پاورپوینت کامل روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی ۴۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روز تبلیغ و اطلاع رسانی دینی ۴۶ اسلاید در PowerPoint :
چهارشنبه
۱ تیر ۱۳۸۴
۱۵ جمادی الاولی ۱۴۲۶
۲۰۰۵.Jun.22
سفر به شهر شهود
سیده فاطمه موسوی
یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا. (احزاب: ۴۵)
و پیامبران رسیده اند همچون مدار سیاره های نور، از حوالی پرگار پروردگار.
پیامبران، چراغ های روشن ابدیت اند تا کوره راه های زمین را روشنایی بخشند. و صفوف فرشتگان و روح ایستاده اند خیره در هدایت انسان ها.
باید شمع ذهن ها را روشن کرد.
باید ستاره های روشن تبیین را از سقف آسمان آویخت.
و بادی کاسه چشممان را پر از چشمه تسنیم و نجات کنیم.
باید در ایستگاه خوشه ای ماه، انگورهای شفاف تفکر را چید.
باید جست وجو کرد نور را و هدایت و تبلیغ همچون پلی است که معمار ازل از زمین تا آسمان و از فرش تا عرش ساخته است؛ پل نورانی مذهب، پل سلام و صلاح و اسلام. بیایید در باغ شیشه ای کلام، آیینه دار درخت باشیم و گل های علی الدوام حدیث امام را ببوییم که فرمود:
علوم ما را فرا بگیرید و به مردم بیاموزید که اگر مردم زیبایی های گفتار ما را می دانستند از ما پیروی می کردند، و من همچنان دسته ای از مادیان های همهمه را می شنوم که می تازند (والعادیات ضبحا…) تا سمت صبح بشارت، تا سمت سپیده مشهود، تا صبحگاه معطر موعود.
و پروانه ها که پیک های جاری پروازند، سفر به دل ها را آغاز می کنند.
سفر به شهر شهود، سفر به شهر مکاشفه، سفر به شهری که درختان نیز روحانیان معممند، با ردایی سبز.
بیایید! شمیمی خوش معارف را در مشام شهر بریزیم.
بیایید! پیغام پرستوهای فقیه را درچاپخانه بهار تکثیر کنیم
بیایید! باز هم دره وای منور ایمان، بال وپر بزنیم.
بیایید! دری به باغ های مینو بگشاییم.
بیایید! با ابرهای هدایت، بر قله های مه گرفته زمان بشتابیم.
بار امانت
علی خالقی
تمام دریچه های گشوده آسمان، ندای حق را منتشر می کنند؛ نوری که وسعت دل های بیدار را درمی نوردد. صدای حق است که به گوش می رسد؛ ولی باید برای دیدگان در خواب رفته و دل های به غفلت دچار، شناخته شود. باید که آینه وار منتشر کنی. انوار حق را و نشان بدهی به تمام خلایق، نشانه های خالق را.
«آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند»
پیامبرانه باید فریاد بزنی در ذهنت مرور می کنی که این لطایف بی بدیل را با کدام یک از کلمات بیان کنی/
بر کدام منبر بایستی تا تمام چشمان زل زده، تماشایت کنند؟
صدایت را در گلو می پیچی تا تمام زمزمه ها خامش شود؛ صدایت، پتکی آهنین باشدکه بر سر هیاهوی شیاطین فرود آید.
راه سفر را در پیش می گیری تا مبادا کرانه ای از زوایای عالم، از تجلی پیام خداوندی غافل بماند. رنج راه های پر فرازو نشیب را بر خود هموار می کنی. در گوشت شیاطین آن قدر فریاد بی حاصل زده اند که از غفلت تو، ناامیداند، نگاهت می کنند. بند بندوجودت، فریاد حق دارد و پیام حقیقت. استوار راه می دوی و محکم قدم برمی داری. تمام ذرات عالم نگاهت می کنند؛ چونان که روزی رسول خدا را می نگریستند. طنین فرمان «بلغ ما انزل الیک» در گوشت صدا می کند. هیچ مانعی، تو را از هدف مقدست باز نمی دارد. شکوه فرمان الهی کوه ها را به لرزه می اندازدو گرد غفلت را از آینه قلوب می زداید. قدم به قدم، فرشتگان الهی بر سر و رویت، گلاب اهورایی می ریزند. احساس می کنی از زمین جدا شده ای؛ انگار بر بال فرشتگان راه می سپری. چهره ات از نور کلامت وام می گیرد. انگار خورشید را در چشمان خویش پنهان کرده ای. آتش فشانی می شوی که کلمات حق، از جانش فوران می کند و می سوزاند هر چه ناپاکی است و به پیش می رود و کسی را یارای مقابله با آن نیست. صدادر گلویت سنگ می شودو شیطان در مقابلت سنگ سار. رمل جمرات می کنی و شیاطین را به انزوا دچار. از آن زمان که فریاد «بلی» بر سوال «ألست بربکم الاعلی» خداوندی دادیم، ابنای بشر همواره در چالش فریب های شیاطین از پیما خود بازماندند تا انبیا و اولیای خدا، مسر را بر این گم شدگان بیابان غفلت رهنمون شدند. اینک رسالت بر دوش توست که سنگینی اش را احساس می کنی.
خنکای ایمان
سیده فاطمه موسوی
شب است و تمام شهر خوابیده اند، حتی درختان جنگل، حتی رودخانه ها.
اما در حوادثی مرموز توطئه، دخمه های خفاشان روشن است. آنها در فکر تخدیر رؤیای قاصدکانند، آنها در فکر محاصره صبح اند.
دشمن، بیدار است و برای سپیده، نقشه می کشد.
دشمن می خواهد سرنگ های خونی پاییز را در رگان بهاری من تزریق کند.
دشمن می خواهد لبخندهای سرشارمان را به فریادهای ممتد خماری تبدیل کند.
و افیون با افسون خنیاگر خود، دوره گرد خیابان هاست.
افیون در کمین کوچه های بیداری ماست.
افیون از غیرت و جوانی گل ها می ترسد. به همین خاطر است که به خیال و خاطره ها شبیخون می زند. افیون به رایحه روحمان، گل های خشک خشخاش تعارف می کند.
باید تا خود صبح بیدار بود.
باید با جامه ایمان در سردسیرِ عصر گناه زندگی کرد.
باید از آتش و دود، به رود آیات روشن و شفاف قرآن متمسّک شد.
و ای انسان! بیاد آر آمدن گاه و رفتن گاهت را.
که دودهای سفید مخدّر، تو را به سمت درخت زقّوم خواهد کشاند؛
آنجا که باید از میوه های آتش و ابلیس بنوشی.
و ای معتاد مبتلا! به خود برگرد. توبه کن و این شعله های زیر خاکستر را با حتکای ایمان خاموش کن.
تو می توانی…
معصومه داوودآبادی
چشم هایت را بگشا و به پنجره هایی بیندیش که در حجم دود و دروغ بسته مانده اند. به روزهایت که یکی پس از دیگری مچاله می شوند و از نفس می افتند. نگاهت، لبریز رنجی ناتمام است که سللوهای روحت را می فشارد. به درختی آفت زده می مانی تکیده و بی رمق به خاطرات سبزت بیندیش! به بهارانی که با دست خویش به خاک خزان افکندی. مشت های اراده ات را گره کن و بر سر آن ان بکوب که باغ معطر جانت را خاکستر می خواهند! دست بر زانوی همت بگذار و برخیز. امید را در پس کوچه های تارکی اندیشه ات فریاد کن! می دانم وسیع تر از آنی که حقارتی این گونه سنگین را تاب آوری. اگرچه این روزهاع جهان در بوی رخوت آور افیون دست و پا می ند و بشریت در پی نوشیدن جرعه ای آرامش، بیراهه ترین راه را می گزیندع اگر چه دیو خون آشام مخدر بر پیکر انسان جا مانده از خویش پنجر می کشد، هر چند رنج اسغارت، پرهایت را بسته نگه داشته و هوای مسموم خشخاش، خون زندگی را به رگ هایت خشکانده استع ولی می دانم، می دانم که تو می توانی شیشه سکوت را بشکنی و با دست های روشن عزمت، دیوارهای نومیدی و تیرگی را فرو بریزی.
برخیز! دودمان خاکستری وسوسه را آتش بزن. اگر بیدار شوی، پشت پلک هایت، خورشیدی اساطیری متولد می شود و شبهای سیاهت را مهتابی ابدی در آغوش خواهد فشرد، اگر تو بخواهی. چشم باز کن! پیله رخوت و کسالت را بشکاف و چون پروانه ای سپیبد به سمت دشت های تلاش و تکاپو بال بگشا. قد راست کن و زیستنی دوباره را در هوای پاک سربلندی تجربه کن. شانه های نحیفت را استواری بیاموز. تار و پودت را از اکسیژه عشق انباشته کن. بگذار! زمین زیر گام های بلندت جوانه بزند.
بگذار! پرنده ها، ترانه رهایی ات را در گوش های آسمان به هلهله برخزیند. کوچه های یخ زده قلبت را به آفتاب بسپار و زخم های سالیانت را به مرهم امید و مقاومت. تو می توانی، اگر بخواهی.
خاکستر ب
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 