان رویایم، آبی تر از تمام آسمان ها می شود.

با تو، از هر پرنده ای به خداوند نزدیک تر خواهم شد.

تمام درخت ها، به من غبطه می خورند، در کنار تو که جاری می شوم، چون رود.

خدا تو را به تنهایی من ببخشد تا همیشه.

از وسعت بی انتهای تو

رزیتا نعمتی

نگاه مهربانت، آب دارد می کند، دل را

نوازش روی دستان تو می لغزد، به چشمان تو می ریزد، دلم پَر می زند تا باز در آغوش مهرت، کودکی باشم.

ولی از خود خجالت می کشم؛ از ناسپاسی های دستانم که پیش وسعت بی انتهای تو، هنوزم دیر می آیم سراغت، مادر
خوبم.

ولی این را بدان ای گل، تمام روزهای من، برای توست ای مادر!

بهشت زیرپای تو

بهشت، برای گام های تو وسعت گرفت و حجم مهربانی تو در این جهان نگنجید، که خداوند، آن سویْ از شیرهای روان و
حریر سبز روح تو، بهشت را آفرید تا حوریان سیه چشمِ محبت تو، از تخت های لالایی ات بر اهل زمین سلام و تحیت
فرستند.

مادر! دست های تو، دروازه های ورود به رستگاری است.

بگشای تا تلاوت کنم: تمام رودها، سرچشمه ها، از چشم هایت وام می گیرند.

و گل های خدا وقتی که می رویند، مادر نام می گیرند.

پیام های کوتاه

تنها به واسطه ی درک مقام مادر است که می توانی صفات رحیمی و رحمانیت خداوند را تصور کنی.

امروز بوسه بر دستان تو، تعقیبات نمازهای یومیه من است، عبادت مرا در تماشای رخسارت بپذیر.

مادر؛ ادامه باران

میثم امانی

مادر! دست ها برای از تو نوشتن می لرزند، کلمه ها می مانند برای از تو سروردنو

قلب تو، وسیع تر از حجم تمام دردها و رنج هاست؛ بلندتر از طول تمام غصه ها و شادی ها.

قلب تو، دنیا را در خودش جای می دهد و تکه ای است از بهشت که بوی پر جبرییل می دهد.

شانه هایت، تکیه گاه کبوتران صلح است و فرودگاه پرستوهای عاشق.

پنجره ها، وضوی صبح شان را با عطر صدای تو می گیرند و دیوارها، با لالایی دعای تو به خواب می روند.

زندگی، با مدیریت چشم های تو اداره می شود. تو، آسیاب رودخانه های پایان ناپذیر تلاش و کوششی.

کلمه ها، در آستانه نامت زانو زده اند و هرچه جمله تعجبی است، در برابر مقامت خم شده اند.

قلب تو ادامه کوه است در صلابت، ادامه باران است در صداقت، ادامه بهار است در صمیمیت، ادامه خورشید است در
گرمی و ادامه مهتاب است در درخشش.

چشم هایت همیشه نگران است

کوله بار دردهای بشریت، بر دوش توست که سنگینی می کند. تو، یادْبودِ خاطره هایی برای امروز و یادداشتِ آرزوهایی
برای فردا.

دل نگرانی ات را هیچ گاه زمین نگذاشته ای. با بدرقه هر صبح، با سفره هر ظهر، با انتظار هر شب، چشم های نگرانت،
خیره مانده است. هیچ سایه ای نمی تواند جای نوازش های تو را بگیرد و هیچ دایه ای نمی تواند پای فداکاری های تو بایستد.

با تو، خانه بهشت است

شیرازه جان تو را به سرنوشت فرزندانت سنجاق کرده اند و دست هایت، مثل دو جلدِ کتاب، صفحه های ورق ورقِ
پریشانی فرزندانت را جمع می کند تا نجات دهدشان از خطر فروپاشی.

عشق، با پلک زدن های تو آغاز می شود تا پای ریشه های تشنه یأس، قالب جویباری های خشکِ رنج.

حضورت، درمان دردهای گفته و ناگفته است. دست هایت را می بوسم که نسیم مهر را به سوی دریچه های زندگی مان
روانه کرده است، که بارانِ شادی را بر سقف اتاق های غم بارمان جاری کرده است، که هر چه نعمت است در خانه، از برکت
دست های توست. دست هایت را که به دعا برمی داری، پُلی می شود از آسمان تا زمین و امواج نور فرود می آیند.

خانه ما، تنها با وجود توست که بهشت است؛ بی تو بوی جهنم می دهد.

دست هایت را می بوسم

قدم هایت را می بوسم که خاک بهشت را با خودش، به جهانِ تیره آورده است.

تو فرشته ای؛ اما روی زمین. دست های برافراشته ات را پس نگیر؛ قدم هایت را برندار از روی فرش چشم هایمان که هرچه
خیر و خوبی است، به برکت ارزشمندی توست.

دست هایت را می بوسم، قدم هایت را نیز… و خدای بزرگ را شکر می کنم که نعمت وجود مادر را به من ارزانی داشته
است.

باید به کودکی ام برگردم

سیدحسین ذاکرزاده

مانده ام که چه بنویسم؟! مانده ام که در تعریف این کلمه پاک، چه بنویسم! چگونه با این زبان اَلکن، با این صدای لرزان و
پیراهنِ تنگ کلمات، همه احساس ناگفتنی ام را به رخ دیگران بکشم؟

خیال کنم هر کس جای من بود، همین حال را، میانِ تراکم احساسش پیدا می کرد.

شاید بهتر باشد به گذشته ذهنم سفر کنم! شاید بهتر باشد سراغ گنجه کودکی ام بروم؛ همان جا که بوی لباس نوی عید و
نفتالین می داد؛ همان جا که هر لباسی، پر از پروانه بنفش و آبی بود.

شاید بهتر باشد همه ادعایم را گوشه باغچه خانه قدیمی، زیر درخت پیرِ انار، خاک کنم تا سبک شوم. باید از یاد ببرم
چقدر کتاب ورق زده ام.

شاید بهتر باشد نام و القابم را از یاد ببرم؛ حتماً این طور، بی پیرایه می توانم قدم بزنم و فکر کنم. من باید برگردم به آن حیاط
خلوتی که فقط من و او بودیم و هیچ. آری باید به کودکی ام برگردم.

مادرِ من

خدا، دست مرا در دست تو نهاد؛ برای همین، همه ناتوانی ام را به توان تو بخشیده؛ برای همین، همه نیاز مرا در دست های

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.