پاورپوینت کامل شعر – امام رضا (ع) ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شعر – امام رضا (ع) ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شعر – امام رضا (ع) ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شعر – امام رضا (ع) ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
در بستر شهادت
سودابه مهیجی
«در را ببند پنجره ها را ببند آه!»
در بستر شهادت خود خفته است ماه
ماهی که زهر خورده و نفرین نکرده است
حتی به بی مروتی جام اشتباه
در را ببند، هیچ کسی را خبر نکن!
از خیل مردمان فرو خفته در گناه
با آخرین نفس نفس ماهِ بستری
نامحرمند اهل شبِ اینچنین سیاه
در را ببند اگرچه سوسوی تلخ ماه
پیداست از ورای در و بام و پرده گاه…
باید یکی بیاید و با لهجه وداع
مهتاب را به سینه غربت فشارد، آه!
باید یکی بیاید و با اشک بستُرد
این لخته های خون جگر را ز روی ماه
باید یکی وصیت این شمع خسته را
دارد میان سینه سوزان خود نگاه
(
از لابه لای بسته درهای نیمه شب
خورشید، مثل معجزه آمد ز گرد راه
تشییع شد شهادت تنهایی پدر
بر زانوان فرزند، این بهترین گواه
… نفرین به روسیاهی منحوس تاک ها!
«باید شدن به میکده گریان و دادخواه»۱
۱. مصراعی است از حافظ شیرازی.
پابوس
سودابه مهیجی
رنگی اگر ز صورت ناچار می پرد
خوابی اگر که از سر بیدار می پرد
دلواپس مصیبت در راهِ امشب است
از جا به هر صدای دل آزار می پرد
ناگاه پیش چشمم آهوی مضطرب
پرواز کرده سمت تو انگار می پرد
از روی آتشی که ز مشرق کشیده سر
شیطان به شور و هلهله صد بار می پرد
خون جگر شبیه کلامی نگفتنی
وای! از دهان ماه شب تار می پرد
آه این همای خونْ جگر، این سایه امان
ناچار، امشب از سر دیوار می پرد
عطر حرم که گم شده در بوی تلخ سوگ
از شامه جماعت زوار می پرد
با بال های زخمی، یک قمری فلج
سمت ضریح سبز عزادار می پرد
صبح عزای توست وَ از خواب من کسی
با جامه سیاه به یک بار می پرد
رویای این هراس چه تعبیر می کند
پلک مرا که از سر اجبار می پرد؟
نزد کبوتر تو به پابوس می رود
گنجشک قلب من که به اصرار می پرد
طلیعه هشتم
سید مصطفی حسینی راد
هلا که فخر زمین، خاک آستانه توست
نگاه خلق جهان، در طواف خانه توست
تو ای طلیعه هشتم ز نور حضرت دوست
تشعشع دلم از نور جاودانه توست
به آسمان بلا هر کسی شود مجروح
نگاه ملتمسش سوی آشیانه توست
کبوتران دل اینجا شوند دست آموز
تحولات دل، اعجاز آب و دانه توست
ببین که ابر نگاهم ز شوق بارانی است
دخیل بسته یک لطف دوستانه توست
ولی نعمت من! صادقانه می گویم
بیا که در دل غمگین من، بهانه توست
ای حضور هشتمین
یدالله گودرزی
ای ستون های زمین، گلدسته های سربلند!
ای رواق زرنگار، آیینه های بندبند!
ای مقرنس های چوبی، گنبد زرین کلاه!
بر سر آن آستان پرشکوه بی گزند
بر سر هفت آسمان، آن مهربان افراشته
چتری از بال کبوتر، از حریر و از پرند
دست او اینک پناه آهوان خسته است
بال بگشایید از شوق، آهوان در کند!
کفتران آسمانی هم اسیر دام او
می کشاند هر دلی را در رهایی ها به بند
یاد او در عمق دل ها می شکوفد همچو نور
نام او در کام جان ها می تراود همچو قند
ای حضور هشتمین! افتادگان غربتیم
دست ما را هم بگیر از لطف، ای بالابلند!
کبوترانه
آرش شفاهی
گلدسته ات
کهکشانی است
که سیاهی شهر را تکذیب می کند
پیرامون تو
همه چیز بوی ملکوت می دهد
کاشی های ایوانت
و این سؤالِ همیشه
که چگونه می توان آسمان ها را در مربعی کوچک
خلاصه کرد؟!
پنجره فولاد
التماس های گره خورده
و بغض هایی که پیش پای تو باز می شوند
(
شاعری
حنجره اش را در باد تکان می دهد
و کلمات اوج می گیرند
تا از دست تو دانه برچینند
تازه می فهمیم
کبوتر بودن چه نعمتی است
داستانک
نشانه
سودابه مهیجی
نگاهی به گنبد انداختم، آهی کشیدم و در دلم گفتم: کاش می دانستم که همین حالا دعایم مستجاب شده! کاش نشانه ای بود!
کبوتری آمد و لابه لای انبوه جمعیت، جلوی پایم روی زمین نشست. عجیب بود! به سمتش که رفتم، برخلاف انتظار نترسید و فرار نکرد. راه افتادم که بروم. کبوتر پشت سرم آمد. حیرت کردم و گفتم: کاش پرواز کنی! زیر دست و پای زائران له می شوی. مردی آمد و کبوتر را از زمین برداشت و به سمت گنبد پر داد، ولی پرنده دوباره برگشت و جلوی پای من فرود آمد. دوباره همان مرد کبوتر را برداشت و خواست بپراند که دیدم پرنده معصوم، زل زده به چشمان من. انگار پیامی داشت. جلو رفتم و کبوتر را در دست گرفتم. عمیق در چشمانش زل زدم و بوسیدمش. پرنده خیالش راحت شد، پر کشید و رفت. دوباره به گنبد نگاهی کردم و یادم افتاد که خودم از امام مهربان یک نشانه خواسته بودم.
هم نا
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 