پاورپوینت کامل میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله ۷۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله ۷۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله ۷۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله ۷۰ اسلاید در PowerPoint :

۱ – لحظه تکامل موعود

سید سعید امینی

یا رسول اللّه! در لحظه های خوشبخت میلاد نور تو، جهان، ستارهْ باران فیض ازلی است؛

میلاد تو یعنی لحظه تکامل موعود تا انسان از خواب خاک برخیزد و در تقدّس آسمان درنگ کند.

ای پیام دار مهرورزی لا یزال! تو آمدی تا تاق ستم کسراییان فرو بریزد.

تو آمدی تا انسان برابر آینه روح بنشیند و به ایمان فکر کند.

تو آمدی تا بر زخم های اندیشه مرهم بگذاری و بر شانه های خسته از غبار تردید، دست عطوفت بکشی.

اینک جهان در بزم روحانی میلاد تو، همنشین سرخوشی های بی کران است.

شگفتا از نام لاهوتی تو که از پسِ قرن ها و زمان ها هنوز شور می آفریند و شوق می انگیزد.

هنوز جهان در رودخانه خیال شادمان تو، دست می شوید و آب رو می گیرد.

هنوز جان کرّوبیان و خاکیان مؤمن از نسیم قدسی یاد تو طراوت می گیرد.

هنوز انسان به نیت تو نام جلیل خداوند را زمزمه می کند.

میلاد تو در شب شادمان مکه پیام روشن نور بود بر مدینه نشینان تیرگی.

میلاد تو، تولّد دوباره انسان بود تا در روشنان نام ستوده تو، حجاب های قدیمی جان را بر درد و به اصل خجسته خویش برسد.

یا رسول اللّه! ای تاج متبرّک «لو لاک» بر سر! اگر تو نبودی، راز شگفت آفرینش همچنان سر به مُهر می ماند و انسان نمی دانست «ایمان» یعنی چه.

تو آمدی تا «مکارم الاخلاق» عادت زمینیان شود.

تو آمدی و روح پریشان انسانیت را به خجستگی توحید بر زدی تا از پس شرک و جهل، جان را در هوای لطیف الاهیت طراوت دهد و دل را در زمزم زلال نورانیت صفا بخشد.

یا رسول اللّه! میلاد تو یعنی لحظه تکامل موعود، و اینک جهان در ضیافت نیکبخت میلادت، ستارهْ باران فیض لا یزال ازلی است.

۲ – محمّد صلی الله علیه و آله می آید…[۱]

جواد محدثی

محمّد صلی الله علیه و آله می آید.

محمّد صلی الله علیه و آله در ماه «ربیع» می آید. و همراه با خود، ربیع قلوب و بهار جهان ها و طراوت ایمان ها را به همراه می آورد.

محمّد صلی الله علیه و آله می آید.

از نسل ابراهیم بت شکن، از سلاله پاکان، از دامن «آمنه» عفیف.

محمّد صلی الله علیه و آله با مشعلی از «حق»، فرا دست می آید، که می بینی «آتشکده آذر گُشَسْب»، با طلوع حضرتش، به خاموشی می گراید، به نشان فرو مردن فروغ دروغین آتش اهورایی در جلوه جمال الهی و جلال کبریایی.

این «صبح صادق»، رسیدن «روز» را نوید می دهد از پس شب دیجور ظلمت ظلم، از پس قرن ها قساوت و سال ها سفاهت.

با این «میلاد»، لرزه و شکاف در کاخ «کسرا» می افتد؛ به نشانه اینکه از این پس، «کعبه» کوی عشق است، و سکوی آزادی.

و بنای یاد بود عدالت و برابری و توحید،

و الگوی قیام مردم و قوام امّت

و رمز خضوع، در برابر فقط «اللّه»،

نه «جم»ها.

و «کی»ها،

و «کسری»ها،

و «قیصر»ها،

و «فرعون»ها…

*

محمّد صلی الله علیه و آله می آید.

آخرین حلقه از سلسله نورانی رسولان، که همواره مبشّران آزادی و معلّمان اخلاق بودند، و رابط میان «خالق» و «خلق».

محمد صلی الله علیه و آله می آید…

تبر ابراهیم بر دوش،

عصای موسی در دست،

قلب مسیح در سینه،

عزم نوح در اراده،

صبر ایوب در دل،

زیبایی یوسف در رخسار،

حکمت لقمان بر زبان،

حکومت داوود و سلیمان، در سایه قرآن…

محمّد صلی الله علیه و آله می آید…

با «فرقان»، با «آیات»، با «بینات»، با «نور»، با «ذکر»، با «کتاب»، با «هدایت»، با «قرآن»، با «بشارت»، با «انذار»، با «وعد»، با «وعید»… می آید… تا خنجر خونین کینه توزی ها و تعصّب ها را از دست جاهلان جاهلیت زده بر گیرد و «کتاب و حکمت» را، و «لوح فلاح» و «سِلاح صَلاح» را به دستشان دهد.

*

محمّد صلی الله علیه و آله می آید…

تا دشمنی ها را به دوستی تبدیل کند،

تا دل ها را به هم نزدیک سازد،

تا پراکندگی ها را به «وحدت» برساند و شمشیرها را به جای آنکه به روی هم کشیده شود، برای هم کشیده سازد، تا به جای «برهم» بودن، «با هم» باشند.

تا از «دیو»، فرشته بسازد،

و… از حیوان، انسان

و از بیگانه، دوست،

و از رها، بنده،

و از «بنده» آزاده!…

محمّد صلی الله علیه و آله می آید…

محمّد صلی الله علیه و آله از بطن تاریخ و عمق زمان، در «هفدهم ربیع» می آید.

با اخلاقی جذب کننده و برگیرنده و بر کشنده و رشد دهنده،

با رفتاری سرشار از خاکساری،

با نگاهی لبریز از شرم و عفاف،

با زبانی حقگوی و خدا خوان و صادق و فصیح،

با بیانی گرم و گیرا،

با قلبی نورانی که چشمه زلال «معرفت» است،

با دستی که دوست نواز و دشمن کوب است،

با پایی پویاتر از باد،

و روحی نستوه تر از کوه،

با چهره ای به خندانی صبح و درخشش خورشید و زیبایی ماه و عصمت عشق.

*

ماه «ربیع الاوّل» است… بهار نخستین، و طلوعی نوین.

و… محمّد صلی الله علیه و آله می آید تا پنجره های گشوده به روی «شب» و «شک» و «شیطان» را ببندد و درهایی را فرا روی مردم به روی «روز» و «یقین» و «رحمان» بگشاید.

محمّد صلی الله علیه و آله می آید…

تا دست های بسته را باز کند،

تا گام های خسته را به آسایش برساند،

تا پاهای در بند را برهاند،

تا گردن های گرفتاران را از زنجیرهای گران آزاد کند،

تا محرومان موحّد را علیه مترفین «شرک مدار» بشوراند،

تا «سبطیان» را بر ضد «قبطیان» بر انگیزد و از آنان، «موسی»هایی فرعونْ ستیز بسازد.

می آید…

تا دیده های کور را بینا سازد،

تا خفتگان را بیدار کند،

تا بندگان «دنیا» را، سروران «آخرت» نماید،

تا افق های دور دست تری را در چشم انداز کوته نظران «نقد اندیش» و «نزدیک بین» به تماشا بگذارد.

می آید…

از دیار یار و کوی وحی می آید، از سوی خدا می آید، با دُرّواره هایی از علم و عرفان، و مرجان هایی از آیه و سنّت.

*

محمّد صلی الله علیه و آله می آید، تا درد «جهل» را با داروی «حکمت» درمان کند.

تا بیماری شرک را با پیام توحید، شفا بخشد.

تا مردم را از «ستم ادیان» تحریف شده، به «عدل اسلام» بکشاند،

تا از «اطاعت مخلوق» به «طاعت خالق» دعوت کند،

تا بذر «فضیلت» را در «مزرعه جان»ها بکارد،

می آید…

و با آمدنش برای ملّت ها حیات می آورد، و برای مشتاقان، ارمغانی از معنویت و اخلاق.

محمّد صلی الله علیه و آله می آید،

تا قلب های خسته بجوشند

تا دست های بسته بکوشند

تا نسلهای تشنه و محتاج

از زمزم حیات، بنوشند.

تا چشمه های اشک، بخشکد

از چشم و چهره های یتیمان

تا غنچه های خنده بروید

بر ساحل لبان اسیران.

۳ – به لهجه پرندگان آسمانی

محمدرضا تقی دخت

… و تو مگر به لهجه کدامین بهار تکلّم می کردی که آسمانه بر هوت سوزان شبه جزیره، تا هنوز از عطر درختان بهارْ پرور بهشتی سرشار است؟

به لهجه کدامین باران، که گیسوان مکرّر نخل ها تا هنوز از خنکای روشن و روحبخش تو معطّر و پرطراوت است؟

به لهجه کدامین ستاره، که گمشدگان سال های دور «بطحا»، در سوسوی معطّر چشمانت راه می جویند؟

به لهجه کدام پرنده آسمانی، که سنگ های همیشه تاریخ تا هنوز و تا همیشه به حرمت عصمت پرندگان سر فرو خواهند آورد؟

… تو آمدی تا «حرا»، این دریچه کوچک آسمان، رازهای بلند را باز گوید،

آمدی تا سایه سیاه شمشیرها و شلاّق ها از خواب روشن بندگان خدا برداشته شود؛

آمدی تا انسان حرمت نهاده شود آن گونه که در فرهنگ جاهلی، اسب و اشتر؛

آمدی تا درخت های خشک، در نسیم نوازش الهی جان تازه کنند و آوازهای فرشتگان در همهمه شتران و شتربانان صحرا بپیچد.

آمدی تا ابرهای معجزه بر آستانه کفر و شک ببارند و کلمات روشن وحی به هروله، دامنه بلند کوه نور را بپیمایند و تا خشت خشت خانه های بر ساخته جاهلیت شش هزار ساله فرو شوند.

آمدی تا نام بلند پدرانت را – که از «جودی»[۲] تا «جلتا»[۳] مسیر آواز آسمانیان بود – جاودانه سازی و کلمات روشن جبراییل را خاطره جاویدان سفیرهای فرزندانت کنی.

آمدی تا هیبت «هبل» را به هیمنه «حبل المتین» خداوندی بشکنی و عزّت «عُزّا» را در سرزمین شن و شتر و زن، زایل سازی.

آمدی تا کنگره های عقیق را بلرزانی و خانه های ریا و فریب را به طوفان کلمات سهمگین آسمانی در هم کوبی.

آمدی تا خانه دل ها را به پنجره ای جدید مزین سازی و میان انسان و آسمان راه های تازه باز کنی.

… تو آمدی و آمدنت بهار روشن جان ها شد و چمنزار تجلّی در پیش چشمان آسمانی و معصومت گشوده گشت.

آمدی تا صدای تازیانه از سلّول های تاریخ به گوش نرسد؛

ضجّه و شیون زنان جز در سوگ عزیزان شان شنیده نشود؛

پشت انسان جز به عبادت و عبودیت خداوند خم نشود و درخت و پرنده و انسان حرمت یابند؛

آمدی تا انسان را به آستانه حکومت ببری؛

آمدی تا او را در چشمه های زلال قدسی غسل دهی، آمدی تا شبان وادی ایمنِ ایمان باشی و بر چمنزارهای روشن و ملکوتی زمین، شب پایی کنی؛

آمدی تا چشم زمین روشن شود و دل آسمان شاد، تا اشک یتیم بخشکد و چشمه های برکت بجوشد؛

آمدی تا انسان تنها نباشد و در شب های دور بی ستاره گم نشود؛

آمدی تا راهبان امین آسمان باشی؛ آمدی تا «محمّد امین» باشی…

۴ – تا بهار بیاید

محمدرضا تقی دخت

… یعنی تو آمدی که بهار بیاید، ستاره بیاید و زمین بغض فرو خورده سالیان دراز را در قَدَمت، اشک شوق کند؛

یعنی آمدی تا زمین سایه سیاه شش هزار ساله شمشیر را فراموش کند و زمان در سلّول های جاهلیت بی درنگ گم نشود؛

یعنی آمدی تا انسان از خویش بیرون بیاید و به ماورای خویش نیز بیاندیشد،

یعنی آمدی تا انسان، انسان باشد و انسانیت – کلمه گمشده قرن ها – دوباره معنای خویش را پیدا کند؛

آمدی ای رسول صبح و ای کرامت آبی آسمان تا درخت، بی هراس سایه شمشیر به بار نشیند و پاره های آتش جاهلیت در روشنان گرم نگاهت از نفس بیفتد؛

آمدی تا پدر مهربان نخل ها باشی و دایه دلتنگی های واحه ها؛

آمدی تا بشر را از مرگ خویش آگاه سازی و زمین را از بوی تعفّن نگاه حرامیان تطهیر کنی؛

ما سال ها در خویش تنیدیم و جز بر بت نفس کرنش نکردیم؛

سال ها اندوه بزرگ روز و شبمان در محدوده حقیر داشتن بردگان بیشتر و دینارهای افزون تر گذشت.

سال ها پرنده ای بر نگاه روشن دخترانمان ننشست و زمین میزبان خون هایی بود که به آتش حِقد جاهلیت می ریختیم؛

سال ها در کاسه سر دشمنان شکست خورده شراب نوشیدیم و کنگره های کاخ هایمان را بالا بردیم و انسان – این کلمه بزرگ خداوند – در قاموش ما هیچ نشانه ای نداشت.

سال ها خلاصه زندگیمان برده و شمشیر و شراب بود و پرندگان از ییلاق های پاک آسمانی به سرزمینمان نمی کوچیدند.

امّا چراغ آمدنت که روشن شد، دشت در حجمی از شوق فرو رفت و آسمان به شوق، تمامت خویش را بر کویر وجودمان بارید.

ما با تو سبز شدیم، با تو روییدیم، با تو ایستادیم، با تو نماز گزاردیم، با تو بت های درون را شکستیم، با تو معنای زیستن را آم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.