پاورپوینت کامل حماسه ی صبوری;حضرت زینب (س) ۴۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل حماسه ی صبوری;حضرت زینب (س) ۴۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حماسه ی صبوری;حضرت زینب (س) ۴۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل حماسه ی صبوری;حضرت زینب (س) ۴۰ اسلاید در PowerPoint :

مهتاب در قتلگاه۱

محمد جواد صاحبی

راستی، عاشورا بی زینب عاشورا نبود. این زن که مهاجراً الی الله، کاشانه ی خود را رها ساخته است در طلب چیست؟

بی تردید میان او و برادرش پیوندی عاطفی وجود داشت، اما انگیزه ای که او را به این هجرت بزرگ فرا خوانده بود تنها یک پیوند عاطفی نبود، بلکه یک رسالت بود، یک مأموریت؛ ماموریتی برای ابلاغ پیام، پیامی از یک روز برای همه روزگاران.

زینب! ای دختر علی و ای خواهر حسین! عاشورای تو از شب آغاز شده بود، از آن شب که عاشقان، سر مست از باده ی عشق، بر گرد شمعِ معشوق، پروانه وار می چرخیدند و هر کدام برای نثار جان خویش لحظه شماری می کردند.

گفته اند تو هم آن شب، پروانه ی آن «شمع جمع» بودی، می سوختی و می ساختی و هرگز آرام نداشتی. و علاوه بر آن، پرستارِ فرزند بیمار برادر بودی، اما با این حال چشم و گوش بر همه جا داشتی. تو می دیدی که رادمردان و راست قامتان تاریخ، حماسه ای پر شکوه را تدارک می بینند؛ برخی شمشیرها را صیقل می دهند و گروهی آیات خدا را تلاوت می کنند و دسته ای در انتظار صبح وصال، شادمان قهقهه سر می دهند. اما انگار تو از میان آن همه ستارگان زیبا که در آن شب سیاه سوسو می زدند و به عشوه گری می پرداختند، تنها یک تن را می دیدی، راستی آن یک تن همگان بود و دیگران با او معنا می یافتند، از او نور می گرفتند و ستاره می شدند.

او خورشیدی بود که نزدیک صد ستاره بر گردش همچون منظومه ای، آفرینش را روشنایی می بخشیدند. او یک بود و دیگران بی او هیچ، همه در کنار وی عدد می شدند؛ ده، صد، هزار میلیون، میلیارد تا بی نهایت.

خواهر! تو از آن سرود برادر چه دریافتی که آن سان بی تاب و بی قرار از جای جستی و دامن کشان خود را به او رساندی و گفتی:

وای از این مصیبت! کاش مرگ آمده بود و زندگی مرا نابود کرده بود، امروز مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفته اند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان!

و حسین با نگاهی پر از معنا فرمود:

«ای خواهر عزیز! بردباری تو را شیطان نرباید! و در حالی که اشک در چشمانش موج می زد افزود: اگر مرغ قطا را به حال خود وا می گذاردند آسوده می خوابید!»

و تو ای خواهر، پیام برادر را نیک دریافتی، از این رو فریاد بر آوردی که ای وای! حسین جان! آیا ناگزیر جان می سپاری؟ این خبر دل مرا ریش می سازد…

گفته اند که بر گونه ات سیلی نواخته ای و بی هوش نقش بر زمین شده ای!

اما آموزگار تو، پیشوا و مقتدای تو، مصمم و استوار سفارش فرمود:

آرام باش خواهرم! اهل زمین همگان می میرند و اهل آسمان نیز باقی نمی مانند، و به تحقیق همه چیز از میان رفتنی است مگر ذات خدایی که به قدرت خویش آفرینش را آفرید. و انگیزش و زوال آفرینش در دست اوست و یکتا و بی همتا ست او.

خواهرم! پیوسته پرواپیشه باش و پر شکیب، از آن شکیبی که خدا می دهد.

خواهرم! جدم از من بهتر بود، پدرم از من بهتر بود، مادرم از من بهتر بود، برادرم از من بهتر بود، ولی همه ی آنان از این جهان رخت بر بستند، برای من و همه مسلمانان، پیامبر بهترین نمونه و سر مشق است.

این سخنان چه آرامش بخش بود، انگار که آبی سرد بر دل گداخته ات می فشاند و با این تمهید، آخرین وصیت را بر گوش و جان تو می نشاند:

خواهرم! تو را سوگند می دهم! و باید به این سوگند وفادار باشی! برای من هرگز گریبان چاک نزن و روی مخراش و در سوگم شیون و زاری مکن!

گویا با شنیدن این سخنان، به رسالتی بزرگ فرا خوانده می شدی، از این رو در کنارِ زاده ی برادر که اینک در تبی تند می گداخت، آرام نشستی و به تیمار او پرداختی.

آن شب، حسین (ع) گاه ناگزیر زینب را تنها می گذاشت، ولی مگر این برادر لحظه ای تاب دوری از چنین خواهر را داشت؟

و آیا این خواهر نیز که از کاشانه و شوی و فرزند و همه ی تعلقات بریده و دل در گرو مهر برادر نهاده بود می توانست از او جدا بماند؟

نه! هرگز!

هرگاه حسین (ع) از خیمه ی خواهر دور می شد، خیلی زود، بی تاب و پر شتاب باز می گشت. و زینب هم، دل و دیده اش به سوی حسین بود، انگار تنها او را می دید و با دیدن او تصویری از فردا در ذهن می آفرید، گویا با خود می گفت: این عصاره ی هستی، در برابرِ سپاه اهریمن که همچون درختان خشک، صف در صف در کنار هم ایستاده اند چه خواهد کرد؟ آیا یاران اندک او، در برابر انبوه لشکر عدو خود را نمی بازند و دست از یاریش بر نمی دارند؟

این بود که رو به حسین نمود و گفت:

برادر! آیا یاران خویش را آزموده ای؟ به نیت و پایداری آنان اطمینان یافته ای؟ مبادا به هنگام سختی دست از تو بر دارند و تو را در میان دشمن تنها واگذارند.

پاسخ شنید «به خدا سوگند آن ها را آزموده ام و ایشان را استوار و پر خروش یافته ام، آنان به کشته شدن در پیش روی من آن چنان اشتیاق دارند که کودک شیر خواره به پستان مادرش. »

ای خواهر! ما نمی دانیم در آن شب به تو چه گذشت؟ ولی نوشته اند که فردای آن، همان گاه که دست بر سر کودکان غریب و مضطرب می نواختی چشم به جبهه ی جنگ داشتی و دل خویش را همراه مجاهدان به میدان رزم می فرستادی.

برای همین بود که هرگاه شهیدی در خاک و خون فرو می غلتید، آسیمه خیمه گاه را ترک می کردی و به سوی رزمگاه روان می شدی، گویی میان تو و ارواح پاک ایشان پیوندی ناگستنی وجود داشت. گفته اند: وقتی صدای بدرود برادر زاده ات را که با پیکر چاک چاک در خون غوطه ور بود شنیدی، عنانِ اختیار از کف دادی و فریادی جان خراش از دل بر آوردی آن گونه که دل سنگ را آب کردی!

راستی میان تو و زاده ی برادر چه رابطه ای بود که آن سان بی قرار شده بودی؟

گفته اند: که همان روز فرزند رشیدِ تو نیز به شهادت رسید، اما هرگز کسی به خاطر ندارد که حتی کوتاه سخنی درباره ی وی گفته باشی!

آه، ای دختر علی، ای گلبُن عفاف، ای اسوه ی شکیبایی! چه شد که در سوگ علی اکبر آن سان بی تابانه، از سراپرده بیرون آمدی و فریاد بر آوردی: ای عزیز و نازنینْ فرزندِ برادرم!

رفتار و گفتار تو چنان بود که حتی دل های سنگِ دشمنان را به لرزه در آورد آن گونه که بعدها یکی از همان دژخیمان از آن خاطره ی فراموش نشدنی چنین یاد کرد:

«آن هنگام زنی را دیدم که چون خورشیدِ تابان از سراپرده ی حسین بیرون آمد و فریاد زد: ای عزیز و نازنینْ فرزند برادرم! پرسیدم این زن کیست؟ گفتند: زینب دختر علی بن ابی طالب است. آن زن همچنان پیش آمد تا خود را روی بدن علی اکبر انداخت. حسین (ع) در پی او روانه ی میدان شد تا خود را به خواهر رساند و دست او را گرفت و به خیمه ها باز گردانید.»

گفته اند تو پس از آن که خورشید ولایت در خون نشست یکبار دیگر همچون مهتاب بر قتلگاه شهیدان طلوع کردی و گفتی:

ای وای برادرم!

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.