پاورپوینت کامل آغاز امامت حضرت ولی عصر، امام مهدی(عج) ۶۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آغاز امامت حضرت ولی عصر، امام مهدی(عج) ۶۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آغاز امامت حضرت ولی عصر، امام مهدی(عج) ۶۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آغاز امامت حضرت ولی عصر، امام مهدی(عج) ۶۶ اسلاید در PowerPoint :

۵۲

پنج شنبه

۹ فروردین ۱۳۸۶

۹ ربیع الاول ۱۴۲۸

۲۹.Mar.2007

خورشید دین، هرگز غروب نمی کند

مهدی خلیلیان

تنهای تنها، نشسته است؛ در پستوی خانه در سوگ پدر… شیون ها، نشان از شهادت دارند.
دوست و دشمن آمده اند. فرصت تماشای پیکر پاک پدر را از چشمانی معصوم می ستانند و برای
بدرقه ای غریبانه، تا مسجد شهر می کشانند. دشمنان، خرسند بودند و دوستان، ناامید؛ که آوای
غلامی نیک سیرت، آنان را نوید دیدار بخشید. خوبان بازمی گردند. با دیدن کودک، سر به سجده
می نهند و با او – تا همیشه – دست بیعت می دهند… .

آری، خورشید دین، هرگز غروب نمی کند.

بیعت با بیداری

بیعت با خورشید، بیعت با بیداری است؛ از آن گاه که نگین کعبه، در حضور خورشید رسالت
و مرادش، تمام مظلومیت را در چشم هایش به نظاره نشست و چون بستگان او را عهدشکن
یافت، به یاری اش شتافت. او کسی جز «علی» نبود، که نخستین سرود بیعت را در ده سالگی
سرود و همواره پای بند پیمانش بود.

هشت سال بعد، هشت تن از مسافران مکه، ندای نیکی و رستگاری را از زبان محمد صلی الله علیه و آله
نیوشیدند و بیعت مولود کعبه را استمرار بخشیدند… سال ها بعد، دوازده سیاه پوش در سحرگاهان
صحرای «منا» پیرامون آفتاب فروزان رسالت گرد آمدند و بیعتی دیگر، که: به آفریدگار، شرک
نورزند و حق زندگی را از فرزندانشان نستانند… و بیعت به «غدیر» رسید؛ در کنار برکه ای به
وسعت دریا، با مولا.

و ما، اما چرا سکوت کرده ایم، چرا نشسته ایم؟ چرا عهدمان را گسسته ایم؟ دست های سبز و
مهربان خورشید، از پشت ابرها، ما را به سوی خود فرامی خواند!

دیوارهای فاصله را برداریم، تا بهار، زودتر برسد

«ربیع» مجال و انگیزه ای دیگر برای عاشقانه ماندن است؛ بهار در بهار، که با بهار طبیعت نیز
همراه است. خداوند، به برکت وجود او، همگان را آفرید. اگر او نبود، هیچ کس نبود و هیچ چیز
در دنیا، قرار نمی یافت.

و ما باید در ربیع، بهاری شویم. دست ها را برآریم و دل به موعود(عج) بسپاریم؛ که بیعت
حضرتش بر گردن ماست. این شیوه بندگان است به اربابان!

«دعای عهد» را در سالروز شکفتن امامتش و غدیر انتظار، دست در دست یک دیگر ـ در
مدارس، دانشگاه ها، حوزه های علمیه و… ـ نثارش سازیم. پنجره ها را بگشاییم. زنگ ها را بنوازیم
و ایمان بیاوریم اگر خویشتن خویش را بیاراییم، خورشید پنهان، ظاهر خواهد گشت؛ وگرنَه،
هرگز در انتظار گشایش نباشیم؛ که شیخ بزرگوار: مفید رحمه الله فرمود: «حضور آشکار آن
حضرت(عج) مانع دارد و مانع، ما هستیم!»

ربیع، فرصت خوبی است برای برداشتن حجاب ها و کوتاه کردن دیوارهای فاصله… تا بهار،
زودتر بیاید.

روز فرج نزدیک است

نزهت بادی

سال هاست که کوچه روبه دریای ما، پاییز انتظار را خلاف بادهای غروب می راند و باز،
برگ ریزان غیبت و رگبار حسرت را پایانی نیست. اما هنوز، پنجره ای شسته از عبور باران، خواب
می بیند که به همین زودی ها، آن ستاره موعود بازمی گردد.

پس عتاب در راه ماندگان بی چراغ را به خودشان واگذارید که تا آغاز روشنایی کوچه یلدا،
فاصله ای نیست. زورق های به گل نشسته را بر آب برایند و بادبان های شکسته را رو به قبله
خورشید برافرازید؛ زیرا دل های منتظر، ترس از دریای توفانی را تاب نمی آورند.

همه اهالی چشم به راه خورشید، دل خوش دارند که حدیثی نوشته از نور و روان بر آب،
خواب پنجره رو به صبحشان را به خیر و گشایش تعبیر کرده است.

آری! روز فرج نزدیک است.

شکسته باد آیینه های دروغگویتان

آن روز که سایه ستاره از دیوار خانه ما پرکشید، شما کجا بودید تا ببینید که بی چراغ و
چاووش، در پی ردپای او رفتن، از عهده هیچ دریادیده باران خورده ای هم برنمی آید؟

گمان می کنید همین که آیینه بینی و اخترشناسی را از مادرانتان آموخته اید، می توانید راز آن
ساعت موعود را فاش سازید و نشانی منزل آن ستاره غایب را برملا کنید؟

شکسته باد آیینه های دروغگویتان! که جز غبار مرده، هیچ نشانی از عبور روشنایی ندارد.

بر ما شب نشینان چشم دوخته به آسمان فرج، دیگر چیزی از اوراق کهنه اباطیلتان نخوانید؛
زیرا ما خبر ظهور را نه از ادعاهای برباد رفته مدعیان دروغ پرداز دریافت می کنیم و نه از
پیش گویی خاک گرفته دغل کاران فریب کار.

اجداد معصوم آن ستاره پنهان، ما را گفته اند که هر کس برای ظهور وقتی تعیین کند، دروغ
گفته است؛ زیرا ما نه در گذشته وقت معین کرده ایم و نه در آینده!

تنها ستارگان هزاره های دور آسمان، نشانه های بی اشتباه ما و راه بلدان حکایت ظهورند. چه
کسی می داند؛ شاید فردا روز طلوع آن ستاره پرده نشین باشد!

این راه، چراغ می خواهد

ما اگر هزار بار از این راه پرحادثه بگذریم، دوباره گم خواهیم شد و تاریکی، ما را خواهد
بلعید و راهزنان، زندگی مان را غارت خواهند کرد.

چگونه می توان کسی را بی چراغ و راهنما، روانه جاده پشت به خورشید کرد و از او انتظار
داشت که در چاه نیفتد و زخم برندارد و به سلامت بازگردد؟!

مگر می شود آفتاب بتابد، باد بوزد، درخت سرزند، چشمه بجوشد، پرنده پر زند، انسان به
دنیا آید، عاشق شود و بمیرد، ولی کسی نباشد که بداند انتهای این دالان دراز دنیا، به کجا ختم
می شود و سرگردانی این کره خاکی در پهنای آسمان، به کجا سامان می گیرد؟

برای عبور از این همه هیاهو، دست را باید در دست کسی قرار داد که راه را بشناسد، امین و
رازدار دل های گمشده باشد و بر هر که زمین می خورد و سر به هوا راه می رود، صبر و بزگواری
پیشه کند.

تو را همه گواهی داده اند

عباس محمدی

در ادامه خورشید امامت پدر، تابیدن گرفتی.

همه نشانه هایی که پدر داد، با تو بود. نام گرامی ات را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله دهان به دهان و سینه
به سینه، معطر نقل کرده اند.

همه پدرانت، آرزوی دیدنت را داشتند؛ چنان که ما حسرت بوییدنت را.

از ازل تاکنون، در خواب همه انسان ها قدم زده ای. تو را به اندازه همه قِدْمت تاریخ، گواهی
داده اند؛ که روزی امام خواهد آمد.

اگر به عشق تو نبود…

تو آخرین ستاره امیدی. به امید دیدن توست که شب های بی ماه، خودکشی نمی کنند.

اگر عطر وجود تو نبود، کوه ها، این میخ های پوسیده، خیال نگاه داشتن زمین را نداشتند.

اگر سایه مهربانی تو بر سر خاک نبود، هیچ دانه ای جوانه نمی زد و هیچ ابری نمی بارید.

اگر به امامت تو ایمان نداشت، اگر ولایت تکوینی تو نبود، خاک، نفس کشیدن را فراموش
می کرد و اگر ولایت تشریعی ات نبود، بهشت و جهنم، در غم آب و نان، لای آواز رودهای مسافر
گم می شد.

اگر به عشق رد پای تو نبود، هیچ موجی پا به ساحل نمی گذاشت.

از ما فاصله گرفتی تا به تو نزدیک تر شویم

تا جهانی شدن گل های محمدی، پشت پرده غیبت، نفس های غم ناک زمین را می شماری. از
ما فاصله گرفتی تا آسمانی تر شویم. از ما دور شدی تا در غم ندیدنت با باران های بی وقفه، سقف
آسمان پایین بیاید؛ شاید به آسمان نزدیک تر شویم.

تنهای مان خواستی، تا تنهایی تو را حس کنیم که تنهاتر از آسمان بودی در بین ما دنیازدگان.

یک روز، آسمان را تا ارتفاع سرانگشتانم پایین می کشم و دردهای تنهایی ام را به خورشید می گویم.
کاش چشمانمان به دیدن خورشید عادت کند، تا تو را که نورانی تر از خورشیدی، تاب بیاوریم!

تو هستی؛ اما ابرهای تردید ما، مانع تجلی تواند

سایه ابرها چقدر بر سرمان سنگینی می کند، وقتی خورشید را دریغ می کنند و نمی بارند.

تو را از پشت این همه ابر، تماشا می کنم؛ آنچنان که خورشید روزهای ابری را.

تو هستی؛ اما ابرهای تردید من، آفتاب دیدنت را حصار شده اند. کجای این خاک، می توانم
قدم بگذارم و بوی تو را حس نکنم؟! کجای این آسمان، می توانم پرنده باشم و در عطر تو پرواز
نکنم؟!

نفس بکش، تا ابرهای تردیدمان را باد ببرد و بتاب تا یخ کفرمان آب شود.

ابرها، سال هاست که می آیند و می بارند و می روند؛ اما تو همچنان همان آفتاب جوان مانده ای
که بر بهارهای آمده و نیامده ما می تابد.

روزی، این همه یهودا را رسوا خواهی کرد

به انتظار دیدنت، روزهای تقویم را هاشور می زنم و صبح های آفتابی را می شمارم. هر
غروب، با خورشید در دل دریاها غرق می شوم و هر صبح، به شوق دیدن تو جان می گیرم.

اگر هزار سال نوری به انتظارت بنشینم تا سنگ شوم، شک نمی کنم. شاید روزی قدم مبارکت
را بر شانه های سنگی ام حس کنم.

بگذار ریشخندم کنند! بگذار به اسم تو، سکه بزنند! بگذار دیوارهای ریایشان را به اسم
منتظران تو بالا ببرند! روزی خواهی آمد و این همه یهودا را رسوا خواهی کرد.

گفتند: می آیی

مهدی خلیلیان

گفتند: می آیی و گناه از جهان، رخت برمی بندد؛ بی نیازی، لبخند بر لب ها می نشاند و دانش، بر
همگان آرامش می بخشد.

گفتند: می آیی و فضیلت، نورافشانی می کند؛ امنیت منتشر می شود و عدالت به فریادمان
می رسد.

گفتند: می آیی و جهان را به یک چشم به هم زدن، درمی نوردی؛ به هفت آسمان می روی و در
یک شب بر دنیا چیره می شوی.

گفتند: می آیی و باران می بارد؛ خورشید از مغرب طلوع می کند و آسمان، آتش می گیرد.

حجت پنهان خداوند

آل محمد علیهم السلام چونان ستاره های آسمان اند؛ هرگاه ستاره ای غروب کند، ستاره ای دیگر، طلوع
خواهد کرد و چنان که ستارگان، امان اهل آسمان اند، امامان نیز امان اهل زمین اند. اگر حتی
لحظه ای زمین از حجت خدا، تهی گردد، عذاب ها فرود آیند و… امام مهدی(عج) قائم آل
محمد صلی الله علیه و آله است که زمین را ـ پس از آن که از ستم لبریز شده باشد ـ از عدل و قسط آکنده می سازد.
او حجت پنهان خداوند بر زمینیان است و نوری را که حسین علیه السلام در دل های آسمانی برافروخت،
در سرتاسر گیتی منتشر می سازد.

راز غیبت

«غیبت» یک راز است؛ مثل راز «خضر» که موسی علیه السلام آن را آشکار ساخت. و «خورشید پنهان
شعبان» مانند خورشید در کوچه های ابری آسمان است که اگر نبود، «زمین» پابرجا نمی ماند و
«آسمان»!

نسل انسان، منقرض می گردید و آفریدگار، شناخته و پرستش نمی گردید و… .

خورشید، ارمغانی حیات بخش برای اهل زمین است و خورشید دین، آرام بخش دل های
بی قرار و حزین. آن یک، زمین را با جاذبه اش نگاه می دارد و این یک، برکت ها را فرو می بارد. آن
یک، به زمینیان، نور می دهد و این یک، بر زخم های کهنه و اندوه های بشر، مرهم می نهد.

هرگز فراموشمان نمی کند

ای منتظران!

ای دلبستگان خورشید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.