پاورپوینت کامل ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ولادت حضرت امام حسن عسکری(ع) ۹۱ اسلاید در PowerPoint :

چهارشنبه

۴ فروردین ۱۳۸۹

۸ ربیع الثانی ۱۴۳۱

۲۴.Mar.2010

حدیث

امام حسن عسکریع):

«بسم الله الرحمن الرحیم» به اسم اعظم، از سیاهی چشم به سفیدی آن نزدیک تر است».۱

«خشم، کلید هر بدی است».۲

«اظهار شادمانی نزد غمگین، از بی ادبی است».۳

«همین ادب برای تو بس که از آنچه بر دیگران نمی پسندی، دوری کنی».۴

«جدال و کشمکش لفظی نکن که آبرو و احترامت می رود و شوخی نکن که بر تو جرئت پیدا می کنند».۵

«سلام کردن به هر کسی که از نزد او می گذری، و نیز نشستن در جایی که از مکان شریف مجلس پست تر است، نشانه فروتنی است».۶

«خنده بی جا، نشانه نادانی است».۷

«پارساترین و پاک ترینِ مردم، کسی است که هنگام شبهه توقف کند. عابدترینِ انسان ها کسی است که واجبات را به پا دارد و زاهدترینِ مردم کسی است که کوشش او در ترک گناه بیشتر از دیگران باشد».۸

«مؤمن برای مؤمن، برکت است و بر ضد کافر، حجت».۹

«هنگامی که دل ها نشاط یافتند، آنها را به فراگیری علم و کمال متوجه سازید و اگر تیره و بی نشاط بودند، آنها را وداع گویید یعنی رها کنید تا آماده شوند)».۱۰

۱. ترجمه تحف العقول، ص ۵۷۹.

۲. بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۳.

۳. همان، ص ۳۷۳.

۴. همان، ص ۳۷۷.

۵. تحف العقول، ص ۵۷۸.

۶. همان، ص ۵۸.

۷. همان.

۸. همان، ص ۵۸۲.

۹. همان.

۱۰. بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۳۷۹.

اشاره

پابه پای خورشید

سید حسین ذاکرزاده

برخلاف آنچه ادعا می شد و خلفای بنی عباس می کوشیدند با حیله گری و تظاهر، آن را به مردم بقبولانند، هیچ گاه این خلفا نخواستند حقی از علویان و شیعیان به ویژه اهل بیتع) به آنها بازگردانده شود. افزون بر آن، فشاری که از طرف حکومت بر اهل بیتع) و شیعیانشان وارد می شد، اگر بیش از زمان بنی امیه نبود، کمتر به نظر نمی رسید. شاید تنها تفاوتی که بنی امیه با بنی عباس داشتند، این بود که بنی امیه دشمنی خویش را با فرزندان و یاران حقیقی پیامبر اکرمص) آشکارا نشان می دادند، ولی بنی عباس می کوشیدند برای حفظ قدرت، این دشمنی را کتمان کنند و سبب تحریک طرفداران اهل بیتع) و مردم حق پرست نشوند. اگرچه در دوران خلافت بنی عباس، شیعیان در مقایسه با دیگر مذاهب در اقلیت بودند، ولی گستره فرهنگ تشیع سبب شده بود، شیعیان هرچند اندک، در هر منطقه ای حضور داشته باشند و حقایق دین و تاریخ را به گوش دیگر مسلمانان برسانند و این خود، تهدیدی جدی برای حکومت بود.

با بررسی زندگی امامان معصومی که در دوران خلافت بنی عباس می زیستند، درمی یابیم که همگی به گونه ای مرموز، با سم به شهادت رسیدند. پس از شهادت نیز حکومت می کوشید آنان را به عنوان فرزندان پیامبر تکریم کند و برای آنها عزای عمومی برپا سازد و با این ظاهرسازی ها، خود را از اتهام جنایت مبرّی گرداند. با وجود این رفتار، نه تنها فشار و خفقانی که اهل بیتع) و علویان را در برگرفته بود، کم نمی شد، بلکه بیشتر نیز می شد.

راهکاری که خلفای عباسی برای دور کردن مردم حجاز به عنوان نخستین مسلمانان، از ائمه به کار گرفته بودند، فاصله انداختن میان مردم حجاز و ائمه بود و این راهکار به بهانه های گوناگونی درباره هر امام اجرا می شد. ازاین رو، پس از حضرت امام جعفر صادقع) هیچ امامی در سرزمین حجاز به خاک سپرده نشد و همگی در تبعید و به دور از وطن خویش به شهادت رسیدند.

شاید بتوان گفت در میان امامانی که در زمان خلفای بنی عباس می زیسته اند، سه امام بزرگوار؛ امام محمدتقی جوادع))، امام علی نقی هادیع)) و امام حسن عسکریع) سخت ترین دوران را سپری کرده اند. گواه این مدعی سن شریف این سه امام مظلوم و بزرگوار است که روی هم به ۹۲ سال می رسد. امام جوادع) ۲۵ سال، امام هادیع) ۴۱ سال و امام حسن عسکریع) ۲۸ سال عمر کرده اند. به فرموده حضرت امام حسن عسکریع) نیز سخت ترین دوران را آن حضرت داشته است، چنان که فرموده: «در میان پدرانم، هیچ یک چون من، گرفتار شک و تردید در میان شیعیان درباره امامت نشده است».۱

حکومت عباسی، به دو دلیل بر امام حسن عسکریع) فشار وارد می کرد. دلیل اول، موقعیت ویژه شیعه به ویژه در منطقه عراق بود که هراس دستگاه خلافت را برانگیخت. ازاین رو، خلفای عباسی می کوشیدند با زندانی کردن امامان و کنترل محسوس یا نامحسوس آنان، از قیام ناگهانی علویان به رهبری آنها جلوگیری کنند.

دلیل دیگر، اخبار متواتری بود که درباره وجود مقدس امام عصر[ وارد شده بود. در این اخبار صحیح که همه به آن دسترسی داشتند، بیان شده بود که مصلح، از نسل امام حسن عسکریع) است و پایه و اساس ستم و بیدادگری را برخواهد چید و با زورگویان به مقابله خواهد پرداخت. ازاین رو، حکومت عباسی می کوشید با فشار، اختناق و کنترل امام و خانواده اش، از تولد این فرزند جلوگیری کند. با این حال، شیوه برخورد امامع) با چنین اوضاعی نشان می دهد هیچ چیز و هیچ کس نمی تواند امام و رهبر معنوی جامعه را که از سوی خداوند منسوب شده است، از وظیفه الهی اش بازدارد. آن حضرت با برنامه ای دقیق، به فعالیت خود مشغول بود. این فعالیت ها را می توان در هفت بخش بررسی کرد:

۱. کوشش های علمی امام حسن عسکریع): با وجود فشار و کنترل همه جانبه حکومت، امام توانست شاگردان ممتازی را تربیت کند. شیخ طوسیره)، تعداد شاگردان آن حضرت را بیش از صد نفر ثبت کرده است که در میان آنها چهره هایی مانند، احمد بن اسحاق قمی، ابوهاشم داود بن قاسم جعفری، عبدالله بن جعفر حمیری، ابوعمرو عثمان بن سعید، علی بن جعفر و محمد بن حسن صفّار به چشم می خورند.۲

۲. ایجاد شبکه ارتباطی با شیعیان از طریق نصب نمایندگان و نامه نگاری با آنان و مردم و فرستادن پیک.

۳. فعالیت های سیاسی پنهانی. برای مثال، عثمان بن سعید که از مهم ترین یاران امام بود، زیر پوشش روغن فروشی فعالیت می کرد یا اینکه امام برخی نامه ها را در چوب و وسایلی مانند آن جاسازی می کرد و برای نمایندگانش می فرستاد.

۴. حمایت مالی از شیعیان. این اقدام مانع از آن می شد که شیعیان زیر فشار مالی، جذب حکومت ستمگر عباسی شوند.

۵. تقویت و توجیه سیاسی رجال و عناصر مهم شیعه. برای مثال، آن حضرت در نامه ای که به علی بن حسین بن بابویه قمیره) نوشته است، از چنین تعابیری استفاده کرده: «ای بزرگمرد و مورد اعتماد و فقیه من! صبر کن و شیعیان مرا به صبر فرمان بده! زمین از آن خداست و هر کسی از بندگانش را که بخواهد، وارث آن قرار می دهد. فرجام نیکو تنها از آن پرهیزکاران است. سلام و رحمت خدا و برکات او بر تو و بر همه شیعیان باد!»۳

۶. استفاده گسترده از آگاهی غیبی، به گونه ای که به گفته برخی بزرگان، ۳۹۱ مورد کرامت از آن حضرت در کتاب های گوناگون به ثبت رسیده است.

۷. آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت. یکی از این کارها مسئله نامه نگاری و استفاده از وکیل حتی در زمان امام هادیع) است که خود موجب کمتر شدن رابطه و تماس ظاهری امام با مردم می شد. این کار در زمان امام عسکریع) بیشتر شد تا آمادگی مردم برای پذیرفتن و درک غیبت بیشتر شود. ازاین رو، امام حسن عسکریع)، امام زمان[ را به کمتر کسی نشان می داد، ولی همواره از تولد ایشان و حضورشان صحبت می کرد.

آنچه بیان شد گوشه هایی از فعالیت های امام حسن عسکریع)، برای مقابله با اوضاعی بود که با آن روبه رو بود. ازاین رو، دشمنان، این نور الهی را تاب نیاوردند و آن حضرت در سنین جوانی؛ یعنی ۲۸ سالگی با سم مسموم شد و به شهادت رسید و در سامرا نیز به خاک سپرده شد.

۱. ترجمه تحف العقول، ص ۵۷۹، برگرفته از: محمد محمدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم، ص ۹۱۲.

۲. سیره پیشوایان، ص ۶۲۷، برگرفته از: رجال شیخ طوسی، چ۱، ص ۴۲۷ به بعد.

۳. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۴، ص ۴۲۵.

متن ادبی

شما درست می گفتی

سید حسین ذاکرزاده

شما درست می گفتی، «سُرّ من رَأی»، برخلاف نامی که برایش نهاده بودند، جایی نبود که با دیدنش دل کسی شاد شود. جایی نبود که لبخند مهمان لبی باشد و مهر، مهمان دلی. جایی نبود که کبوترانش به راحتی بنشینند میان آرامش صحن خانه و مردمانش باامنیت، سر بر بالش شب بگذارند. جایی نبود که سکه های زرد و سفید، روزی روزگار خوش مردم باشد. اگر هم خوشی بود، برای مردم دل خوش به وعده های بی پایه و ادعاهای بی اساس بود؛ برای مردمی که به جای خورشید، دلشان را به سوسوی فانوس نیمه مرده ای خوش کرده بودند، برای مردمی که نمی دانستند و نمی توانستند از سرچشمه زلال حقیقت سیراب شوند. ازاین رو، گرفتار تبِ مرداب شده بودند؛ گرفتار آب گندیده بی حرکتی که توان خلاصی خودش را هم از تنگی برکه نداشت.

«سُرّ من رأی»، جایی نبود برای زندگی مردان آفتاب؛ جایی نبود برای عروج نهال هایی که سجاده شان را به سوی نور می گستراندند.

شما درست می گفتی، هیچ کس از پدران شما به اندازه شما مورد تردید قرار نگرفت. هیچ کس به اندازه شما مجبور نشد برای اثبات مسئولیتی که خداوند بر دوشش نهاده بود، این قدر بکوشد. هیچ کس این همه نشانه را برای یافتن مسیر، در جاده نگذاشته بود. هیچ کس این قدر فانوس معجزه روشن نکرده بود.

شعر

حجت یازدهم

خسرو

ای خوش آن بنده که در آخرت و دنیایش

نیست غیر از تو و اجداد تو کس مولایش

تو همان آیت حُسنی که ز رخساره تو

یاد آرم ز رسول و ز رخ زیبایش

در دلم آرزوی سامره باشد همه روز

تا مگر درک کنم آن شب روح افزایش

هر که امروز به دل بذر ولای تو نکشت

غم بی حاصلی خویش کشد فردایش

هر که پایبند تو شد از سر و سامان بگذشت

هر که در عشق تو گم گشت، نشد پیدایش

ما برآنیم که جز راه تو راهی نرویم

بنده باید که کند پیروی از مولایش

نیست غیر از علی و آل علی رهبر ما

راه این است خوشا رهبر و ره پیمایش

حجت یازدهم سبط نبی پور علی

آن که تابنده بود نور حق از سیمایش

هرکه از دامن او دست کشد در دنیا

در صف حشر هر آیینه بلغزد پایش

اصل در اصل بُوَد طیب و طاهر از مام

نسل در نسل بُوَد پاک همه آبایش

عسکرش فوج مَلَک باشد و باشند مدام

شرق تا غرب جهان منتظر ایمایش

شیر، آهوی حرم در بر او گشت، چو داد

خصم در برکه شیران درنده جایش

تا به کی در دل «خسرو» بُوَد این عقده که هست

نوکر و دور بُوَد از حرم آ قایش

رهبر یازدهم

سید رضا مؤید

ای مظهر خدا و به حکم خدا رضا

وی در رضای دوست رضا داده بر قضا

از بندگی مقام تو والا، چنان که هست

یک بنده ات مشیت و یک بنده ات قضا

پور امام هادی و حادی عشر امام

نور دل جواد و جگرگوشه رضا

از حُسن خلق خوانده خدایت حَسن به نام

ای جان پاک احمد و ای روح مرتضی

تو وارث علی و رسولی ز حکم حق

بر تاج اصطفا و به اورنگِ اِرتضی

ای عسکری لقب که بود عسکرت مَلَک

می بالد از عدالت تو مسند قضا

بارد مطر ز فیض تو بر صحنه تراب

تابد قمر ز نور تو در عرصه فضا

فرزند توست مهدی حق کز عدالتش

خواهد رسید دولت باطل به انقضا

با این جلال از چه عدویت شهید کرد

خود دانی و خدا که چه بوده است اقتضا

ای آگه از وقایع ما کان و ما یکون

دانای روزگار ز ما بعد و ما مضا

چون با رضای توست رضای خدا قرین

بر ما ببخش از کرمت سر خط رضا

بپذیر اعتذار مؤید از این مدیح

کرد او اگر نماز مدیح تو را قضا

داستان

بارانی که نیامد

سید حسین ذاکرزاده

مردم به آسمان چشم دوخته بودند. ناگهان انگار بغض هزار ساله آسمان ترکید و هرچه در درون داشت، بر زمین فرو بارید. باران آن قدر تند بود که مردم و زمین تشنه، همگی در یک آن سیراب شدند و مردم برای فرار از باران، به این سو و آن سو پناه بردند. وقتی راهبان همراه جاثلیق تپه را ترک کردند، کسی در دل خلیفه زنگ خطری را به صدا درآورد. برای همین قرار شد جاثلیق مسیحی و راهبان، فردا هم برای طلب باران بیایند تا معلوم شود این باران از دعای آنان بوده و اتفاقی نبوده است.

مردم نگاهشان بر زمین بود؛ زمینی که ماه ها تشنه بود و حالا داشت زیر باران تند و درشت تابستانی غرق می شد آن قدر باران آمده بود که مردم خود خواستند راهبان دست هایشان را پایین بیاورند و دیگر طلب باران نکنند. وقتی راهبان از تپه پایین آمدند، مردم به آنها و همچنین خلیفه طور دیگری نگاه می کردند.

خلیفه نمی دانست چه بگوید. در دلش غوغایی بود. باید چه می کرد؟! او فقط خلیفه بود؛ کسی که فقط می دانست باید چگونه مخالفان را سر جایشان بنشاند و موافقان را به هر وسیله ای، موافق نگه دارد، کسی که به دریافت مالیات و جزیه می اندیشید و برای پیشبرد کارش، با مردم در مراسم عبادی همراه می شد. خلیفه خوب می دانست امام مردم نیست، گرچه هزاران نفر به او اقتدا کنند. حالا هم پس از چند روز نماز باران خواندن و دعا کردن خلیفه و مردم، کار به اینجا رسیده بود، به بن بستی که نمی دانست چگونه باید از آن فرار کند. مردم چنان نگاهش می کردند که او نه تنها خود، بلکه دین و اعتقاد مردم را هم در خطر می دید. به هر حال، او به ظاهر خلیفه مسلمانان بود.

خلیفه گفت: مردم دیگر باران نمی خواهند. امام فرمود: بگویید سه شنبه بیایند تا اگر خدا بخواهد، شک و شبهه برطرف شود و آفتاب حقیقت بتابد! خلیفه چاره ای جز تمکین نداشت. این آخرین و سخت ترین راه برای رهایی از این مشکل بود؛ پناه بردن به کسی که همه چیز را می دانست و به هر کار شدنی به اذن خدا، قادر بود. با این حال، وی هرگز دوست نداشت که این حقیقت بر مردم ثابت شود، ولی چاره ای نبود و او خود از امام خواسته بود تا دین رسول خداص) و اعتقاد مردم را نجات دهد.

برق شعف و غرور را از فرسنگ ها فاصله، در چشمان جاثلیق و راهبان می شد دید. آنان این بار با اطمینانی بیشتر و به آرامی از تپه بالا آمدند، در حالی که نگاه تحسین آمیز مردم سرخوش ترشان کرده بود. آنها می کوشیدند احساسشان را پنهان کنند و مؤمنان حقیقی، دل در دلشان نبود و با چشمانی نگران، قدم های راهبان را دنبال می کردند تا به بالای تپه رسیدند. همهمه مردم بیشتر شده بود و سخنانشان نشان می داد اگر این بار هم موفق شوند، کار تمام است.

امام از میان جمعیت و در سیلاب باران، راهبی را نشان داد و فرمود: «بروید و دست آن راهب را بگشایید و آنچه را میان دستش پنهان کرده است، بیاورید!» استخوان سیاه فامی را از میان مشت گره کرده راهب درآوردند و به نزد امام آوردند. امام به سرعت استخوان را در پارچه ای پیچید. آنگاه باران متوقف شد و به ناگاه آفتاب، پهنه آسمان را پوشاند. امام فرمود: «به او بگویید اکنون دعا کند!» راهبان هرچه کوشیدند،

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.