پاورپوینت کامل معراج رسول گرامی اسلام ۵۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل معراج رسول گرامی اسلام ۵۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معراج رسول گرامی اسلام ۵۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل معراج رسول گرامی اسلام ۵۵ اسلاید در PowerPoint :
۵۳
شنبه
۷ مهر ۱۳۸۶
۱۷ رمضان ۱۴۲۸
۲۹.Sep.2007
چشم هایی به رنگ شب
مهدی خلیلیان
نامت، اعجاز کلام است و یادت، بر زخم های عمیق تاریخ آدم و عالم، مرهم و التیام.
آه، ای حبیب اللّه !
مگر نَه شعشعه طلعت کوکبه ات، حُسن آفتاب شکست و شَرَف رسالت و عزِّ دولتت به ازل و ابد
پیوست؟!
مگر نَه جانت مهبط وحی پروردگار گشت و بیانت کاشف سرِّ هدی؟!
مگر نه «سلسبیل»، رشحه ای از جام کرمت است و «جبریل» فقط قاصدکی در هوای حرمت؟!
منت آن یگانه وَدود را که بر ما از سرِ رأفت، بهر وصول به عبودیت و معرفت، در باغ سبز ولایت
و محبت اهل بیت شما را گشود و در صحیفه هدایت فرمود:
«سُبْحانَ الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ…».
عشق بود و سکوت بود و سحر…
معراجت را شاعران، نامه ها کردند و فریاد شوق از دل و جان برآوردند. دبیران فلک نیز یاورشان
گردیدند و… قلم هاشان به اوج ملک اللّه و افق های بالا رسیدند؛
بر نهاده ز بهر تاج، قدم
پای بر فرق عالم و آدم
قامت عرش، با همه شرفش
ذره ای پیش ذروه شرفش
بر نهاده، خدای در معراج
بر سر داتش از «لَعَمْرَک» تاج
آسمان سفر، آبی است
فدایت شوم؛ که تمامت خاک عالم و آدم به یک نظرت آفتاب زر گشت و خاک پایت تاج فرق بشر.
عشق بود و سکوت بود و سحر… آن گاه بر مرکب نورت نشاندند و از جهان ناسوت و کویر برهوت،
سوی عرش ملکوتت کشاندند؛ و بند بند وجود هزار هزار اجرام آسمان و بروج کهکشان، از شوق
دیدارت گسستند و چون حاجبان درگاهت کمر به خدمتت بستند.
مگر می توان «هفت گنبد» را در «پنج گنج» گنجانید و سفر عشق را به تصویر کشید؟!
در شب، از مسجد حرام، به کام
رفته و، دیده و آمده به مقام
یافته جای خواجه عقبی
قبه قرب لیله القربی
گفته و، هم شنیده، و آمده باز
هم در آن شب، به جایگاه نماز
بهاران رسید
آن امین خوش خبر و نیکو سِیَر، بر براق سفر تا آسمان ها تاخت؛ چندان شورآفرین و دل نواز، که
«روز»، زیر گام هایش در تار و پود خویش آهنگ وداع نواخت و «شب» از آمدنش رنگ باخت و به
سماع پرداخت؛
… بهاران رسید و، بهاری شگرف
به پابوسی شه سواری شگرف…
شب تار، از تار مویش شکافت
شب از آن سحر این قَدر ـ قدرْ یافت
شب مِهر بود و، براق سفر
شب عشق بود و، سروری دگر…
و شب «شفاعت» بود و تمنای آمرزش گناهان امت، از ذات سرمد و گنجینه رحمت و مودت؛
خدا گفت: ای دوست! حاجت بخواه
تو هستی و من؛ صاحب بارگاه
پیامبر، به لب خنده ای، لب گشود
همه امت خود، شفاعت نمود…
خدا، ساخت او را، مهینْ پادشاه
که ما را دهد، روز حسرت، پناه
در انجمن ملکوتیان
میثم امانی
شب است. جبرئیل، اسب حادثه را زین می کند، تا قدم از دایره طبیعت بیرون بگذاری و اوج
بگیری.
دست هایت را که بلند می کنی، ستاره ها برای بوسیدن اش هجوم می آورند. بر قالیچه ابرها
می نشینی، ماه و خورشید را می بینی که به پایت افتاده اند؛ کاینات، هماهنگ با تو، سرود نیایش سر
داده اند. دریچه های عرش را افتتاح می کنی و قدم می گذاری به آسمان ابراهیم علیه السلام ، آسمان
عیسی علیه السلام ، آسمان موسی علیه السلام ، آسمان نوح علیه السلام ، آسمان آدم علیه السلام . پیامبران صف بسته اند تا ختم نبوت را
در نقطه کمال تو تبریک بگویند. فرشته ها، پیامبری ات را جشن گرفته اند… تا رایحه حضورت را از باد
بشنوند. اهالی انجمن ملکوت، حلقه زده اند. درخشش جمال تو، ساکنان حرم ستر و عفاف را به وجد
آورده است.
قرآن مکتوب، در شب قدر به پایین آمد و اینک قرآن مجسم در شب معراج بالا می رود «سُبْحانَ
الَّذی أَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ اْلأَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا».
معراج تو…
معراج تو، انسان را نجات بخشیده است از تنگنای مادیت؛ پنجره های ناگشوده را برای
خانه نشین های کوچه دانش باز کرده. زمین و آسمان، وصل شده اند به هم. انسان، بادیه های سلوک را
درنوردیده و قله کمال خویش را فتح کرده است.
معراج تو، فتح باب تعالی است؛ ارمغان افتخار است بر تارک خلیفه الهی، کلید اسرار عرفان است
در دست عاشقان دل سوخته.
معراج تو، به کوشش های نامتناهی جویندگان نور، معنا بخشیده است؛ به مشتاقان مهجور لذت
حضور چشانده و پاره خط عروج را به نقطه پایان خویش رسانده است.
معراج تو، سرآغاز پیمایش راه های طی نشده است؛ سرآغاز خوانش کتیبه های کشف نشده؛
نویدبخش قدم ها و امیدبخش قلم هاست.
شرف بنی آدم
تو، شرف بنی آدم را آشکار ساخته ای. در مقام عظمت تو، پرهای جبرئیل خواهد سوخت.
درک حقیقت هستی، تنها شایسته قلب های آدمیان است که فرشته به مکان آدمیت راه نخواهد
برد.
«سدره المنتهی» با معراج تو مُبرهَن شده است. تو، قرب الهی را به بشر آموخته ای «وَ هُوَ بِاْلأُفُقِ
اْلأَعْلی ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی».
با حقیقت دل خویش، آیات جلال را دیده ای و در اعماق قلب خویش سوره های جلال را
شنیده ای. اینک گسل های میان ظاهر و باطن، پر شده اند و میان صورت و معنا حجابی نیست.
نگاه تو، پر از چشمه های نور است و شهد حکمت از زبانت می چکد.
به آسمان رفته ای تا عشق را به زمین بیاوری، تا صلح را به زمین بیاوری، تا شادی را به زمین
بیاوری.
از آستین ات، صلوات تراوش می کند. فوج فوج معنویت با تو آمده است.
بوی بهشت را با خود آورده ای تا از جهنم دنیای ما، آرمان شهر انسانیت بسازی و به آدمیان
بیاموزی که «توحید»، بهترین معنای زندگی است.
تا سدره المنتهی
سیدمحمود طاهری
… گاهی از هیاهوها و بی مهری های مردمان به تنگ می آمد و حضور در میان خاکیان، برایش
دلگیر کننده می شد. چاره ای نداشت که رسالتش را به پایان برساند؛ اما شوق پرواز تا عرش خدا را چه
باید می کرد؛ نیاز به عروج تا دیدار پروردگار و نیاز به خلوتی عاشقانه با خدا؟
و سرانجام، عروجش آغاز شد؛ از مکه تا قدس و از قدس تا سدره المنتهی؛ تا آنجا که جبرئیل از
همراهی با او باز ماند و اگر قدمی فراتر می گذاشت، پرش می سوخت:
«گفت جبریلا بپر اندر پی ام
گفت رو رو من حریف تو نیم»
«اگر بند انگشت برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم»
اما آن رسول یگانه صلی الله علیه و آله در آن خلوت رازآلودش با محبوب، چه دید و چه گفت و چه شنید، کسی
نمی داند.
«یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چه ها شنید»
سیر آسمانی
ای پایه اول تو معراج
نعلین تو فرق عرش را تاج
آن شب که به سیر آسمانی
رفتی ز سرای امّ هانی
این هفت بساط در نوشتی
وز چار رباط در گذشتی
خدا تنها به یک نفر اجازه معراج داد و او را به سراپرده غیبش فرا خواند، تنها رسول خاتم صلی الله علیه و آله را
که آیینه تمام نمای پروردگار بود و بهانه پیدایش جهانیان. و چون هستی، جلال او را در آن شب دید،
سر تعظیم فرود آورد و پیامبران آسمانی به احترامش به «استقبال شتافتند و نقطه کمال خود را در
وجود او یافتند. چه شوق انگیز بود، دیدار او در خلوتی شگفت با سرچشمه نور و سرور؛ آنجا که حتی
درها را به روی همه فرشتگان بستند.
همه جا به یاد امت
دلتنگ دیدار بود و منتظر جبرائیل، تا با براقش، همسفر او در سفر آسمانی اش شود.
«چون نگنجید در جهان تاجش
تخت بر عرش بست معراجش
سر بلندیش را ز پایه پست
جبرئیل آمده براق به دست
راه دروازه جهان برداشت
دوری از دور آسمان برداشت
گامی از بود خود فراتر شد
تا خدا دیدنش میسر شد»
و این گونه خدا را در شب عروج و بی واسطه حس کرد و به رنگ او درآمد و ربانی شد؛ سرشار از
جذبه جمال و جلال خداوند، و لبریز از تلألؤ برخاسته از اسما و صفات پروردگار. تا آنجا که:
«لطف ازل با نفسش هم نشین
رحمت حق ناز کش، او نازنین
خورد شرابی که حق آمیخته
جرعه آن در گل ما ریخته»
و چه لذت بخش است برایمان که رسول ما، حتی در آن اوج دیدار نیز به یادمان بود و
دعاگوی مان:
«لب به شِکَرْ خنده بیاراسته
امّت خود را به دعا خواسته»
و آن هنگام نیز که با دست پر از آن سفر آسمانی برگشت:
«هر چه آورد بذل یاران کرد
وقف کار گناهکاران کرد»
برخیز! بُراق، بی قرار توست
سودابه مهیجی
آسمان را زیر پایت گستردند و فرش تا عرش را کروبیانِ بال افشان، جارو زدند. فلک، بی تاب بود
و مدام سینه خویش را صاف می کرد.
ستاره ها و ملائک، ماه و ابرها و کهکشان ها، همه می دانستند که دُردانه آفریدگار، رهسپار
آسمان هاست.
برخیز و مهیا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 