پاورپوینت کامل بازگشت آزادگان ۴۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بازگشت آزادگان ۴۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بازگشت آزادگان ۴۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بازگشت آزادگان ۴۹ اسلاید در PowerPoint :

۱ – بیان باران[۱]

سلام ای زیباترین واژه های کتاب آفرینش!

سلام ای پنهان ترین زوایای زیبایی!

سلام ای روشن ترین آینه های تجلّی!

شما به یقین با بیان باران و زبان ناودان و لهجه شیرین شیروانی ها آشنا هستید و می دانید که چگونه آسمان به تکلّم دردهای فروهشته خویش می نشیند…

و می دانید که بارانی بودن هر دو چشم یعنی چه!

و می فهمید که اشک شوق درست زمانی پا به عرصه چشم می گذرد که دست و زبان و قلم به ناتوانی خود اعتراف می کنند.

باور می کنید که این هر دو چشم در زیارت عزیزانی اشک شوق می بارد که قریب ده سال استاد استقامت تاریخ بوده اند؛

ایثارگرانی که نه یک روز و دو روز که یک دهه در مرز شهادت ایستاده اند؛ نه حلاوت لقاء را چشیده اند و نه از رنج زیستنی دردآلود، خلاصی یافته اند.

اینان بغض های فروخورده هشت – ده ساله اند که رها می شوند، که سیل اشک را جاری می کنند و دل را آرام و قرار می بخشند.

اینان نوادگان همان کاروان مظلوم کربلایند که برای افشای ماهیت یزیدی استکبار، از ا وراق شرحه شرحه پوست و گوشت خود مدد گرفته اند.

اینان معجزه های روشن قرنند که در سرزمین یخبندان انسانیت، شعله عاطفه را بر روی جگرهای خویش مشتعل نگاه داشته اند.

اینان در پاییزترین فصل تاریخ، نگهبان هویت سبز بهار بوده اند.

پس ببارید ای اشک های شوق که این جان ماست که به موطن تن باز می گردد.

۲ – شادمانی همیشه دیدار

محمّدرضا تقی دخت

شاخه های روشن گل سرخ در دست و چراغ های مضطرب انتظار روشن تر.

آنک پیر و جوان بر خاکریز و دشت می روند و صف های طویل، «انتظار» را به بهترین شکل تفسیر می کند.

جشن گل های روشن سرخ است، جشن دوباره حضور، جشن آمدن دیرمانده ها در خیابان های ممتد شهر.

اتوبوس ها از راه می رسند و می آیند آنان که گل های روشن محمّدی به استقبالشان شاخه شاخه پرپر می شد؛

آنها که پیر و جوان به استقبالشان از رنج خار و خاره بی تشویش می شد و پای در پای می دوید.

آنان که درخت و سبزه و چمن به استقبالشان به هروله دست می تکاند،

آنان که یادگار سال های دور حماسه و دفاعند؛

آنان که از سفر بزرگ خویش می آیند، از راه های دور، از باغ های سجّاده و تسبیح…

سرها از اتوبوس ها بیرون می آید؛ دست ها به تلاقی کوچکی درهم می روند؛ اشک ها و خاک های برخاسته از رهگذار عابران و به پیشباز رفتگان درهم می آمیزد؛ آمیزه عشق و اشک و لبخند و خاک دیدنی است و… از راه می رسند؛ آسمان هایی که در سال های گمشده غربت در دهلیزهای کور و گنگ به ستایش و پایمردی ایستادند و شایسته شدند به نام «آزادگی».

از راه می رسند تا کوچه های گمشده و غریب شهر دوباره به عطر روشن چراغ های الوان و گل های رنگ رنگ مزین شود.

از راه می رسند تا مادران بزرگ، فرزندان خردسال خویش را که سال هاست ندیده اند به اشتیاق در آغوش کشند و عطر و نسیم و مهربانی و بوسه را بر چهره های سوخته خسته شان نثار کنند.

از راه می رسند تا آرام، دستان لرزان پدر را با اشک های لرزان تر در چشم هایش بگیرند و پدرانه در آغوش او روند.

از راه می رسند تا نسیم معطّر کوچه ها شوند و عطر کندُر و اسپند و گل را دوباره به هوای گرفته کوچه ببخشند.

از راه می رسند تا بانوان صبر که سال ها در پس معجزه های صبوری دیده بر در داشتند و رنج پدری را نیز به زحمت مادری اضافه تحمّل کردند، چشم روشنی پیدا کنند.

از راه می رسند تا فرزندان خردسال و جوان و نوجوان امروز که سال ها شانه هاشان انتظار دستان سنگین و مهربان پدر را می کشید به احساس ثقل دست پدر، شادمانه لبخند بزنند.

از راه می رسند تا معنای کلمه «صبوری» را در چشم منتظران ببینند؛

از راه می رسند تا چشم شهر روشن شود.

و چشم شهر روشن می شود در لهیب شعله های محبت و عشق؛

در ترنّم روشن گل های محمّدی و صلوات های پی در پی؛

در موج خنده و شادمانی؛

در اشک های شوق ریخته شده بر قدم آنان؛

در گریه شادی مادران منتظر؛

در سکوت معنادار همسران چشم به راه؛

در غریبی کودکان پدر نادیده؛

در شانه های لرزان پدران که اضطراب همدم سال هایشان بوده است؛

در غربت بی صدا و مبهم کوچه و خانه؛

در گل های محمّدی سرخ که در باغچه خانه روییده است؛

در خوشحالی شهر؛

در چشمک رشته الوان لامپ های منوّر؛

در شادمانی دوباره سنگ و خاک؛

در دیدار دوباره وطن؛

در شادمانی همیشه دیدار.

۳ – هنگامه آمدن

مریم سقلاطونی

آیینه و آب مهربانی کردند

با جنگل عشق، همزبانی کردند

شب را زحریم باغ گل تاراندند

تشریف سپیده را جهانی کردند.[۲]

آب و آیینه و قرآن، دعای پدر و اشک مادر، روشنای لحظه وداع تو بودند.

سبز رفتی و سبز باز آمدی. اسارتت، رهایی بود و رهایی ات شکوه آزادْ مردی!

هنگامه ای بود آمدنت که آسمان در وسعت حضور تو می شکست و چشمان آفتاب در جاری نگاهت می پژمرد.

عطر رسیدنت تا در نَفَس آسمان ریخت، پنجره های پیوند و لبخند تو را به محضر مبارک عشق نشاندند و عمق نگاهت را تا هیاهوی ستاره های نجیب وسعت دادند.

از نگاه خورشیدی تو هزار پنجره روشن به سوی زمین باز شد.

سپیده با طلوع نگاهت شکفت تا به ناباوران آفتاب که با چشمان حقیر تماشا جشن پرواز پرستوها را می نگرند، رویش دوباره نگاهت را شهادت دهند.

نگاهت بوی شب عملیات می دهد. بوی خاطره ها، بوی زنجیر، بوی تازیانه. بگو با ما ای فصل غریب عشق! کدام زبان می تواند حکایت ایثار تو را باز گوید؟

ای پرنده رهایی بخش! آزادْ مرد روزگار زنجیر و تازیانه! نامت بر تارک آفتاب می درخشد.

قامتت زیر ضربه ها تکید تا قامت اسلام استوار بماند. گستره نام تو جغرافیای انقلاب را در نوردید تا تاریخ صبر و مقاومت را زنده کند.

تو را چگونه بگویم که عشق را آفریده ای و لحظه ای سرگردان شب را با دستان روشنت تا به صبح رساندی! بگذار تنها خدا تو را بگوید؟

ای آزاد مرد رهایی بخش! سردار فاتح دل های کوچک و بزرگ! چقدر مستحب است به تو نگاه کردن!

چهره معصومت، یادآور کاروان شام است. یادآور موسی بن جعفر(ع)، یادآور زینب(س) و سجّاد(ع) است. یادآور «خیبر» و «والفجر» و خطّ مقدّم است.

امروز روز تکرار حماسه توست؛ روز تکرار خاطرات سالیان درازی است که تو در چهار دیواری سلول های تنگ و تاریک، شب های نخلستان را مویه کردی و روزهای کوتاه تنهایی ات را به شب رساندی!

ای پرنده رهایی! پرنده زنجیری رها شده از ویرانی! امروز روز تکرار حماسه توست؛

روز تکرار خاطرات گمشده ات؛

روز مقاومت و صبرت؛

امروز روز زینب واری و یوسف پیشه گی است.

چگونه می توان از شام گفت و حقیقت روزهای اسارتت را فراموش کرد؟

چگونه می توان از غربت و دوری نوشت و خواند، و از دلتنگی لحظه هایت نگفت!

بازگشت تو، تولّد دوباره بهار است. تولد پرواز است. تولد رسیدن است.

بوی اسفند، بوی آینه و بوی قرآن در قلمرو حضور تو پیچیده است.

بوی بهار از هزار توی کوچه های منتظر به مشام جان می رسد؛ بوی آوازهای مقدّسی که سال های سال در خلوت سلول های تاریک و بندهای زجرآور گره خورده بود و اینک با تولّد دوباره تو، با بازگشت پیرزومندانه ات، ارمغان رهایی است.

یک روز مثل همین روز، مثل همین لحظه با شکوه، مثل همین دقایق سرشار از شادی، درهای آسمان، درهای قصرشیرین، دروازه های خسروی به سوی تو گشوده شد و تو با گام های بلندت، سر بر خاک وطن گذاشتی.

یک روز مثل همین روز، آمدنت را فرشتگان شاد باش گفتند و اشک و لبخندها به هم پیوند خورد. آسمان تو را در آغوش گرفت و زمین سر بر زانوان خسته ات گذاشت.

یک روز مثل همین روز، مثل همین دقایق شادی بخش

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.