پاورپوینت کامل روز زیارتی حضرت امام رضا علیه السلام ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل روز زیارتی حضرت امام رضا علیه السلام ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز زیارتی حضرت امام رضا علیه السلام ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل روز زیارتی حضرت امام رضا علیه السلام ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
چهارشنبه
۱۶ دی ۱۳۸۳
۲۳ ذی القعده ۱۴۲۵
۲۰۰۵. Jon. 5
ای آفتاب هزار آینه
محمد سعید میرزایی
یا امام رضا!
می خواهم شبی به حرمت بیایم و در زیارتنامه ات غرق شوم!
می خواهم در حرمت نماز بگزارم و در دستان قنوتم، با توسل به نام تو، آن قدر اشک بریزم که ماهیان اجابت از دستانم سرریز کنند.
آهم مثل آهو بر ضریح غریبت می گذرد، اینجا آدم چقدر آرام می شکند، مثل کوهی یخ در اقیانوسی آفتابی.
با گریه هایم تکه تکه فرو می ریزم.
اینجا آدم چقدر گریه می شود.
اینجا آدم چقدر غم می شود!
اینجا آدم چقدر شبنم می شود!
اینجا آدم چقدر گم می شود.
سر بر ضریحت می فشارم، در هزار آیینه می شکنم، در هزار آیینه تکثیر می شوم، در هزار آیینه گم می شوم.
به تمام پیامبران، یکی یکی سلام می دهم؛ آدم، نوح، ابراهیم، موسی، مسیح، به خانه آخرین پیامبر صلی الله علیه و آله می رسم، مهمان نابینای مادرت می شوم، به نام تو که می رسم، دلم رضا می دهد…
امام رضا!
نه گلاب با خودم آورده ام، نه نافه آهو!
چشمانم را نذر گریه بر ضریحت کرده ام.
می دانم فردا صبح، دستانِ سوخته من بر ضریح تو جا می ماند.
ای آفتاب هزار آیینه!
نه تاب دیدارت را دارم، نه تحمل دوری ات را
چشمانم همواره خواب ارغوانی شهادتت را می گریند مثل تا کی بر ضریحت آویخته ام؛ دست مرا بگیر!
روز زیارت شرقی ها!
نزهت بادی
دل که شرقی باشد، بیشتر هوای آفتاب به سرش می زند؛ حتی در روز هشتم! ما را بسان آفتابگردان هایی بسان که از ظلمتکده دلهایمان سر بر آورده ایم، به سوی نور درخشان گنبد طلایی ات!
ما را همچون دانه های زرد گندمی بپذیر که زائرانت، نذر کبوترانِ معتکف در حرمت، می کنند!
ای آفتاب بی سایه!
شرق، پیش از آن که بیایی، راز دلتنگی هایش را با گلبوته های یاس خانه همسایه واگویه می کرد و شب های بی خوابی اش را در زیر خطوط درختان نارون به صبح می رساند، نامه های بی جوابش را به زاینده رود می بخشید و غیرتِ فروخورده اش را سوار بر اسب های ترکمن، به صحراهای دور می برد، بی خانمانی اش را با دریاهای جنوب در هم می آمیخت و سفره بی نانش را با غزالان وحشی کوه های سهند تقسیم می کرد و…، اما وقتی آفتاب مهر تو از پشت کوه های مشرق زمین طلوع کرد، حرم تو شد قبله همه حاجات و آرزوهای خفته ما!و بهانه دلتنگی هر غروب، به خانه مهر تو سرکشیدن و یک جرعه از زیارت نامه تو را خواندن! ما در وقت زیارت تو، به تمام گمشده های بی خاطره مان سلامی دوباره می کنیم!
زائر نگاه تو
علی سعادت شایسته
کوپه کوپه زائر برایت آمده است. قطارها اشتیاق زیارتت را از دورترین پنجره های تنهایی سوار کرده، می آورند دل های بین راه را که سر از پا نمی شناسند و عابرانی را که پای تا سر، اشتیاق زیارت تواند، سوار می کنند و به آستان تو می آورند.
کوپه کوپه برایت آرزو می آورند؛ آرزوی آنان که پای آمدن ندارند، امّا دلشان به اندازه تمام آرزوهای دنیا اشتیاق زیارت را دارد.
نمی دانم چند بیابان دل به کوپه های همیشه پر سپرده تا نائب الزیاره باشند. نمی دانم طاقت چند بیابان برای زیارتت طاق شده است؛ کویر پا در خاک مانده چقدر دیوانه زیارت توست.
«چقدر تا تو با قطارها سفر کند دلش؟
چقدر بگذرند زائرانت از مقابلش؟
چقدر بادهای دوری ات مچاله اش کنند؟
و دوستان به روز خوش حواله اش کنند؟» ۱
دامن بادها هم این روزها پر است؛ هر روز، دل های پُرِ هزار پروانه را تا کوی تو بال می دهند، پلک هزار پنجره را به وسعت ایوان تو باز می کنند و هزار دشت را مچاله کرده، پای پیاده به زیارتت می آورند.
بادها عازم سفرند و در من، آرزوی آمدن، بال بال می زند، امّا «چه کنم که بسته پایم.»۲ مسافران کویت بلیط، لیاقت نشان داده، سوار می شوند و من که باز به ساعتی دور خیره می شوم، آرزوی آمدنت را در دلم لمس می کنم و بدون بلیط به چشم های مسافران خیره می شوم.
«بلیط ماندن است مانده روی دست های من
میان این همه مسافر حرم نبود جای من؟»
چه کنم که پای رفیق من در کفش های ماندن جا مانده است. سخت است آرزوی سفر با پایی که مرد سفر نیست. اشتیاق زیارتت، گریبان پوستم را می دراند.
زیر
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 