پاورپوینت کامل «بانوی آب و آیینه و آفتاب» یا «کوثر کویر» ۵۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل «بانوی آب و آیینه و آفتاب» یا «کوثر کویر» ۵۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «بانوی آب و آیینه و آفتاب» یا «کوثر کویر» ۵۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل «بانوی آب و آیینه و آفتاب» یا «کوثر کویر» ۵۶ اسلاید در PowerPoint :
به «ارم» وارد شده ام. راه، مستقیم است. خدا کند که خود نیز سرْراست بروم؛ بی هیچ چپ و راستی. خویش را غرق کرده ام در آیینه ای زلال. گویی نواهایی به گوش می رسد: سلام ما را هم برسان. خوب که نگاه می کنم انگار از در و دیوار این واژگان صادر می شود. فرشته ها بال گسترده اند زیر پای زوارش. گلاب دان هم در دست فراش باد صباست. گلابش را خود حضرت بانو هدیه فرموده تا رایحه بهشت بپراکند مسیر این «ارم» را.
به دَرِ هشت می رسم. آه! این عدد هشت چقدر آشناست. به «ارم» باز می شود. شاید هم این «ارم» است که به هشت باز می شود. اصلاً از هفت آسمان، هشت باب به این «ارم» گشوده است. گاهی اتابکی، گاهی آهنچی، گاهی سه راه موزه، گاهی… بگذریم. برای من باب هشت از هر بابی زیباتر است. آخر این باب، آدم را به رئوفی غریب پیوند می دهد. میان صاحب این «ارم» و خورشید هشتم اُنس و اُلفتی دیگر حاکم است.
صاحب این روضه زینبی دیگر است که از پی حسینی دیگر آمده است. امر «ولایت» و «ولایت پذیری» همین است دیگر. امان از دست چرخ روزگار؛ گاهی از مدینه تا کوفه و کربلا و شام، و گاهی از مدینه تا ساوه و قم و توس.
عتبه اش را می بوسم و وارد می شوم. پَرِ دربانش مشایعتت می کند با مهری به رنگ التماس دعا. دست در پنجره مشبک سطلی می کنم تا کیسه ای بردارم. لطافت کیسه ها خوش آیند است. کفش ها را به لبخند کفشداری می سپارم و راهی می شوم. گویی کفشدار، کفش هایت را به کرامت لبخندی خریدار است. اینجا همه بوی کرامت می دهند.
هر گام که به جلو برمی دارم حسی عجیب بر سراپای وجودم جاری می شود. شبستان امام و چلچراغ های مسجد طباطبایی عجب تماشایی است. در کوچه پس کوچه های این «ارم» عطری فاطمی می پیچد. هروله کنان از رواق هایش می گذرم و با چمیدن از لابه لای ستون هایش عبور می کنم. رایحه فاطمی همچون جلال و جبروتش همیشه جاری و ساری است. اما جلای معصومیتش دیدگانت را برق انداخته.
ستارگانی در این روضه خُلد، مأوا گزیده اند. مزارشان زیارتگه رندان دل آگاه است. آنان زیر سایه خورشید در محاقند.
بر دیوار روبه رو تابلویی کوچک خودنمایی می کند. روی آن عبارت «العبد محمدتقی بهجت بن محمود» نقش بسته. گویی دربان اصلی اینجاست. پَرَش تو را می گیرد. محو عظمت این دربان عظیم می شوم. انگار کلمات قاصر و عاجزند از توصیف بزرگیش. «العبد» در قطعه ای میناکاری حک شده است. اینجا مزار اَبَرمرد «عبد»ی است بهجت نام. یادش بارانی و نورانی؛ دیدارش در میان خوف و رجا که تو را چگونه خواهد دید، بر وجودت بهجت تزریق می کرد. وقتی از محضرش مرخص می شدی، مدتی مست ملاقات بودی؛ گویی خدا، بهشتی مردی را به این سرای فانی هبوط داده است. اما امروز دیگر آن دیدارها میسر نیست. خسرانی جبران ناپذیر. نمازش عجب زلال بود. انگار فرشتگان هم به نماز جماعتش بر یکدیگر پیشی می گرفتند و فخر می فروختند. چهارزانو مقابل قبر پاکش می نشینم و فاتحه ای و دعایی و بوسه ای. مسجد بالاسر را طی می کنم، و ناگهان دیدگانم به ضریح آفتاب روشن می شود.
آه، خدای من! اینجاست ضریح مطهر و منور فاطمه ثانی؟
وای خدای من! این است نگین قم که در ساحل کویر چون خورشید می درخشد؟
یا لَلْعَجب! جلال و جبروت بارگاه پنهان و نادیده زهرای بتول چه زیبا در این روضه متجلی شده است!
جلّ الخالق! چقدر این کویر خشکیده، زلالش را تشنه بود؟
وه! چه گواراست نسیم فردوس از غدیر این کوثر!
در مستی تماشا به خود می آیی و می بینی کهربا؛ بلکه آهن ربای وجودش تو را خرامان خرامان به سمت ضریح نقره ای کشانده است.
به ضریح که می رسی، با دیدگانی بارانی و در هاله ای از رنگین کمان ابر و باد، پروانگان مشتاق را می بینی چه عاشقانه بر کنگره های پنجره فولادش پر می سایند و دلسوختگان و ارادتمندانش چه دل نشین پنجه در شمسه های مضجع شریفش انداخته اند.
در این جمع دلباخته، خود را خَسی هم نمی بینم تا به اقیانوس بپیوندم و خجل از وضع خویشم. اما دل فرمان می دهد هم رنگ جماعت شو. پهلو به پهلوی این عاشقان بزن تا در این جمع مشتاق غرق گردی و آنگه محو شوی، که چون قطره به دریا پیوست، دریایی شد.
طواف را از گوشه چپ ضریحش آغاز می کنم و آهسته آهسته همگام با شیفتگانش به سمت راست گام بر می دارم. دست و سر و سیما را به ضریح عرشی اش می سایم و گودی دیدگان را با حریر نقره ای کنگره هایش پُر می کنم، مگر غباری از گَرد زائرانش بر پلک هایم فرود آید و سُرمِه شود.
یک دلِ سیر، ضریح خورشید را بوسه باران می کنم. تپش قلبم گواهی آرامشی خاص را نوید می دهد. خود را کناری می کشم و زاویه ای می یابم تا همچون چله نشینان سجاده نیاز بگسترانم. در آن کنجِ شاه نشین، مقابل شاهزاده زانوی ادب بر خاک می مالم و می نشینم و سفره دل می گشایم. در حالی که پنجه کودکی بر گوشه چادرش گره زده ام، چنین آغاز سخن می کنم:
سلام بانو! هرچند سخن گفتن با تو و از تو بسی سخت است، می خواهم از تو و با تو سخن بگویم. مرا ببخشای که پا از گلیم خود فراتر گذاشته و در وادی مقدس و حریم پاک تو گام نهاده ام، اما چه کنم که تو کریمه ای و کرامتت افزون از سپیدی دستان پر مهر یک مادر است. می دانم بر زبان اَلْکنَم خُرده نمی گیری؛ چون تو دختر موسای کاظمی؛ باب الحوائجی که کظم غیظش ضرب المثل است.
حضرت بانو! زادگاهت مدینه است؛ اما خدا در این سرزمین به ابلیس دستور داد «قم»، تا قصر باشکوهت در این دیار برپا شود و این بارگاه، منزلگاه تو باشد.
ای شاه چراغ اهل قم! این دیار با تو شاه نشین شد تا گدایان کوی محبت، از سرچشمه کرامت تو جرعه جرعه، مهر بنوشند و قطره قطره نور تناول نمایند و از بوستان معرفت تو غنچه غنچه عشق سرچین کنند.
آه، بانوی من! چقدر از این شهر بوی توس استشمام می شود. چه شوق و انتظاری در قدم هایت بود که با آمدنت غربتِ غریبِ سلطان خوبان، رنگ دیگری گرفت؟
خواهر خورشید! گاهی بوی غربت در حَرَمت می پیچید و حزنی سنگین بر قلب آدم حاکم می شود. کسی چه می داند، شاید در آن ساعت فرش ارادت خواهری گسترده ای و غریب توس را میزبانی؟
ای هاجر مهاجر! داستان زندگی ات چقدر شبیه است به داستان زندگی جدّ بزرگوارت. او در مکه مکرمه متولد شد، کنار کعبه و تو در مدینه منوره متولد شدی، کنار مسجدالنبی صلی الله علیه و آله. او از زادگاهش هجرت فرمود و تو نیز. گویی هجرت بخشی از حیات اولیاست برای حیات بخشیدن به دیگران. او هجرت فرمود تا رسالتش را به انجام برساند و تو نیز هجرت نمودی تا رسالتی را به فرجام رسانی. گویی رسالت داشتی با هجرتت در این کویر خشکیده کعبه ای دیگر بنا کنی از جنس علم و معرفت. اگر با قدوم اسماعیل ذبیح در برهوت حجاز، «زمزم» جوشید، اما قدوم مبارکت آنقدر پر خیر و برکت بود که چشمه معرفت را از این کویر بلازرع جوشانید و زلال دانش را تو از این شوره زار به دورترین نقاط دنیا تراوش دادی و کویر قم به یمن حضور تو شد کوثر بصیرت.
بانوی کرَم! بنگر آهن ربای وجود نازنینت از کجاهای عالم خاکی این همه مشتاق را بر گِرد ضریح خورشیدی ات جمع کرده است؟
حضرت بانو! ما مباهات می کنیم و مفتخریم به گُل وجود بانویی چون تو که این گونه شهد می پراکند و پروانه می رباید.
حضرت بانو! رسالت تو روی دیگری نیز داشت. یادت هست شام خسته را؟ عمه ات هجرت فرمود تا رسالت برادر را به انجام رساند. عمه سادات! تو نیز در پی برادر هجرت کردی تا هیچ جای دنیا بی چراغ «ولایت» نماند.
عشق برادری چها که نمی کند؟ حماسه دشت خون و زندگی با هجرت عمه ات در خراب آباد شام یادنامه ای شد ابدی. تو نیز آمدی تا هجرتت آیه هایی تماشایی را مقابل دیدگان تاریخ آیینه کند. و چه زیبا گفته است آن خوش ذوق که «بانو! آمدی تا غربتِ غریبِ این برادر، با قدم های انتظار و شوق شما، رنگ دیگری بگیرد».
حضرت بانو! اینجا با وجود شریف تو شرافت یافت و با حُرمِ حُرمت تو حَرم اهل بیت علیهم السلام شد. این شرافت را امروز اهل عالم با تمام وجود درک می کنند و بر آن صحه گذاشته، شهادت می دهند و این تحقق فرمایش صادق آل رسول علیهم السلام است که فرمود: «… وَ اِنَّ لَنا حَرَمَاً وَ هُوَ بَلْدَهُ قُم وَ سَتُدْفَنُ فِیها اِمْرَأَه مِنْ اَوْلادِی تَسَمّی فاطِمَه…؛ برای ما حرمی باشد و آن سرزمین قم است که به زودی بانویی از فرزندان من در آن خاک دفن می شود که نامش فاطمه است…».۱
بانوی من! قم به یمن قدوم گرم و حضور سبز تو شد عُش و آشیانه آل رسول صلی الله علیه و آله و ذره ذره این خاک با آمدن تو، توتیای اهل نظر گردید.
شه زاده خورشید! تو دختر موسای کاظمی که باب الحوائجی است بی مثال. اگر عصای موسی بن عمران برای قومش، پهنه دریا را شکافت تا از فرعون زمان رهایی یابند، تو با آمدنت مشعل علوم باقری و صادقی را فانوس اقیانوس بشر قرار دادی تا کشتی قوم رسول خاتم به ورطه سیاه طوفان جهالت زمانه منحرف نشود، بلکه به ساحل رستگاری دس
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 