پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تو را من چشم در راهم (به آستان حضرت ولی عصر(عج) ۳۸ اسلاید در PowerPoint :

به عطر نفس هایت می اندیشم

به ارتفاعات زمین فکر می کنم که عطر نفس هایت را در آغوش دارد و به کوهپایه های بکری که رد قدم هایت را تجربه کرده است. اندوه نیامدنت را بغض می کنم. به این جهان پیر می اندیشم که قرن هاست جاده انتظارت را عصا می شکند؛ به این خیابان ها که روشن ترین آدینه جهان را به خواب رفته اند. تو نیامده ای و این پنجره ها همچنان سنگ پوش غیبتت، مرثیه می خوانند.

به امید آمدنت زنده ام

زندگی را تاب نمی آورم؛ بی آنکه هر روز، ترانه های بودنت را مرور کرده باشم. مرا با این ثانیه های کسالت بار، نسبتی نیست. هر قدر هم که نیزه های دوری ات بر مغز استخوانم بکوبند، از عمق رنج ها صدایت می زنم؛ چراکه مؤمنم به آن آدینه بزرگ که ثمره رسیدنت را کل می کشد. زنده ام به امید روزهای بی گلوله ای که در کودکانه ترین رؤیاها جاری است و شب های پرمهتاب چشم هایت را انتظار می کشم.

ترانه ظهور

می آیی و گلوی غروب های زمین را در مشت می فشاری. پرندگان شادی، بر شانه های درختان، ترانه ظهور می خوانند. کوچه ها، شعف آمدنت را در خویش نمی گنجند. پسرکان بازی گوش، در کیف های کوچکشان خنده های مصور به مدرسه می برند.می آیی و مناره های فیروزه ای شهر، تو را به نام می خوانند. در رگ های آسمان، خون ستاره می جوشد. بهار، لب باز می کند شکوفه های منتظرش را و آفتاب، درعمق چشم هایت به دنیا می آید.

بی تابی و صبوری

دیر نیست؛ آن گاه که صدای دف ها، عرش و فرش را به هم بدوزد و نگاه اساطیری ات هزاره های یخبندان را ذوب کند.

دیر نیست؛ آن هنگام که دریچه های به تار نشسته در حجم نورانی چهره ات، به سمت آبی های دور گشوده شوند. روزهای مانده را صبوری می کنیم تا زورق انتظار، ساحل درخشان ظهور را دریابد.

از اینجا که من هستم تا آنجا که تو هستی

نزهت بادی

اینجا که من هستم، هیچ پنجره ای رو به تنهایی کسی باز نمی شود و هیچ سلامی، بوی آشنایی و وصال نمی دهد.

آنجا که تو هستی، کسی رو به پنجره های گشاده تو تبسم نمی کند و به سلام هر روزه تو پاسخ نمی دهد.

اینجا که من هستم، غربت از در و دیوار خانه ها بالا می رود؛ بی آنکه همسایه ای یک کاسه دعای دم غروب، حواله محله اش کند.

آنجا که توهستی، دیوارهای فاصله با دستان تو کوتاه می شود؛ ولی کسی نمی بیند که در همسایگی اش خانه ای هست بدون غروب های دلگیر روزهای جمعه.

اینجا که من هستم، مسافران از جاده رو به نگاه مهتاب نمی گذرند و تاریکی بیراهه های سرگشتگی شان را با فانوس های خاموش می پیمایند.

آنجا که تو هستی، چشمان مهتاب را به هزاران رهگذر بی فانوس می بخشی تا شاید به جاده نگاه روشن تو برگردند.

اینجا که من هستم، همیشه چیزی هست که خلوت آرام یک گفت وگوی شبانه را برهم زند؛ گاه، به روشن شدن چراغی و گاه..

آنجا که توهستی، همه چیز مهیاست برای خلوت کردن با کسی که جز ستاره ها، هم صحبتی ندارد.

اینجا که من هستم، تمام نامه ها بدون هیچ نشانی در لابلای زمان از دست رفته گم می شوند؛ این روزها هیچ قاصدکی از اینجا نمی گذرد.

آنجا که تو هستی، هزاران نامه بی جواب به در خانه ات برگشت خورده است و تمام قاصدک ها، خبرهای خوششان را فرو خورده اند.

اینجا که من هستم تا آنجا که تو هستی، فاصله ای نیست؛ جز فراموشی لحظه هایی که می تواند من و تو را به هم پیوند زند.

هر دو غربت زده این فاصله ایم. اگر من بخواهم، تو به چشم برهم زدنی، فاصله ها را برمی داری تا دیگر من اینجا نباشم و تو آنجا!

هنوز خواب از چشم های کسی جارو نشد

سودابه مهیجی

روزگار، تمام خودش را عرضه کرد؛ جز یک شگفت دیر آشنا را.

تمام حادثه ها از گریبان زمانه سر زدند؛ غیر از اتفاق مأنوسی که دیر شدنش را همه اهالی خاک، بی طاقت مانده اند. هیچ هاتفِ ناگهانی، خواب سالیان زمین را از چشم های دیرگاهش جارو نکرد، به مژده قدم های او.

آن هنگام که آسمان لب از ابراز مهر خداوند فرو بست و هیچ جرعه ای بر شانه های عطشناکمان نبارید، وقتی خورشید، دروغ کمرنگی شد و در نهان خانه ابرهای نامرسوم، طفره آغاز کرد و در چشم های روزهای تاریکمان، گاه گاه، نگاهی نینداخت، وقتی مهتاب، شب های دور و درازی را معتکف دیر محاق خویش ماند و ستاره ها را اشتیاق سوسوی هرازگاهی هم نبود، وقتی بی چراغ و بی روزن، پشت تمامِ درهای باز و بسته، بر فراز تمام سجده ها و سجاده های باران زده، پای گلدسته هر اذان و گنبد هر نیایش تاریک ماندیم. باید کسی را به دعایی رنگ پریده از پروردگار طلب کنیم.

کسی هست

کسی هست؛ جاری تر از تمام ثانیه هایی که در رهگذر عمر، به آینده های دور و نزدیک، تأکیدمان می کنند، کسی که پروردگار، به یمنِ توحیدِ لب های تسبیح گویش، صدایمان را از قعر دره های گناه، هنوز می شنود. تنهایی مان را هنوز اگر تکیه گاهی باقی است، از جنس شانه های مؤکد اوست؛ او ستون های آسمان را بردوش می گیرد و در کوچه های شهر می وزد تا همین نان و نام روزمرگی را بی نصیب نمانیم. تاروزی سفره هایمان، تا نفس هایمان تأخیر نکنند.

دست های دعای ما و موعود نیامده

هنوز نشسته ایم. دست هایمان هنوز از دامان آسمان فرو نیفتاده اند. انتظارِ نخ نمایی، هنوز پیراهن دل های قامت خمیده ماست. نذرهای ناتمام… تسبیح های دانه دانه مکرر… موعود نیامده… و خدایی که از دریای صبر بی پایانش، در کام تشنگی مان جرعه می ریزد.

به راستی این انتظار بی پروا، به کدام طاقت شکیبا تکیه دارد، به وعده کدام مهر اهورایی دلخوش است که باهیچ یأس محتومی، دست از امید کهنسال خویش برنمی دارد؟

«و خداوند مؤمنان و صالحان را وعده داد که آنان را خلیفگان زمین قرار دهد و دینِ پسندیده آنها را بر تمام عالم مسلط کند و پس از هر چه اضطراب در آغوش امنِ آرامش، آنها را مأوا دهد».۱

تا جمعه موعود

فاطره ذبیح زاده

برای چشم های منتظر که یعقوب وار، در حسرت دیدار جمال یوسف زهرایند،

برای روزهایی که سراسیمه از پی هم می دوند تا بر آستانه سبز یک جمعه پرشکوفه زانو بزنند، برای آدینه هایی که در حسرت موعود شدن، چشم بر هم می گذارند و با دیدگان پرخون وداع می کنند، برای صف ندب

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.