پاورپوینت کامل درگذشت علاّمه طباطبایی ۲۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل درگذشت علاّمه طباطبایی ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل درگذشت علاّمه طباطبایی ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل درگذشت علاّمه طباطبایی ۲۹ اسلاید در PowerPoint :
۱ – مهر دلدارها
سیدکاظم سیدباقری
من از چشم های نافذت چیزی نمی نویسم؛
از دست های گشایشگر و توانایت که سبزند و جوشان، چیزی نمی نویسم؛
از گام های استوار و با وقارت که مشتاقانه به سوی تفسیر عشق می شتابند، چیزی نمی گویم؛
می خواهم از «المیزان» بگویم که خود، دریایی است ژرف، و تنها جستجوگر نکته بین است که این ژرفا را می بیند.
من اگر بتوانم اندک جرعه ای از آن چشمه زاینده بر گیرم و نکته ای هر چند کوچک از آن بیان کنم، تو را و روح بلندت را شناسانده ام و دریافته ام که چشمه جوشان قلم تو وصل به دریاهای بی کران دانش الهی است. امّا از خود می پرسم آیا به راستی می توانم از عهده این کار سترگ برآیم.
ای تفسیر کننده روشنی!
و ای بیان کننده جمله های آسمان!
به راستی در راز و نیاز شبانه ات چه سان زمزمه کردی که این گونه به شاهراه ملکوت راه یا فتی و توانستی از لایتناهای کلام الهی بهره برگیری؟
در نمازت به چه مقامی رسیدی که محراب به فریاد آمد و زمین به وجودت افتخار کرد؟
به راستی چگونه بود که توانستی چند ساله عمرت را این چنین سرشارسازی و زمانه ما را نورانور.
ای کرامت دانش! و ای کوثر جوشان تفسیر!
حُسن «یوسف» را با بیان تو فهمیدیم و طراوت «یاسین» را با کلام حکیمانه و جذّاب تو حسّ کردیم. معشوق را از نگاه فکور تو شناختیم و موعود را در قابِ لبخند زیبای تو باور کردیم.
شاگردان تو، درس عشق و قرآن را با هم آموختند و در رویش گاه دانش تو، عرفان و فلسفه را در هم آمیختند؛ زیرا تو فلسفه را آب رو بخشیدی و کاریزهای حکمت را جوششی دوباره عطا کردی.
و شعرهایت…، آن گاه که سرودن آغاز می کردی، عرفان به کلمه تبدیل می شد و زیور معنا بر تن می کرد:
همی گویم و گفته ام بارها
بود کیشِ من مهر دلدارها
پرستش به مستی است در کیشِ مهر
برونند زین حلقه هوشیارها
۲ – حجره نشین کلمات خداوند
محمّدرضاتقی دخت
از خویش بیرون زده ام امشب به سوگواری کلمات معطّر پیری که آیینه تابناک خداوند بود در زمین؛
به سوگواری جانِ آگاهی که در برهوت مکرر قرن، صفای آب بود و زلال روشن عشق و آمدن او حکایتی بود از رویش درختی یا واحه ای در کویر و رفتنش سوگوار کردن همه باغ های فرزانگی و خرد.
از خویش بیرون زده ام تا در خیابان کلمات گم شوم؛ در میان مردمی که سال هاست می بینمشان و هر صبح و شام در آمد – شد روزانه فرا چشم می آیند.
آمده ام تا گم شوم و به جستجوی آن باغ آبی بروم، آن پیر خرد و فرزانگی و آن دانش لبریز زلال؛
به جستجوی درختی از درختان بهشت که میوه های علمش سیر کننده و شفا دهنده بیماران جهل بود.
به جستجوی راهی که ابتدایش را می شد در کوچه های تنگ آذربایجان جستجو کرد و انتهایش امّا انتهای زمین است، همان جا که درهای آسمان گشوده می شود و مه های کوهپایه های حکمت را می توان در آن دید.
از خویش بیرون زده ام تا گریه کنم در سوگ پیری از نسل پیران روشنِ تاریخ و درختی از باغساران همواره سبز و معطّر که عطر کلماتشان کلمه داوود است و سوز سخنشان خبر از سَحَرهای روشن تجلّی دارد.
از خویش بیرون زده ام تا بر پرده های سیاه عزا و پرچم های رنگ رنگ و سرخ از او بنویسم که سال ها با پای ارادت، کوچه های سحرگاه شهر را طی می کرد و به جستجوی جوانب آبی می رفت؛
پیری که با دستان خویش آسمانه های روشن عشق را پیش روی مشتاقان می گشود.
در اندیشه آن جان روشن و آن ضمیر آگاهم با آن چشمان نافذ و آن اشتیاق وصف ناپذیر تعلیم و تعلّم که سال ها حجره نشین کلمات روشن وحی بود و خاموش و بی دریغ می خواند و می نوشت و می آموخت و سری بر سجّاده و دستی در ملکوت روشن کلمات داشت.
می خواهم در سوگ او جامه خویش بر تن پاره کنم، در سوگ او که بزرگ بود.
در سوگ آن جاودانه با آن تنِ رنجور و آن هیمنه استوار که برق خرد و فرزانگی در گوشه گوشه آسمان نگاهش تابشی همواره داشت؛
آن شبان تجلّی بر تپه زار سبز دانش عصر جاهلیت مدرن.
در سوگ او که پله های الهام و اشراق را از پسِ استادان فرزانه اش یک یک طی کرده بود و در نهایت حکمت ایستاده بود.
او که جان را می شناخت و اکنون جهانی چشم در سوگ او اشک فرو می ریزد. او که آسمان را راه به راه و کوچه به کوچه راه می برد واکنون فرشتگان آسمان در عزایش اشک می فشانند.
از خویش بیرون زده ام امشب و به سوگواری اش کلمه کلمه اشک و شعر مهیا می کنم و به زمزمه می خوانم کلمات روشن نگاهش را، چون قطره های باران که صدایشان موسیقی متن عزای اوست. در شبی ک
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 