پاورپوینت کامل شهادت روحانی مبارز، میرزا کوچک خان جنگلی ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهادت روحانی مبارز، میرزا کوچک خان جنگلی ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهادت روحانی مبارز، میرزا کوچک خان جنگلی ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهادت روحانی مبارز، میرزا کوچک خان جنگلی ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
۴۳
یک شنبه
۱۱ آذر ۱۳۸۶
۲۱ ذیقعده ۱۴۲۸
۲.Dec.2007
صدای میرزا
میثم امانی
خط که روی خط می افتد، صدایی به گوش می رسد که شبیه طوفان های نیمه شب است.
درخت ها می دانند که صدای رعد و برق ها، هیچ گاه در هیاهوی جنگل گم نمی شود.
صدایی همیشه به گوش می رسد که مرزها را به مقاومت می خواند و چشم ها را به بیداری؛
سبزه زارهای شمال می دانند که باد، همیشه صدای باران دارد و دریا همیشه صدای موج. صدایی به
گوش می رسد که با همه صداها فرق دارد؛ ولی خود فریاد است؛ خود خشم؛ صدایی که برای همه
گوش ها آشناست؛ ولی غریب در تاریخ؛ صدایی که دقیقا ایرانی است، صدا؛ صدای میرزاست.
«اگر سر به سر تن به کشتن دهیم»
جنگل، پر از صدای میرزاست که نهال های نُو رسته را به شجاعت می خواند.
صدای میرزاست که بر منبر کاج ها نشسته است و با زبان آزادگی سرو سخن می گوید؛ با زبان
مقاوم کوه.
صدای میرزا بود که در «هور الهویزه» شنیده می شد؛ و در «قصر شیرین»، در «اروند کنار».
صدای میرزاست که هنوز پخش می شود؛ در بی سیم های شمال و جنوب، در بی سیم های شرق و
غرب ایران. صدای طبل مقاومت است؛ صدای سنج و دمام های وطن دوستی، صدای مارش پیروزی
است.
صدای فردوسی است که از دهان میرزا می آید:
«اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم»
نفس حماسی میرزا
معصومه داوودآبادی
جنگل، مسیر روشن گام هایت را سال هاست می گرید.
قدم به قدم، نفس های حماسی توست که تار و پود سپیداران را به سمت خورشید می کشاند.
برخاستی تا استبداد این همه مه را با اراده آفتابی ات درهم بشکنی و در کوچه های وطن، شکوه
آزادی را فریاد کنی.
برخاستی تا نقشه های شوم بیگانه، نقش برآب شود؛ تا کودکان سرزمینت، آسمان بیاموزند و دریا
تکلم کنند.
ای بزرگ! اینجا هنوز به یاد زمزمه های نستوهت باران می بارد.
اینجا هنوز کوه ها، شانه های رشیدت را به انعکاس می آیند.
نگاه آفتابی تو
با تو، نهال های وارستگی در گوشه گوشه جنگل، قد کشیده اند و درختان بی شماری، آرمان بلندت
را هجا به هجا شعر می شوند. اگر چه در دور دست مه، پنهان شدی؛ اگر چه برودت زمان، به انجماد
رگ هایت برخاست؛ اما نگاه جاودانت هنوز این حوالی را آفتابی می کند.
به پیچیدن طومار ستم، زانو به برف ها سپردی تا بهار استقلال را در سلول هایمان به شور
بنشینیم. رفتی؛ اما غرور سبزت تا همیشه به ایستادنمان می خواند.
«آی میرزا
جنگل هماره تو را به ذکر می خواند.
جنگل، سبزینه بکری است
که بی هیچ واسطه
در هر بهار تو را می زاید»
از تو می نویسم
از تو می گویم که آینه ها، شاهنامه چشمانت را دیری است به بازتاب نشسته اند. از تو می گویم که
سینه سرخان زمین، نفس های شهیدت را سیاه پوشیده اند.
از تو می گویم که افق های پاییزی این دیار، قلب وسیعت را آزرده کرده بود؛ تویی که تحمل آن
همه بیداد، وجودت را می فشرد. پس به پا خاستی و به جست و جوی آبی ها، جان پرنده خیزت را به
کف گرفتی. از ظلم گفتی و سرمایی که استخوان هایمان را بی حس کرده بود و عاقبت به دورهای
سپید پیوستی.
هنوز شمشادها، رد عبورت را به احترام، سبز می شوند و رودها از دریایی می گویند که جسارت
صدها اقیانوس را در هیبت خود داشت.
کوچک خان بزرگ
سیدمحمود طاهری
جنگل های سرسبز گیلان و درختان سر به فلک کشیده آن با گام های استوارت آشناست،
غیرت مندی و دلاوری تو را شهادت می دهند. روزهای درخشان جنگ آوری هایت، سند سرافرازی
این سرزمین شد و شهادت غریبانه ات، امضای آبرومندی این مرز و بوم. با تو هستم، کوچک جنگلی؛
با همه یاران بی نام و نشانت که پرچم نام آوری کشورمان را بر بلندای بام خانه هایش افراشتید و جاده
رسیدن به قله کرامت را گشودید.
اینک این فرشته مرگ است که با دیواری بلند، بین ما و تو فاصله افکنده است؛ ولی هنوز هم
صدایت را از آن سوی دیوار می توان شنید؛ صدایی که صلای جهاد است و نوای ایستادگی.
تو چون شهاب، بر آن سکوت سیاه گذشتی و به خون روشن خویش نوشتی که صبح تازه ازخون
شهید برخواهد خاست.
از بال سرخ تو پیدا بود که طلوع آفتاب، هنگام رهایی قناری هاست. سلام بر تو ای سردار رشید،
ای کوچک خان بزرگ.
«ای جنگل، ای هم راز کوچک خان سردار»
سال ها، سرگشته در میان جنگل ها بودی؛ بی قرار و بی تاب، در آرزوی روزگارانی خوش برای
مردمان سرزمینت.
تو در آن هجوم غارت شب که خون گرم شفق هنوز می جوشید، کاشانه ات را رها کردی و آواره
جنگل شدی، تا میهنت به هستی روشن دشت برسد و از چشمه زلال آزادی، جام بگیرد.
آن روزها، شاید خیلی ها نمی دانستند صدای شلیک تفنگت که در تمام جنگل های سرسبز گیلان
می پیچد، نوید صبح روشن می دهد و مژده شکوه بر جای ماندن.
«ای جنگل ای خشم
ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چاک
با من بگو از سرگذشت آن سپیدار
آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر
چون پاره ای از آسمان افتاد بر خاک
ای جنگل ای هم راز کوچک خان سردار
هم عهد سرهای بریده
ای جنگل ای پیر!
بالنده افتانِ آزاد زمین گیر»
گرچه «بسیار گل که از کف من برده است باد
اما منِ غمین
گل های یاد کس را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمی کنم».
بزرگ همه سرو قامتان
روح الله حبیبیان
…تو از تبار عالمان عامل بودی که علم و فضیلت را نه هدف، که وسیله می دانستی و بر آن پیمان
که خداوند ازعالمان راستین ستانده بود تا بر ستم ستمگران و بیچارگی مظلومان ساکت ننشینند،
پایدار ماندی.
لباس رزم پوشیدی و چون صاعقه بر سر دشمنان این ملت فرود آمدی و دنیای پست دو روزه شان
را در کامشان تلخ کردی، تا همه بیگانگان بدانند که در قانون اسلام، علم و عمل، دو بال برای رسیدن
به حقیقت و سعادتند و بی هم، بی فرجام.
تو بزرگی را در کوچکی جستی و هر چند «کوچک جنگلی» لقب گرفتی، ولی بزرگِ همه سرو
قامتان جنگل خواهی ماند.
پایدارتر از کوه ها
قدم که در جنگل های شمال می گذاری، احساس می کنی هنوز بوی تسبیح تربتش – که هماره در
دست داشت – از لابه لای درختان به مشام می رسد؛ هنوز صدای پای پر صلابتش، از خش خش
برگ های بر زمین ریخته به گوش می رسد.
جنگل، خاطرات همراهی نه چندان طولانی اش را با او، چون گنجی پر ارزش، در سینه
کهن سال ترین درختانش جای داده تا سینه به سینه به نهال های جوان و درختان آینده بسپارد؛ تا
جنگل از یاد نبرد حماسه های کوچک جنگلی را؛ مردی که رتبه جنگل را در پایداری و استواری، از
کوه ها بالاتر برد!
هنوز صدایت را از جنگل های گیلان می شنوم
عباس محمدی
سال هاست که دیگر تو نیستی؛ ولی هنوز عطر بودنت را از برگ برگ درختان جنگل های گیلان
می شنوم.
تو را در سرسبزی تمام درختان حس می کنم.
کوه ها و جاده ها و فصل ها، ردپای تو را نشان می دهند.
تو، بهاری همیشگی هستی.
تو هنوز زنده ای
هنوز ابرهای خاکستری، بوی تو را در جنگل های گیلان می بارند. درخت ها با عطر نام تو می بالند.
هنوز عطر بودنت را در کوچه های فومن و ماسوله حس می کنیم. تو هنوز زنده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 