پاورپوینت کامل خیالستان ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خیالستان ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خیالستان ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خیالستان ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

اشاره:

اشعار این شماره از ماهنامه اشارات همگی یادکرد و بزرگداشتی است از ساحت قدسی امام عصر(عج). غزل های انتخاب شده از دیوان حافظ نیز چنین است که می توان آنها را با یاد چنین مناسبتی زمزمه کرد.

خورشید من برآی…۱

دل را زبی خودی سر از خود رمیدن است

جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سر داده ام فغان

بانگ جرس ز شوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه بر کنَم

باری، علاج شوق، گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سر کشت

خورشید من برای که وقت دمیدن است

سوی تو ای خلاصه گلزار زندگی

مرغ نگه در آرزوی پر کشیدن است

بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو

هر گل در این چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد، شرح غم خود نمی کنم

تقدیر قصّه دل من نا شنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا

روزی، «امین» سزا لبِ حسرت گَزیدن است

* * *

۱ـ غزل از حضرت آیت اللّه خامنه ای است؛ نگاه کنید به: مجله موعود.

غزل آیینه

قیصر امین پور

صبح، بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

بی تو حتّی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی تو می گویند تعطیل است کار عشق بازی

عشق امّا کی خبر از شبنه و آدینه دارد

جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو امّا

خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد

خواستم از رنجش دوری بگویم، یادم آمد

عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد

روی آنم نیست تا در آرزو دستی بر آرم

ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

در هوای عاشقان پر می کشد با بی قراری

آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشایند

آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

* * *

حضور ناگهان

مصطفی ملک عابدی

صبح است، تا سر از شب غیبت برآوری

خورشیدی از مدار کرامت برآوری

با برق یک نگاه خود، ای روشنای محض!

از چشم های صاعقه حیرت برآوری

در خلوتم بریز، که در نوبت دعا

دستی از آستین اجابت برآوری

ای ناگهان حضور زمان، در طواف تو!

کی در زمین شود که قیامت برآوری؟

در گیر و دار معرکه، ای