پاورپوینت کامل روز جانباز ;باغ بشارت ۲۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روز جانباز ;باغ بشارت ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز جانباز ;باغ بشارت ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روز جانباز ;باغ بشارت ۲۸ اسلاید در PowerPoint :

۱۱۹

رمز حروف واژه جانباز

مهدی خلیلیان

ج؛

با جهل و جُبن، در جدالم و از جور و جفا، جدا.

در جمع جنداللّه ، جای دارم و در جسم و جانم، جز جَهد و جدیت جریان ندارد.

در جنگ با جانیانِ جیره خوار و جلادانِ جفاکار، در جبهه ها، جوازِ جانبازی گرفته ام، تا در
جوارِ جانان، جایگاهی جاودان یابم.

ا؛

در آفاقِ آبیِ آسمانِ ایمان و آگاهی، آشیان دارم.

ایثار و استقامت و اخلاص را، با اصول و ارکان انضباط آراسته ام، تا با استفاده از آیات و
احکام الهی، آسایش و آرامش را به ارمغان آورم.

با اشک و آه، الفت گرفته ام، تا اندرونِ آشفته ام، اندکی آرامش یابد و آکنده از انوار ایمان گردد.

ن؛

در نَبَرد و نزاع با نیرنگ و نفاق، نابودی را به ناکسان و نامردمان، نوید می دهم.

از نعمت های نامتناهی و نامحدود الهی، نصرت می جویم، تا به فرجامی نیک، نایل شَوَم.

ب؛

از بطالت بیزارم و از بدبینی و بدگویی، به دور.

بازوی بی کسان و بیچارگانم و از بدکاران و بی خردان، بیم ندارم.

در باغِ بشارت باری تعالی، بصیرت یافته ام و دل به سرای باقی و بهشتِ برین بسته ام.

ا؛

اعتقادم به انبیا و ائمه اطهار است و آرزویم: انتشار آرمان ها و اهداف انقلاب اسلامی
ایران، و افکار و آرای امام امت رحمه الله .

بر آنم با استمداد از امدادهای الهی و اراده ای آهنین، اساس استبداد و استعمار اهریمنان را
براندازم.

اندیشه ام، انسجام و اخوت آحاد امت اسلامی در برابر امریکا و اجانب است.

ز؛

از زراَندوزی و زیاده جویی بیزارم و از زخم زبان زدن و زورگویی، برحذر.

در زمره زاهدانم و زینت و زیور زبانم، زمزمه ذکر پروردگار است.

شهید زنده ام و دلم زنجیریِ زلف زیبای یار است… .

آرامش ابدی

روح اللّه حبیبیان

درد، طاقتش را طاق کرده بود. دیگر واقعاً بریده بود. این، سی و هشتمین عملی بود که بر
روی او انجام می شد. حتی دیگر امکان بی هوشی هم نبود و باید مثل دفعه پیش، درد
طاقت سوز تیغ جراحی را هم تاب می آورد. به یاد حرف دکتر افتاد که خیلی خونسرد
می گفت: «نباید انتظار داشته باشی با این عمل ها، مشکلت حل شود؛ این عمل ها فقط یک
درمان مقطعی است!»

خدایا! چه می شد مرا هم با دوستان شهیدم می پذیرفتی و از این درد جانکاه… ؛ این جمله
هنوز در ذهنش کامل نشده بود که اشک از گوشه چشمش جاری شد و با لحنی عذرخواهانه،
آهسته گفت: «الهی! راضی ام به رضای تو»؛ اما این درد، آه! با این درد همیشگی چه باید
می کرد…؟ ناگهان، چشمش به پشت پنجره اتاق عمل افتاد که شعری کوتاه بر آن نوشته شده بود:

«طبیبم گفت دردت را دوا نیست

ولی درد مرا درمان حسین است»

بی اختیار، اشک از چشمانش جاری شد. گریست؛ سیرِ سیر؛ به خود آمد؛ احساس کرد
آرامش ابدی، همه وجودش را گرفته؛ گویا دیگر دردی هم احساس نمی کرد!

حکایت آن پاهای آرام

نمی دانم زندگی بر روی آن صندلی چرخ دار چگونه است. بارها آرزو کردم برای یک
روز هم که شده، جای تو بودم و دنیا را از منظر تو می نگریستم. احساس می کنم زندگی بر
روی آن صندلی، انسان را به گذشته می برد؛ به دوران کودکی.

مگر نه اینکه هرگاه مرا می بینی، به زحمت سرت را بلند می کنی و با لبخندی همیشگی
می پرسی: «چطوری جوون؟»

شاید به خاطر همین، این قدر روحت لطیف و قلبت شکننده است!

بر بال ملائک

هرگاه که تو را بر روی ویلچر کهنه ات می دیدم که به زحمت خود را از این سو به آن سو
جابه جا می کنی و دست هایت، جور پاهای بی حرکتت را می کشد، احساس بدی داشتم. فکر
می کردم این پاها، سربار تواند و چون وزنه هایی، خود را به تو و زندگی ات تحمیل کرده اند؛
اما وقتی دیدم تو چگونه به این پاهای رفته عشق می ورزی، دریافتم که با ارزش ترین عضو
بدنت، همین پاهای رفته تواند؛ آخر پایی که بر بال ملائک که نه؛ بر عرش الهی قدم نهاده،
دیگر نباید بر زمین دنیا نهاده شود… .

کاش جای تو بودم

خودت خوب می دانی که با اینکه همیشه از من جلوتر بودی، هیچ گاه به تو حسادت
نکردم؛ حتی وقتی جانباز شدی، فقط به تو افتخار کردم و به دوستی با تو…؛ اما دیگر
نمی توانم حسرت درونی ام را پنهان کنم.

آخر روز تو ـ روز جانبار ـ، با نام اباالفضل العباس علیه السلام گره خورده است. هر سال که به این
روز می رسم، از ته دل آرزو می کنم «ای کاش جای تو بودم!»

خاطره شهید را با خود داری

حسین امیری

چشمان تو کم سو نیست؛ گناه شهرآلودگی ما، حجاب چشم روشنت شده است.

دستان تو بریده نیست؛ دست های خالی ما، مجال دستت را کوتاه کرده است.

پای

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.