پاورپوینت کامل میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی(عج) ۶۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی(عج) ۶۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی(عج) ۶۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میلاد منجی عالم بشریت، حضرت مهدی(عج) ۶۹ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

چهارشنبه

۷ شهریور۱۳۸۶

۱۵ شعبان۱۴۲۸

۲۹.out.2007

مژده صبح

محبوبه زارع

… و سلام بر تو. آن دم که از مشرق لایزال طالع می شوی تا سِرِّ خلقت آسمان و زمین باشی!
سلام بر تو که روز تجلی را بشارت دهنده ای و صبح خدا را، مژده!

سلام بر تو که اشراق ها را درنوردیده ای و جهان را در خلسه حضور خود، معلق گذارده ای؛ هر چند
لحظه ای، نگاه ولایتت را بر این گستره محتاج، دریغ نخواهی داشت!

تولد انتظار

شعبان، به نیمه خود رسیده و اشتیاق جهان، به بی نهایت. لحظه ها در هیجانی روح انگیز، جریان
گرفته اند. قرار نیست، انتظارها به سر آید؛ چرا که اینک جهان در انتظار تولد انتظاری است که معیار
صبرها و عطش ها و ترازوی ایمان ها و اعتقادها خواهد ماند. به زودی، خلقت به نقطه عطف خود
می رسد. این را نفس های حبس شده در سینه، گواهی می دهد.

لحظه موعود

چه کسی ژرفنای این موهبت لایزال را درک خواهد کرد؟

چه کسی گستره این ارتفاع یقین را مجال تماشا خواهد یافت؟

چه دلی است آن دل که در رونق این میلاد عظیم، به خانه امام عسکری علیه السلام گذر کند و اسیر نشود؟

مگر می شود در دایره این حضور، قرار گرفت و قرار نگرفت؟! گاه شکوفایی انسان رسیده است.
لحظه موعودی که زمین، ظرفیت درک منجی را پیدا کرده است.

چه کسی جز او، شایسته مقام نجات است؛ وقتی پیش از خلقت آدم، به حلول آسمانی اش، مژده
داده شده است؟!

می آید، تا…

می آید، تا آمدنِ روح در کالبد زمان را به نمایش گذاشته باشد. می آید، تا ورود نفس در رگ
درختان را اذن داده باشد.

می آید، تا مسیر رفتن را هموار کند. می آید، تا آمدنی ها را به تصویر باور خاک بکشاند.

سلام بر این آمدن سبز که تا ابدیت رونق خواهد داشت!

دنیا گلستان شد

عباس محمدی

آفتاب، از همه پنجره ها لبریز شد و نسیم، بوسه بر پیراهن غنچه های معطر زد.

پیله ها پروانه شدند و پروانه ها پرواز.

همه لب های خسته از گفتن، با لبخند آشتی کردند. تو که آمدی، چشم همه آینه ها روشن شد و
دست های تنها مانده، دلگرم شدند.

فانوس های زمزمه روشن شدند تا مرثیه ها را ترانه کنند و به ماهی ها یاد بدهند که دریا را می شود
با کلمات آواز کرد.

تو که آمدی، دنیا گلستان شد و باغ ها با بهارها پیمان بستند تا همیشه بهاری بمانند.

تو آمده ای تا…

شاید دلیل خلقت آدم تویی؛ چرا که همه راه ها به تو ختم می شوند. حتم دارم جاده ها سر به پای
تو گذاشته اند تا به مقصد برسند.

تو آمده ای تا ازل را با ابد پیوند بزنی و غم ها را به لبخند مبدل کنی.

سرنوشت ها را تو ختم به خیر خواهی کرد و همه دست ها را به دوستی خواهی رساند.

تو که بیایی، دیگر هیچ کودکی غمگین نخواهد بود.

حتم دارم که بعد از آمدنت، هیچ کدام از شب های آسمان، بی مهتاب نخواهد ماند.

وقتی که تو بیایی…

عدالت، کلمه ای است که تنها با آمدن تو کامل می شود. تنها تویی که می توانی عدالت را خوب
بنویسی، حتی زیباتر از همه شعرهایی که شاعران سروده اند.

در سایه دستان تو، زمین آسوده از خیال همه جنگ های جهانی، آرام خواهد خوابید. وقتی که تو
بیایی، هیچ دموکراسی باعث کشته شدن زنان و کودکان بی دفاع نخواهد شد.

تو که بیایی، تنها دموکراسی، عدالت خداوند است که جاری خواهد شد.

گل نرگس

رزیتا نعمتی

امروز، گل های نرگس در اولین تلألؤ خورشید بامدادی، خبر از شکفتن آخرین غنچه باغ امامت
می دهند؛ آن که مبارکی قدومش، سرآغاز مساوات و عدل و دوستی در میان خلایق است.

ای زمین! دستانت را بگشای تا بی نهایت را در آغوش بگیری که قرآن، منتظر نزول اوست. «وَ
نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ».

طلوع کن ای ماه نیمه پیدا

بوی خوش تو در کوچه های جان پیچیده است یا ابا صالح! ماه نیمه شعبان، از جمال نورانی تو،
سر از آسمان خم کرده تا تماشایت کند. زمین نیز مثل آسمان، دنبال آبی شدن و یک رنگی ست و تنها
تویی که عبور نسیم های رحمت را در سیاه خانه دل ها میسر خواهی کرد. طلوع کن ای ماه نیمه پیدای
شعبان، تا سلسله جنبانِ قلبمان، به طمأنینه یادت آرام گیرد.

«نگارا جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

جمال یوسف مصری شنیدی؟

تو را خوبی دو چندان آفریدند»

فخرالدین عراقی

پلکی بزن!

ای سبزینه نگاهت، آغازگر بهار ایمان! بر ما بتاب تا شبستان وجودمان از مژده میلاد تو نورباران
شود. سبدسبد شکوفه کن تا از گلاب جان فزای عبودیت، فضای دل ها را عطرآگین کنی.

ای آسمانی ترین! پلکی بزن!

ساحل امید

تو را محمد صلی الله علیه و آله وعده داده بود و عاشقان، یازده پشت انتظار کشیدند تا آمدی.

بام بلند تو را جز پلکانی از خون پدرانت طی نکرد. ای بهترین اهل زمین! کدام دست بر بلندای تو
اقتدا کرد و خالی فرو افتاد؟ ای ساحل سبز امید! چه خوش موج می زنی! تو بزرگ تر از آنی که یک بار
متولد شوی؛ ما هر جمعه چشم انتظار تولد دوباره توایم، ای بهانه تپیدن قلب تاریخ!

زیرنویس ها

ـ مولای من! شکوه تماشای خویش را از ما دریغ مکن تا بذر امید، در سایه آفتاب تو رویش کند
که بهشت گم شده آدمی به دنبال توست.

ـ نفس ها را در سینه برای تبریک میلادت حبس می کنیم تا روزی که بشارت آزادی بشر را به
همراه آوری، تقارن اشک و لبخندمان، روز جهانی عشق را جشن بگیرد.

ـ یا ابا صالح! امروز، تابش آفتاب مهر تو بر عالمیان، ذرات جهان را به سجده وا می دارد تا پس از
اولین سلامِ نماز تو، قیام کنند.

نشانی ات کجاست

معصومه داوودآبادی

به باران یک ریز این روزها، چشم می دوزم و پنجره های انتظارت را مرور می کنم. تقویم های
نیامدنت، بی شمارند و من در شعله های هر روزشان، خاکستر می شوم.

از جاده های مانده در مه، نشانی ات را پرسیده ام. از غروب های ممتد آدینه، از گندم زاران خفته
دور دست، تو گویی هیچ مسیری ردپایت را تجربه نکرده است.

ای مسافر موعود! باز گرد و این ایستگاه بی چمدان را پر از هیاهو کن.

صدایمان کن، وقتی که ناامید و مجروح، از گردنه های برفی منتظر، پایین می آییم!

ما را دریاب، در حجم این همه تاریکی! آفتاب نگاهت را بر مزارع جانمان بگستران!

روزی که تو بیایی

ای آن که آمدنت، دیوارها را فرو می ریزد و شعله های خشمت، دامنِ هر چه سیاهی است می گیرد!
وقتی بیایی، وقتی جمعه موعود را قدم بگذاری، این چشم های ماست که فرش راهت خواهد شد.

آن روز، هر آنچه بغض مچاله در گلو داریم، بر خیابان های آمدنت جاری می کنیم. از روزهای
بی تو می گوییم و بادهای مسمومی که باورمان را شکسته می خواستند؛ از ابرهایی که مدام باریدند و
آفتابی که طالع نمی شد.

با تو از آتش این همه ظلم می گوییم و ترازوی تاربسته عدالت.

آخرین پنجره

آن روز که تو بیایی، هندسه روزهایمان را خورشید درخواهد نوردید، می آیی و بر ابعاد خموده مان
نور می پاشی؛ دستمان را بر گردن ماه می اندازی تا وسعت روشنایی، تار و پودمان را طی کند.

با تو، کسالت دیرپایمان، به تکاپوی شگفت بدل می شود. با تو، زمزمه های خاکستری مان را
فریادی سرخ، به آتش می کشد.

می آیی و ما، سپیده دمان را سلام می گوییم؛ با لبخندی که آسمان را می شکوفاند. ای آخرین
پنجره!

چه وقت از تو سرشار می شویم؟

تا پرشکوفه ترین فصل

سیدمحمود طاهری

«مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید

که زِ انفاس خوشش بوی کسی می آید

از غم و درد مکن ناله و فریاد که دوش

زده ام فالی و فریادرسی می آید

ز آتش وادی ایمن نه منم خرّم و بس

موسی اینجا به امید قبَسی می آید»

قرن هاست، دیوار کعبه منتظر است تا تکیه گاه مردی باشد که با باران آمدنش، این خاک
عطشناک را سیراب می کند و بر دل های زخم دیده، مرهم می نهد؛ چشمان خسته منتظران را می نوازد
و روشنایی می بخشد.

او خواهد آمد؛ با سی صد و سیزده طلایه دار آفتاب؛ تا انسان را از انبوه تیرگی های توان فرسا
برهاند و آن گاه او را به خورشید برساند و بر قله های سپیده راستی ها و یک رنگی ها جای دهد؛ روح
زمین گیرش را بر بال همای سعادت بنشاند، تا بشر، برای نخستین بار، به ادراک پرواز در اوج انسانیت
برسد و نمونه ای از «بهشت گم شده اش» را در همین کره خاکی بیابد. آن روز بشر، گل پوش ترین بهار
را تجربه خواهد کرد و پرشکوفه ترین فصل تاریخ را.

نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

عالَم پیر دگر باره جوان خواهد شد

«از دست غیبت تو شکایت نمی کنم»

ماییم و چشم به راه وعده مصطفی صلی الله علیه و آله که فرمود: «اگر تنها یک روز، از آن دنیا باشد، مهدی(عج)
خواهد آمد تا بساط ستم را برچیند و پرچم عدالت را برافروزد».

آه، پسر فاطمه! چقدر دل های شیعیان لرزید، آن گاه که به آخرین سفیرت نگاشتی: «ای
علی بن محمد سمری! تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت، امور خویش فراهم آور و به هیچ کس
برای جانشینی وصیت مکن؛ به تحقیق، غیبت کبرا واقع شد و ظهوری نخواهد بود تا آن گاه که خدای
متعال فرمان دهد.» با این همه:

«از دست غیبت تو شکایت نمی کنم

تا نیست غیبتی ندهد لذتی حضور»

کاش روزی که می آیی، میزبانی شایسته برای تو باشیم و بتوانیم فرشی از قلب های روشن، پیش
پای تو بگسترانیم و چلچراغی از دلدادگی و جان افشانی، به احترام قدوم تو، بر فراز خانه هامان
بیاویزیم و هم نوا با حافظ چنین بگویم:

«رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست»

«به خدا می سپارمت»

کدام آدینه به تمام آدینه ها خواهد بالید؟

در کدام جمعه، فروغ الهی از سیمای مهدی خواهد تابید؟ و کدام «ندبه» به بلندای اجابت بار
خواهد یافت؟

آقا!

منتظران را به لب آمد نَفَس

ای زِ تو فریاد، به فریاد رس

روزی خواهد آمد که اراده منت گذار محبوب، پرده برمی گیرد و چشم ها در شگفتی و شکفتگی،
سواری را خواهند دید که از میان فضای مه آلود «غیبت کبرا» بیرون می آید؛ آراسته و پاکیزه،
خشم آهنگ چونان رعد و تندر و نرم و مهربان، چون نسیم صبحگاهی؛ تا با نهیبش ریشه تباهی ها را
بسوزاند و با آفتاب مهر و نسیم لطفش، نهال همه خوبی ها و زیبایی ها را یک جا بارور کند و به
شکوفه بنشاند.

آقا! نمی دانم در کدام سرزمین هستی؛ هر کجا که هستی،

ای غائب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

«ز توفان غم مخور»

«ای دل غم دیده حالت بِه شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور»

سال های بی قراری و دوری، از پی هم می آیند و می روند و رنج های پیوسته، همچنان دل هامان
را می خراشد. می دانیم که تا انسان سرگردان امروز، دست در دست مهدی نگذارد، آسمانی نخواهد
شد، چون کودکی که تنها در دامان مادر آرام می گیرد و تا دست در دستان مادر ننهد، از آسیب ها حفظ
نخواهد ماند.

ای لبخند تاریخی حکومت عدل و ای رؤیای تغییر نشده همه آنها که سحرگاهان، پای کوبی نور
را به خواب می بینند و به تو تعبیر می کنند! چشم به راه گام های بهاری و عدالت آسمانی ات ه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.