پاورپوینت کامل تهاجم مزدوران پهلوی به مدرسه فیضیه ۲۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تهاجم مزدوران پهلوی به مدرسه فیضیه ۲۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تهاجم مزدوران پهلوی به مدرسه فیضیه ۲۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تهاجم مزدوران پهلوی به مدرسه فیضیه ۲۷ اسلاید در PowerPoint :
فوران کلمات از فواره ها
حمیده رضایی
این کدام خیال باطل است؟
شیطان این بار پنجه بر گلوی کدام دریچه باز می کشد؟
این بار ردّ کدام بهار نارسیده پرپر می شود؟
این بار هجوم خفاشان بر کدام درختِ جوانه زده آوار می شود؟
آسمان درهم می پیچد، بال های شکسته، ردّ خونین پرنده های به آشیان نرسیده، خورشید خون می تابد، آسمان چهره در هم کشیده، خاک در هم فرو شکسته، خمیده، نابود شده، هر چه دیوار آوار شده.
طعم شهادت در دهان تاریخ مزه مزه می شود، شیطان چنگ انداخته در قداستِ این خانه.
فیضیه بر سینه می کوبد، فیضیه در خاک و خون دست و پا می زند، هزاران پروانه بال می گشایند آسمان درهم پیچیده را، بر ساقه های جوان تبر می زنند، خفاشانه بال می گیرند شیاطین، آسمان را سیاه می کنند، دیگر مجالی نیست برای بال گشودن پروانه ها، به خورشید هم رحم نمی کنند، افکار درهم در ذهنشان آن چنان رخنه کرده است که نمی بینند جز تاریکی، که نمی بینند جز تباهی، که نمی خواهند جز نابودی، خون از دیوارها و دریچه ها فوران می کند، فیضیه می پیچد در بوی خون و باروت، از هر خشتش مویه برمی خیزد.
شهادت ایستاده است در یک قدمی دیوارهای فیضیه.
زانوی غم در بغل، ضجّه می زنند حادثه تلخ مقابل را، دیوارهای فیضیه.
پنجره ها شکسته می شوند، شاخه های نورسته زیر چکمه های شب می شکنند، آسمان تیره می شود، نه این که بهار نیامده که بهار در راه رسیدن تیر باران شده است. از گلوی گداخته فروردین، نعره هزار حادثه بلند می شود، دست های به اعتراض بلند شده به دار آویخته می شوند، هر گلوی به اعتراض به فریاد گشوده شده، مُهر خاموشی می خورد.
عصرهنگام فیضیه است و گل های پرپر، فروردینِ در خاک و خون نشسته است.
فواره های خون از هر طرف، بال های پروانه های سوخته، صدای قهقهه ابلیس از زوایای شب، دستِ حادثه بر سینه می کوبد، تاریخ، خاک بر سر می ریزد اتفاق مقابل را.
فیضیه در هوای لبریز شهادت نفس می کشد اعتقاد به استواری اش را، اعتقاد به عدالت خواهی اش را.
شهر یکصدا با فیضیه به فریاد بلند می شود.
«هیهات مِنّاالذّله»
امیر اکبرزاده
صبح، آرام از سروهای نشسته پای حوض آب، قد می کشد بالا و نسیم بهاری، دامن کشان بر حجره های تقوا می گذرد.
صبح، لبریز آرامشی ست روحانی، با شالی بر دوش از ترنم عبادت و نافله شب.
صبح، بوی خدا را دارد.
صدایی می پیچد در ذهن مملو از ترانه پله های سنگی؛ صدایی خش دار، صدایی مسلول.
این صدای پای خفاش است که صبح را تاب ندارد؛ صبحی که از نفس خدا تنفس می کند.
صدایی می پیچد در گوش حجره ها. این صدای شوم گام های شیطان است که در لباس سیاه مزدوران پهلوی خودنمایی می کند در ناگهانی از تهاجم.
تمام فیضیه، تمام حجره ها پر می شوند از نگاه هرزه خفاش صفتان پهلوی و صدای دادخواهی طالبان حقیقت، بر آسمان بلند می شود و فواره می کشد. فیضیه از شرم، چهره گلگون کرده است.
فیضیه! امروز که تو را می نگرم، هر لحظه در خاطرم ـ از آنها که شنیده ام ـ کسی را می بینم که معلق بین زمین و آسمان است و بر لبانش نغمه «هیهات مِنّاالذّله» جاری است.
در حجره هایت آموختند جهاد را، بالاترین جهاد را که جهاد با نفس است. در چهره هایت مرور کرده اند طلاب حقیقت، از خویش گذشتن را برای رسیدن.
به مباحثه نشسته اند تا گره خوردن به حبل المتین الهی را به تماشا بنشیند.
امروز به خود فخر کن که در دامانت به شهادت رسیده اند کسانی که مردند؛ پیش از آن که بمیرند و از ردّ خونشان بر سنگ فرشت نوشته اند تمام نانوشته هایی را که در حجره هایت از عشق به خدا حرف می زند و ناخوانده، خوانده اند آنچه را در آینه آیندگان، با گوش های خویش خواهی شنید.
بوی خون و حماسه
اسماء خواجه زاده
کافی بود تا تو فرمان دهی
و گام ها، فرمانت را اطاعت کنند
و سرها، پیشانی به خاک بگذارند
این را همه می دانستند
و تو
فرمان ندادی، اشاره کردی.
آسمان عزادار شد.
خاک، به ضجّه نشست.
پرچم، آویخته شد.
زمستان، سوگوار فصلی که بوی خون و حماسه می داد.
بهار، شوق رسیدن هم نداشت.
شهر، رنگ فتنه گرفته بود.
کسی نمی دانست که خیال ابلیس، جای بال های ملائک را نشانه گرفته است.
معصومیت رسولان نور و بهشت، به مظلومیتی سرخ خاتمه یافت.
نقشه ها، نقش بر آب
و قناری ها حتی در قفس خواندند.
زمزمه ها فریاد شد
حادثه ها می دانستند کافی بود تا تو باز هم اشاره کنی…!
آیه ه
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 