پاورپوینت کامل رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۴۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله ۴۴ اسلاید در PowerPoint :

جمعه

۱۹ فروردین ۱۳۸۴

۲۸ صفر ۱۴۲۶

۲۰۰۵. Apr. 8

خداحافظ… سلام!

حمیده رضایی

خداحافظ ای شهر!

خداحافظ ای میدان های گشوده جنگ!

خداحافظ ای خدای نخلستان و ذوالفقار، خداحافظ ای کوثر جاری، خداحافظ ای فاطمه بانوی بی قرار!

خداحافظ، گلوی گداخته و گُر گرفته دعا و نیایش، شب های های های و زار زار!

خداحافظ ای کعبه،ای نورانی مکعّب سراسر خاطره، خداحافظ!

ملائک به پیشواز آمده اند.

سلام، آسمان گسترده بالا دست، آبی بی منتها!

سلام، ملائک مقرّب خدا!

سلام، بهشتِ گسترده از خاک جدا!

سلام، عرشِ ایستاده کبریا!

سلام، ترنّم لبیک و جاری همیشگی دعا!

سلام، آفتابِ لایزال!

سلام، بوی ترانه های جاری از دهان فرشته ها!

سلام، آسمانِ یک دست، سلام!

تمام پنجره های آسمان صدایم می زنند از تمام عرش

سپیده مستدام سلام، غروب بهنگام، خداحافظ!

خداحافظ ای شعاع دردهای همیشه، ناله های همواره، اندوهان تا ابد!

خداحافظ، مکه، شعب!

سلام، خدیجه، بانوی مهربان پیش از این و پس از این؛ دست های آشنایت را لابلای درختانِ بهشت جستجو کرده ام. سلام، هوای یک دست ایمان.

خداحافظ ای مدینه، ای شهر دیوارها و پنجره های آوار و بسته!

خداحافظ مکه، کوچه های سنگ و سیاهی و نفرت!

خداحافظ!

از هر دریچه صدایم می کنند، بهار در یک قدمی، منتظر آغوش گشوده است.

خداحافظ خاک، سلام افلاک!

سیاه بپوش، مدینه!

امید مهدی نژاد

مدینه!

آه، مدینه! بوی کفر می آید، می شنوی؟ بوی خیانت است که می آید….

یادت هست؟ روز «اُحُد» را می گویم. آن روز تو را گفتم که این مردان که به عشق زره پاره ای و شمشیر شکسته ای، فرمان پیامبرشان را زمین می گذارند، لایق آسمانی شدن نیستند. یادت هست؟ تو گفتی به روز «بدر» بیندیش؛ آن روز که مُشتی نو مسلمان، به پیشوایی آفتاب، سپاه شب را در هم شکستند.

به روز «بدر» بیندیش. هیاهوی «هوازن» را که از یاد نبرده ای. آن شب که در بحبوحه امتحان، هر کس به سویی می دوید و در سوراخی می خزید تا از چشم مرگ، نهان بماند. آن روز که پیامبر خدا را به امان خدا رها کردند و به شیطان پیوستند.

و تو گفتی به روز «فتح» بیندیش؛ آن روز که بتخانه، بار دیگر خانه خدا شد و پیامبر و یارانش به خانه باز گشتند. و من گفتم، باشد؛ به انتظار می نشینیم و سرنوشت را نظاره می کنیم. شاید که تو راست بگویی. و امروز، فرداست؛ بو کن، بوی خیانت می آید؛ می شنوی؟

آن گوشه را ببین، خانه پیامبر خدا را. رحمت حق در بستر مرگ خفته است و چند پروانه به گردش می گردند تا آخرین شعله های حیاتش را پاس بدارند.

امّا می دانند امیدی نیست. و بگو آن خیل عظیم که روز فتح بتخانه را دیگر بار، خدا خانه کردند، کجایند؟

کمی چشم بچرخان: آن سوتر، گرد آن چادر حلقه زده اند. مپرس آن جا چه خبر است که تو خود بهتر می دانی.

ستون های آسمان را می بینی که به لرزه در آمده اند؟

خورشید آخر، عزم غروب کرده است. سرخی شفق را می بینی؟ نترس، علی آن جاست!

تا او هست، که آوار آسمان بر سرت فرو نمی آید. او بار زمینیان را به دوش می کشد تا آسمان ویران نشود.

بار سنگینی است، نه؟ از همین حالا پشتش را خم کرده است. ببینش: کنار فاطمه نشسته است و می گرید؛ نه برای حقش، که برای خورشیدی که غروب می کند.

چهره اش گلگون است و ساعتی دیگر پشت صخره های جاهلیت ثانی پنهان خواهد شد.

مدینه!

آه مدینه!

از تو کاری نمی آید.

از امروز خدا به داد فاطمه برسد.

نگران فرداها

سید حسین ذاکرزاده

نگران بود؛ نگران آن چه بعد از او پیش می آمد. حتّی واقعه عظیم غدیر هم نمی توانست ضامن فرداها باشد؛ برای همین، حضرت صلی الله علیه و آله پیوسته در میان اصحاب، ایراد خطبه می کرد و آنان را از فتنه هایی که بر اثر مخالفت با فرموده های خویش متولد می شد، بر حذر می داشت و گوشزد می کرد همراهی کتاب و سنّت را تا ملاقاتشان بر سر حوض کوثر.

حضرت صلی الله علیه و آله می دانست که این مردم، زمینگیر حماقت و کاهلی های خویشند و در میانشان کسانی هستند که به این امر واقفند؛ کسانی که حتّی به طرفه العینی، مزه ایمان را در ذائقه وجودشان نچشیده اند و لحظه ای رؤیای ریاست و خلافت، فضای ذهنشان را خالی نکرده است.

حق دارد نگران باشد؛ نگران هر آن چه بعد از او پیش می آید، نگران کسانی که حتّی در زمان روشنایی او، سعی در مخفی ساختن نور را داشتند. آنان که با همه تاریکیشان، همواره در برابر نصِ صریح حضرت، فقط رأی بی پایه و جاهلانه خود را صواب می دانستند. کسانی که سال ها در پی فرصتی بودند تا به آرزوی دیرینه شان ـ ریاست و خلافت ـ برسند.

ملائک، بی قرار دیدار، بر بالین پیامبر صلی الله علیه و آله چشم دوخته بودند و پیامبر خود در انتظار برادر و یاور خویش بود.

آن گاه، علی علیه السلام بر بالین حضرت حاضر شد؛ آفتاب نگاه پیامبر، قامت علی را سمت خویش طلبید و به خویش نزدیک کرد و نجواکنان، او را مهمان خلوت خویش ساخت.

با این نجوا، کلید خزانه علوم از میان لبان پیامبر به علی هدیه گردید.

حالا زمان عروج و وداع است.

سر مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله میهمان دامان علی علیه السلام است و این شاید آخرین مهمانی آنها باشد.

زهرا ـ خلاصه همه دلخوشی های پدر و پاکی های دنیا ـ نیز شاهد بارانی این ضیافت نمناک است؛ امّا به خاطر مژده ای که از پدر به او رسیده، صبر را در حاشیه نگاهش پیچیده است و به دیدار می اندیشد.

حالا دیگر وقت خداحافظی رسیده است. امّا هنوز پیامبر نگران است؛ نگرانِ فرداها….

بدرود، جان جهان!

علی خالقی

لرزه بر اندام ناهموار خاک افتاده است. انگار قیامت کبری فرا رسیده و اسرافیل، دم خویش را بی دریغ در بطن صور، رها کرده است!

کوه ها، خاک یتیمی بر سر می ریزند و اشک ها امان دریا را بریده است.

خورشید، چگونه بی تلألوی جمال تو بر آسمان جلوه نماید؟

فردا چگونه خورشید برآید و روی تو را نبیند؟

ای رسول خدا! شب هنگام نزدیک است و ماه، تمام این خاک را به دنبال تو خواهد گشت.

شب نزدیک می شود و نسیم نیمه شب، چون همیشه صدای مناجات تو را جستجو خواهد کرد.

برخیز مرد! چگونه می توانی «حرا» ـ این وعدگاه محبوبت را ـ در حسرت نجوایت بگذاری؟

برخیز ای حبیب خدا! نکند از مدینه دلتنگ شده ای؟

بعد از تو چه کسی پشت و پناه این خانه خواهد بود؟

زمان چگونه گذر کند از این روزهای تلخ؟

کاش زمان می ایستاد!

ای «رحمهٌ اللعالمین»! جهان را چگونه در ماتمت تنها می گذاری؟

صدای آشنایت را از کویر دل های این مردم نگیر!

مگذار مچاله شود اشتیاق اویس قرنی ها و ابوذرهایت.

مگذار گرد یتیمی، روشنای دیدگان دوخته بر قامت پهان تو را پنهان! مگذار دشنه های کینه سینه سینای علی علیه السلام را نشانه رود! مگذار تا آتش دشمنی ها بر دامان آسمانی زهرای علیه السلام تو شرر بزند.

بدرود، ای بهانه خلقت آسمان ها و زمین!

بدرود، ای سرچشمه برکات!

بدرود، ای جان جهان!

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.