پاورپوینت کامل میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام- روز جانباز ۵۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام- روز جانباز ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام- روز جانباز ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میلاد حضرت ابوالفضل علیه السلام- روز جانباز ۵۳ اسلاید در PowerPoint :

روز جانباز

عباس در عباس زخم

سیدعلی حسینی ایمنی

در ناگهانی از تگرگ تیر، گلزخم بر اندام ما مانده است

«عبّاس» در «عبّاس» زخم آلود، این ردّ پا از ما به جا مانده است

دیروز عاشوراییان رفتند، افسوس! از خورشید جا ماندیم

یک کربلا آواز دلتنگی، در های های گریه ها مانده است

با تشنه خوانی های پیری سبز، سمت فرات جبهه می رفتیم

در بارش رگباری از شمشیر، دستان ما از تن جدا مانده است

در خالی یک پیکر بی دست، یک جفت بال سبز روییده است

تا «عِنْدَ رَبٍّ یرزقون» اینک، یک «ربّنا» یک «ربّنا» مانده است

از قطره های سرخمان امروز، دشت شهادت خیز سرسبز است

این خط خون از ما که می بینیید، از دشت سرخ کربلا مانده است

دست های منتشر۱

محمود اکرامی

آن روزها که گم شده و راز می شوند

از امتداد چشم تو آغاز می شوند.

فریادهای منجمد من، سکوت من

در پرده ی نگاه تو آواز می شوند

با یک نگاه گرم تو این سنگ های سرد

پر باز کرده، لایق پرواز می شوند

امّا بدون لطف تو ای آسمان ترین

«درها برای بسته شدن» باز می شوند

این دست های منتشر، این مردهای سبز

«عباس» بوده اند که جانباز می شوند

۱- گزیده ی ادبیات معاصر ـ ش ۳۲، ص ۵۵.

برگ سبز

مجید مرادی

نفست سبز، جای پایت سبز

جای خالی دست هایت سبز

گرچه از دست داده ای امّا

به خدا هست جای پایت سبز

شانه بر شانه ی شکفتن ها

چشمه در چشمه بی نهایت سبز

ای گلوی تو معبر تکبیر

نبض روحانی صدایت سبز

در قنوت نماز بیداری

دست اشراقی دعایت سبز

ای علمدار عرصه های نبرد

شوق دیدار کربلایت سبز

برگ سبزی نداشتم امّا

غزلی گفته ام برایت سبز

کتیبه ی شکیب

ابوالقاسم حسینی (ژرفا)

ای کتیبه ی شکیب، مرد روز ناگزیر

ای تمام لحظه هات، شعرهای دلپذیر

ای غزالِ روشنی، خانه زاد چشم تو

آسمانِ خاکسار! آبشار سر به زیر!

چشم بی ستاره ات، چشمه سار آفتاب

جسم پاره پاره ات، زخمنامه ی غدیر

در رگ تو می زند، کوچه کوچه نبض باغ

از دَم تو می کشد، مرغ آرزو صفیر

با تو هر سبد نسیم، کوله باری از بهار

بی تو این هوا عَفِن، بی تو این زمین کویر

آیه های انقلاب، در تو ظاهرند و بس

شرحِ هر اشاره ای، بازگشتِ هر ضمیر

دست و پا جدا شدی، پر زدی، رها شدی

و ای من، اسیرِ دل، و ای این دل اسیر

جمعه

۱۹ مهر ۱۳۸۱

۴ شعبان ۱۴۲۳

۲۰۰۲ oct 11

پیام های تبریک

ولادت علمدار سپاه نور، پاسدار ایمان و شور، سرچشمه ی اخلاص و شجاعت، یاور ولایت و بی قرار بی بدیل مقاومت، حضرت عباس علیه السلام مبارک باد!۱

میلاد ماه بنی هاشم، رود خروشان ستم ستیزی، مظهر حماسه ی جاودانی، کانون رشادت و بردباری، قهرمان پایداری، حضرت ابوالفضل علیه السلام خجسته باد.۲

۱- عبداللطیف نظری.

۲- همان.

سپهدار لشکر عشق۱

تقی متقی

«فرات»، همچنان صبور ایستاده؛ با گیسوانی طلایی و نخل ها در دو سویش دامن گسترده اند؛ در بی کرانگی دشت.

ساعتی دل به زلالی آب می سپارم و بر تخته سنگی می نشینم و گذشت عمر را در موج های آب و هوا به نظاره می ایستم.

آسمان، بیش از آن که من بخواهم خاکستری است، و آرامشی نقره ای سرتاسر دشت را به زیر پر گرفته است.

نسیمی خنک از فراسوی نخل ها می وزد و چین چهره ی آب را با چین های پیشانی ام برابر می کند.

نخل ها گیسو افشان بر هرم دشت، به چشم آسمان زل زده اند و سکوت، همچنان بر دشت سُم می کوبد و شیهه می کشد.

ناگاه افق در افق خاطره به دلم چنگ می زند و من در احساس سنگ فرو می روم. با زلال آب درمی آمیزم. به گیسوان نخل ها دست می سایم و بال در بال نسیم می پیچم و از حجم زمین و زمان عبور می کنم…

* * *

این جا خانه ی علی علیه السلام است. زن هایی می روند. زن هایی می آیند. تبسّم از دیوارهایش می بارد. نوزادی صدا به گریه بلند کرده است. «امّ البنین» در بستری سفید به روزهایی که در راهند می اندیشد.

کسی فریاد می زند:

ـ «گلاب بیاورید! اسپند بسوزانید! عود…»

و آن دیگری:

«یکی به مسجد برود و امیرالمؤمنین علیه السلام را خبر کند».

… «علی علیه السلام»، لبخند می زند. قدم در راه می نهد. تو گویی کوچه ها با ترنّم گام هایش صدا به قهقهه بلند می کنند و آسمان بر سرش شاباش می پاشد.

علی علیه السلام تمام دلش را کف دست گرفته تا به پای نو رسیده اش بریزد.

آه چه اشتیاق در نگاهش موج می زند! این کوچه ها انگار کش آمده اند! مردم سال هاست که علی علیه السلام را این گونه متبسّم و شادمان نیافته اند.

ـ «یا اللّه»!

یکی فریاد می زند:

«راه را باز کنید! امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است».

کبوتر صلوات زن ها در صحن کوچک خانه به پرواز در می آید و همهمه در همهمه می پیچد…

و این علی علیه السلام است که چشم در چشم امّ البنین لبخند می زند و بی آن که چیزی بگوید صمیمانه ترین سپاس هایش را با زبان نگاه، نثار آن بانوی بزرگ می کند.

علی اش علیه السلام نوزاد را که چون ماهی کوچک در آغوش آسمانی آرمیده است، غرق در بوسه می کند:

ـ «خدایا تو را سپاس می گویم. و بر درگاهت خضوع می کنم. حمد و ثنا از آن توست که فرمانروای آسمان و زمینی».

و اینک این صدای آسمانی مولاست که پرده های نازک گوش های دلبندش را با چنگ دلنواز اذان و اقامه بر می آشوبد و سپس با موج خنده ی فرشتگان الهی در می آمیزد.

وبدین سان ماه کوچک بنی هاشم، «عبّاس» نام می گیرد. و «عبّاس»؛ همان که در چهره ی باطل عبوس و در برابر حقّ و صفا و راستی، و هرچه از این دست، متبسّم خواهد بود…

شور و هلهله، خانه ی کوچک علی علیه السلام را فرا گرفته است و خورشید، مهربان تر از همیشه بر مدینه می تابد. از خانه ی علی علیه السلام بیرون می زنم. مردم دسته دسته هجوم می آورند و شهر، یکسره شور و نور و شادی و لبخند می شود…

… ناگاه به خود باز می گردم. «فرات» همچنان صبور ایستاده؛ با گیسوانی طلایی. و نخل ها در دو سویش دامن گسترده اند؛ در بی کرانگی دشت.

نسیمی خنک از فراسوی نخل ها می وزد و چین چهره ی آب را با چین های پیشانی ام برابر می کند.

نخل ها گیسوافشان بر هرم دشت، به چشم آسمان زل زده اند. و سکوت، همچنان بر دشت سم می کوبد و شیهه می کشد.

۱- گزیده هایی از متن.

دست های آب آور

سیدعلی اصغر موسوی

تا بی نهایت سِخاوت رفتی، تا بی کران زلالی پر گشودی و آسمان، در وسعت بال هایت گم شد!؟ تو را، چگونه نمادِ «عطش» بدانیم که اقیانوس غیرتی! دست های آب آورت چکه چکه شد تا زلال عشق به ولایت، در دل ها، جاری شود. پیش از عاشورا، فرات زیبا نبود، رنگ نداشت، دریا نبود و هیچ نبود! فراتِ عاشورا، آئینه ای شد که به دست های آب آور مهتاب بوسه زد. چه نامی شگرف و چهره ای شگرف تر، چه کنیه ای زیبا و لقبی از آن زیباتر! با تمام غربتی که دارند، همیشه نام های کربلایی زیبایند.

ای مهربان، ای همیشگی و ای ماهِ همیشه تابان هاشمی! با یاد تو به تمام خوبی ها، به تمام زلالی ها و به تمام دریاها، سلام خواهیم کرد.

مهتاب روی بنی هاشم

زینب رودی بیدگلی

سپیده دم ملکوتی چهارم شعبان است. ستارگان آسمان به انتظارت سوسو می زنند! بوی بهشتی تو در افلاک پیچیده است! تا اینکه در التهاب روحانی این لحظاتِ نورانی شهاب وجودت به زمین هدیه می شود! و پسران سیاه چشم بهشتی تو را، از آسمان، بدرقه می کنند و قرصِ زرین ماهتاب، پیش جمالت سر به محاق ابر فرو می برد. از عرش که می آمدی، فرشتگانِ ملکوت، چشم از تو بر نمی داشتند و عاشقان زمینی ات، صد ترنج دل، به تیر نگاه تو مجروح کردند!

ماه من، عباس! امشب تو در بنی هاشم طلوع می کنی! آیا از ماهرویان عرب، کسی هست تا قنداقه ی بهشتی ات را درآغوش گیرد و بر چشمان زیبای تو رکوع کند؟

ماه من! عباس! خداوند کدام شرابِ رضوانی در خمیر تو ریخته است که جادوی چشمانت، بی تاب مان می کند؟ در کدام لحظه ی آفرینش تو را بویید که بوی خدا می دهی؟ از کدام خاک آفریدت که به خاکیان نمی مانی؟!

مهتاب روی بنی هاشم! هبوط آسمانی تو بر خاکیان تهنیت باد!

تو به آفتاب مانی به کمال حسن و طلعت که نظر نمی تواند که ببیندت که ماهی

نماز دیگرگونه

جواد محمدزمانی

از نسلِ نور است و فرزند حماسه. رگ های پیشانی اش، تور

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.