پاورپوینت کامل در پرتو کلام امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در پرتو کلام امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۱۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در پرتو کلام امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در پرتو کلام امام صادق ـ علیه السلام ـ ۱۱۰ اسلاید در PowerPoint :

۲۰۵

ـ یک جرعه آفتاب

ـ اشاره

ـ گفتار مجری

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ آورده اند که…

ـ کتابستان

کار و فرهنگ کار

مَن قَبِلَ اللهُ مذلُه صلاهً واحِده لَم یُعَذَبُه، وَمَن قبِلَ مِنهُ حسنَه، لم یُعذبهُ‎‎؛[۱]

هر که خداوند یک نماز از او بپذیرد، عذابش نکند، و از هر که یک کار خوب بپذیرید… عذابش نکند.»

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: مَن فَرَطَ تَورَّط؛ هر که کوتاهی در کار کند، در پرتگاه افتد.»[۲]

نماز

«بعد از شناخت خدا، نماز برترین کارهاست ـ امام صادق ـ علیه السلام ـ در پاسخ به سؤال از بهترین اعمال بعد از معرفت (خدا) فرمود: بعد از معرفت خدا، هیچ چیزی با نماز برابری نمی کند».[۳]

«مَن صَلّی رَکعتَین یَعلَمُ ما یَقول فیهِما انصَرَفَ و لَیسَ بَینَه و بَینَ اللهِ عَزَّوجلَّ ذَنبٌ اِلا غَفَرهُ لَهُ: هرکه دو رکعت نماز بگزارد و بداند در آن دو رکعت نماز چه می گوید، وقتی به انجامش رساند، هیچ گناهی میان او و خدای عزوجل نباشد، مگر اینکه آنها را بر او ببخشد».

«نمازگزار را سه فایده نصیب شود، هرگاه به نماز بایستد از اوج آسمان تا فرق سرش بر او نیکی فرو ریزد و از زیر پایش تا اوج آسمان فرشتگان او را در میان گیرند و فرشته ای ندا دهد: ای نمازگزار! اگر بدانی با چه کسی راز و نیاز می کنی، هرگز راز و نیازت را نخواهی گسست».[۴]

«هرگاه به نماز برخاستی بگو، خدایا من محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را واسطه حاجت خود قرار می دهم و با او به تو روی می آورم؛ پس به حرمت او مرا نزد خودت در دنیا و آخرت آبرومند گردان و از مقربان قرارم ده. به آبروی او نمازم را بپذیر و به حرمت او گناهانم را بیامرز و به آبروی او دعایم را اجابت فرما، که تو آمرزنده و مهربانی».[۵]

«دوست دارم که مرد مؤمن شما هرگاه به نماز واجب می ایستد، با دل خویش به خداوند رو کند؛ و دلش را مشغول امور دنیا نگرداند؛ زیرا هیچ مؤمنی نیست که در نمازش روی دل به خدا کند مگر اینکه خداوند نیز به او توجه کند و خداوند عزوجل او را دوست بدارد و محبت دل های مؤمنان را نیز متوجه او گرداند».[۶]

«فضیلت نماز اول وقت به آخر وقت، همچو فضیلت آخرت بر دنیاست».[۷]

اشاره

پیشوای صادق

فاطمه سادات کارشناس

محمدبن مسلم: در حضور ابوجعفر بن علی باقر ـ علیه السلام ـ بودم که فرزندش جعفر وارد شد، درحالی که کاکل داشت و در دستش وسیله بازی بود و با آن بازی می کرد. باقر ـ علیه السلام ـ او را گرفت و محکم به آغوش چسبانید، سپس فرمود: پدر و مادرم فدایت که اهل لهو و لعب نیستی. آن گاه به من فرمود: ای محمد! بعد از من این امام توست؛ به او اقتدا کن و از دانش وی بهره بگیر، به خدا قسم او همان صادقی است که پیامبرخدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ درباره او فرموده است که شیعیان وی در دنیا و آخرت پیروزمندند.[۸]

محمدبن زیاد ازدی: شنیدم که مالک بن انس، فقیه مدینه، می گفت: جعفر بن محمد الصادق پیوسته در یکی از این سه حالت بود: یا روزه داشت، یا در حال نماز خواندن بود، یا ذکر خدا می گفت. او از اعاظم عباد و اکابر زهاد خداترس بود، حدیث بسیار می گفت، خوش مجلس بود و بسیار سودمند و اندیشمند.[۹]

جنبش علمی و فرهنگی

از نظر فکری و فرهنگی، عصر امام صادق ـ علیه السلام ـ ، عصر جنبش فکری و فرهنگی بود. در آن زمان شوق علمی بی سابقه ای در جامعه اسلامی به وجود آمده بود و علوم مختلفی اعم از علوم اسلامی همچون: علم قرائت قرآن، علم تفسیر، علم حدیث، علم فقه، علم کلام یا علوم دیگر مانند: طب، فلسفه، نجوم، ریاضیات و… پدید آمده بود؛ به گونه ای که هرکس یک متاع فکری داشت، به بازار علم و دانش عرضه می کرد. بنابراین، تشنگی عجیبی به وجود آمده بود که لازم بود امام به آن پاسخ گوید.

از عواملی که موجب پیدایش این جنبش علمی شده بود، نخست آزادی و حرّیت فکر و عقیده در اسلام بود. البته عباسیان نیز در این آزادی فکری بی تأثیر نبودند، اما ریشه این آزادی در تعلیمات اسلام بود؛ به گونه ای که اگر هم عباسیان می خواستند از آن جلوگیری کنند، نمی توانستند. دیگر آنکه محیط آن روز اسلامی یک محیط کاملاً مذهبی بود و مردم تحت تأثیر انگیز ه های مذهبی بودند. تشویق های پیامبر اسلام به کسب علم و تشویق ها و دعوت های قرآن به علم و تفکر و تعلم و تعقل، عامل اساسی این نهضت و شور و شوق بود. علت سوم: اقوام و مللی بودند که اسلام را پذیرفته بودند، نوعاًً دارای سابقه فکری و علمی بودند و بعضاً همچون نژاد ایرانی (که از همه سابقه درخشان تر داشت) و مصری و سوری، از مردمان مراکز تمدن آن روز به شمار می رفتند. این افراد به منظور درک عمیق تعلیمات اسلامی، به تحقیق و جست وجو و تبادل نظر می پرداختند و در آخر، با تسامح دینی یا همزیستی مسالمت آمیز با غیرمسلمانان به ویژه همزیستی با اهل کتاب و مسلمانان، اهل کتاب را تحمل می کردند و این را برخلاف اصول دینی خود نمی دانستند. در آن زمان اهل کتاب، مردمی دانشمند و مطلع بودند. مسلمانان با آنان برخورد علمی داشتند و این، بحث و بررسی و مناظره را به دنبال داشت.[۱۰]

برخورد با مخالفان

هشام بن حکم، دانشمندی برجسته، متکلمی بزرگ، دارای بیانی شیرین و رسا، و در فن مناظره فوق العاده زبردست بود. او از بزرگ ترین شاگردان مکتب امام صادق ـ علیه السلام ـ و امام کاظم ـ علیه السلام ـ به شمار می رفت. در آن زمان که هرکسی از هر گوشه سرزمین های اسلامی ادعای برتری و نبوت می کرد، دست یابی به حقیقت دشوار شده بود. هشام شاگرد «ابوشاکر دهیانی» بود و به مکتب جَهمِیه روی آورده بود، اما حقیقت را در این مکتب نیافت؛ یعنی با آنکه مکتب های بسیاری را بررسی کرده بود و با رجال علمی و مذهبی عصر خود بحث ها کرده بود، اما هنوز گمشده خود را نیافته بود. نخستین دیدار او با پیشوای ششم، مسیر زندگی علمی او را دگرگون ساخت.

روزی هشام از عمویش درخواست کرد که او را به محضر امام صادق ـ علیه السلام ـ ببرد تا در مسائل مذهبی با او مناظره کند. عمویش پس از آنکه اجازه این مناظره را از امام ـ علیه السلام ـ اخذ کرد، به اتفاق به حضور آن بزرگوار شرفیاب شدند. در اولین دیدار هشام در جواب به سؤال امام فرو ماند و از امام مهلت خواست تا جواب را بیابد، اما با وجود تلاش های بسیار پاسخ را پیدا نکرد و ناگزیر دوباره به حضور امام شرفیاب شدند. هشام اظهار عجز کرده امام جواب مسئله را بیان فرمود. در جلسه دوم امام صادق ـ علیه السلام ـ مسئله ای را مطرح کرد که بنیان مکتب جهمیه را متزلزل می کرد. باز هشام نتوانست از عهده این سؤال برآید و با حال اندوه و حیرت، جلسه را ترک کرد. او مدتی در همین حال باقی ماند تا اینکه باز از امام درخواست ملاقات کرد. این بار امام قرار ملاقات را در نقطه ای به نام حیره گذاشتند. هشام با شوق بسیار زودتر از وقت مقرر به نقطه موعود شتافت. در ملاقات سوم، امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ بدون هیچ کلامی هشام را مجذوب خویش کردند. باری، جذبه معنوی آن دیدار کار خود را کرد و مسیر زندگی هشام را دگرگون ساخت. از آن روز، هشام به مکتب پیشوای ششم پیوست و افکار گذشته را رها ساخت و در این مکتب چنان درخشید که گوی سبقت را از یاران آن حضرت ربود.

اگر آن دو سال نبود…

شاگردان دانشگاه امام صادق ـ علیه السلام ـ منحصر به شیعیان نبود؛ بلکه از پیروان اهل سنّت و جماعت نیز از مکتب ن حضرت برخوردار می شدند. پیشوایان مشهور اهل سنّت، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام بوده اند.

در رأس این پیشوایان «ابوحنیفه» قرار دارد که دو سال شاگرد امام بود. او این دو سال را پایه علوم و دانش خود معرفی می کند و می گوید: «لَولا السنتانِ لَهَلَکَ نُعمانُ؛ اگر آن دو سال نبود، «نعمان» [یعنی ابوحنیفه] هلاک می شد».[۱۱]

شاگردان

امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ افزون بر چهارهزار شاگرد را در علوم مختلف تربیت کرده بود؛ لذا گاهی، دانشمندانی که برای بحث و مناظره به خدمت امام می رسیدند، امام آنها را راهنمایی می کرد تا با یکی از شاگردان ایشان که در آن رشته تخصص داشتند، مناظره کنند.

هشام بن سالم می گوید: روزی با گروهی از یاران امام صادق ـ علیه السلام ـ در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یک نفر مرد شامی اجازه ورود خواست و پس از کسب اجازه وارد مجلس شد. امام فرموند: بنشین. آن گاه سؤال کردند: چه می خواهی؟ مرد شامی گفت: شنیده ام شما به تمام سؤالات و مشکلات مردم پاسخ می گویید؛ آمده ام با شما بحث و مناظره بکنم! امام فرمود: در چه موضوعی؟ شامی گفت: درباره کیفیت قرائت قرآن. امام رو به «حمران» کردند و فرمودند: حمران جواب این شخص با توست! مرد شامی: من می خواهم با شما بحث کنم نه با حمران!

اگر حمران را محکوم کردی، مرا محکوم کرده ای!

مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد. هرچه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلی از حمران شنید، به گونه ای که سرانجام از ادامه بحث فرو ماند و سخت ناراحت و خسته شد! امام فرمود: (حمران را) چگونه دیدی؟

راستی حمران خیلی زیردست است، هرچه پرسیدم، به نحو شایسته ای پاسخ داد!

آن گاه گفت: می خواهم درباره لغت و ادبیات عرب با شما بحث کنم. امام رو به «ابان بن تغلب» کرد و فرمود: با او مناظره کن. ابان نیز راه هرگونه گریز را به روی او بست و وی را محکوم ساخت. شامی گفت: می خواهم درباره فقه با شما مناظره کنم! امام به «زراره» فرمود: با او مناظره کن. زراره هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند! شامی گفت: می خواهم درباره کلام با شما مناظره کنم. امام به «مؤمن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولی نکشید که شامی از مؤمن طاق نیز شکست خورد! به همین ترتیب وقتی که شامی درخواست مناظره درباره استطاعت، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزه طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد با وی به مناظره بپردازند و هر سه، با دلایل قاطع و منطق کوبنده، شامی را محکوم ساختند. با مشاهده این صحنه هیجان انگیز، از خوشحالی خنده ای شیرین بر لبان امام نقش بست.[۱۲]

انقلاب فرهنگی امام

سیدمحمدصادق میرقیصری

«در میان امامان معصوم ـ علیه السلام ـ ، برای هیچ کدام همانند امام صادق ـ علیه السلام ـ فرصت و شرایط مساعدی پیش نیامد تا بتواند در سطح وسیع به انقلاب فرهنگی بپردازد و با تشریح فرهنگ غنی و پرمایه اسلام، تأسیس دانشگاه ها و مدارس، بر گسترش اسلام بیفزاید و ناآگاهان را از اطراف و اکناف متوجه اسلام کنند، ولی برای امام صادق ـ علیه السلام ـ به سبب کشمکش ها و رودررویی بنی امیه و بنی عباس و اشتغال آنها به خود، چنین فرصتی به دست آمد. آن بزرگمرد علم و عمل از این فرصت استفاده کامل کرد و اسلام و فقه را از دیدگاه ائمه اهل بیت ـ علیهم السلام ـ ، جانشینان حقیقی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ معرفی نمود و با تربیت شاگردان بسیار و برجسته، حیات تازه ای به اسلام و مسلمین بخشید و فرهنگ ناب تشیع را که از متن اسلام محمد و علی نشأت گرفته بود، به جهانیان عرضه کرد».[۱۳]

شاگردان امام صادق ـ علیه السلام ـ

«براساس آنچه علمای رجال بیان نموده اند، بسیاری از علما و فقها و راویان حدیث آن زمان از محضر امام صادق ـ علیه السلام ـ کسب فیض نموده و از علم ایشان بهره مند شده اند که مشهورترین آنها عبارتند از: ابوحنیفه، مالک بن انس، سفیان ثوری، سفیان بن عینیه، شعبه بن الحجاج، یحیی بن سعید انصاری، یحیی القطان، ایوب السجستانی، ابوعمرو بن العلاء، عبدالعزیز الداوری، سلیمان بن بلال، ابن جریح، ابن اسحاق، روح بن القاسم، وهب بن خالد و جمع کثیر دیگری که علمای رجال آنها را در ردیف شاگردان امام صادق ذکر نموده اند».[۱۴]

گفتار علمای بزرگ اهل تسنن در شأن امام صادق ـ علیه السلام ـ

۱. سیدبن مؤمن شبلنجی شافعی، در کتاب نورالابصار، در شرح حال امام صادق چنین می نویسد: فضایل آن حضرت بسیار است؛ به طوری که حسابگر از شمارش آن درمانده می شود… .

۲. ابن صباغ مالکی در کتاب فصول المهمه می نویسد: بعضی از دانشمندان نقل کرده اند: کتاب جفر که فرزندان عبدالمؤمن بن علی، در جهان غرب از یکدیگر به ارث می برند از گفتار امام صادق ـ علیه السلام ـ است و محتوای این کتاب اوج عظمت مقام علمی امام صادق ـ علیه السلام ـ را ثابت می کند.

۳. ابوحاتم رازی می گوید: جعفر بن محمدالصادق ـ علیه السلام ـ مردی مورد وثوق است و در وثوق مثل او جای سؤال نیست.

۴. ابوحنیفه می گوید: من فقیه تر و آگاه تر از جعفر بن محمد ندیده ام.

۵. ابوبحر جاحظ می گوید: جعفربن محمد شخصی است که علم و فضل او جهان را پر کرده.

۶. ابن قتیبه در کتاب ادب الکاتب می نویسد: کتاب جفر را امام جعفر صادق ـ علیه السلام ـ ، پسر محمدباقر ـ علیه السلام ـ نوشت، در این کتاب هر چیزی که نیاز به دانستن آن تا روز قیامت هست، نوشته شده.

۷. مالک بن انس رئیس مذهب مالکی می گوید: من جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ را همواره جز در یکی از این سه حال ندیدم: یا در حال نماز بود، یا روزه بود، یا در حال ذکر، او از بندگان بزرگ الهی و از پارسایان سترگ بود.

۸. ابن حجر هیثمی شافعی، مفتی حجاز، می گوید: به اندازه ای از امام صادق ـ علیه السلام ـ علوم مختلف نقل شده که آوازه آن در همه جا پیچیده و بزرگ ترین پیشوایان علم و حدیث مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان ثوری، ابوحنیفه، ایوب سحستانی و سفیان بن عُیَبْینَه از او نقل می کنند».[۱۵]

فرهنگ کار در رفتار امام صادق ـ علیه السلام ـ

«روزی حضرت امام صادق ـ علیه السلام ـ جامه زبر کارگری بر تن و بیل در دست و در بوستان خویش سرگرم کار کردن و بیل زدن بود. چنان فعالیت کرده بود که سراپایش را عرق گرفته بود. در همین حال بود که اتفاقاً مردی وارد شد و امام را در آن رنج مشاهده کرد. جلو رفت و عرض کرد: بیل را به من بدهید تا من این کار را انجام بدهم. امام از این کار امتناع کرد و فرمود: من دوست دارم که مرد در راه روزی رنج بکشد».[۱۶]

گفتار مجری

«تا به حال فکر کرده ای اگر آدمیزاد از میان این همه توانایی که دارد، فقط حافظه را کم داشت، چه حال و روزی داشت؟ اگر موضوعات مفید و زیانبار، اگر گرفته ها و داده ها، اگر دیده ها و شنیده ها در حافظه اش نمی ماند، چه هرج ومرجی در کار و زندگی و تجربه اش پدید می آمد؟

اگر راهی را بارها و بارها می رفت و درصورتی که دوباره می خواست برود آن را گم می کرد، اگر همه عمرش درسی می خواند، ولی دانشی در خاطر او نمی ماند و به دینی اعتقاد پیدا نمی کرد و هیچ تجربه ای فایده ای به حالش نداشت، دیگر اصلاً انسان نبود. حالا فکرش را بکن، از نعمت حافظه بالاتر، آدمیزاد چه دارد، بله، نعمت فراموشی! اگر خدا به آدمی نعمت فراموشی نداده بود، هیچ کس مصیبتی را از یاد نمی برد».[۱۷]

وقتی منصور دوانیقی شنید ابوحنیفه درباره پیشوای شیعیان، جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ گفته است: «من دانشمندتر از جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ ندیدم»، او را احضار کرد و به او گفت: «شنید ه ام مردم شیفته جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ شده اند. برای محکوم کردن او، یک مجموعه مسائل مشکل را در نظر بگیر تا تو را باخبر کنم.» مدتی گذشت. ابوحنیفه چهل مسئله مشکل را آماده کرد تا در رویارویی با جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ او را مغلوب کند.

روزها گذشت تا اینکه روزی قاصد خلیفه برای ابوحنیفه پیام آورد که «خلیفه شما را احضار فرموده.» ابوحنیفه وارد مجلس منصور شد. با دیدن جعفر بن محمد ـ علیه السلام ـ که در سمت راست منصور نشسته بود، تحت تأثیر عظمت و ابهت او قرار گرفت.

آن روز به دستور منصور، یک یک مسائل خود را مطرح کرد و هر بار جواب شنید عقیده شما در این باره چنین، عقیده اهل مدینه چنان و عقیده ما چنین است.

در میان بهت منصور، تمام مسائلی که دانشمندانی چون ابوحنیفه، در حل آن وامانده بودند، برای پیشوای شیعیان از بدیهیات بود.

در آخر ابوحنیفه، پیشوای حنفی ها، رو به منصور دواینقی گفت: «دانشمندترینِ مردم، آگاه ترینِ آنها به اختلاف مردم در فتاوا و مسائل فقهی است».[۱۸]

مصادف را صدا کرد. هزار دینار به او داد و گفت: «برای تأمین خرج و مخارج خانواده ام باید کمی بیشتر درآمد داشته باشم. به مصر برو با این پول تجارت کن». مصادف همراه بازرگانان حرکت کرد. نزدیکی های مصر قافله ای دیدند که از مصر بیرون می آید. از اهالی کاروان درباره کالایی پرسیدند که به مصر آورده بودند. گفتند: «به هدف زده اید! کالای شما این روزها در شهر کمیاب است».

قرار گذاشتند حالا که این طور است، جنسشان را کمتر از دو برابر قیمت نفروشند. با سود صد در صد همه جنسشان را فروختند و برگشتند.

بعد از سفر مصادف پیش امام رفت. ۲ کیسه هزار دیناری جلوی حضرت گذاشت و گفت: «یک کیسه اصل سرمایه است. آن یکی سودش!» امام گفت: «سود زیادی است. مگر در این سفر چه تجارت کردید؟» ماجرا را تعریف کرد. رنگ از چهره امام پرید. «پناه بر خدا! علیه مسلمانان، هم سوگند شدید که هر دینار را به یک دینار سود بفروشید؟!» هزار دینارش را برداشت و فرمود: «این هزار دینار سرمایه من است و به سود آن نیازی ندارم.» بعد گفت: «حقا که با شمشیرهای برهنه بازی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.