پاورپوینت کامل کوتاه امّا گویا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل کوتاه امّا گویا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کوتاه امّا گویا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل کوتاه امّا گویا ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :
اشاره:[۱]
کوتاه گویی و کوتاه نویسی و طرح هنرمندانه یک نکته، با ذهن و ضمیر زودتر گره می خورد و در حافظه دیرتر می پاید. همین نکته که ره آورد تأمّل و درنگ در حادثه های بیرونی یا سیر و سفرهایی درونی است، امروزه در همه فرهنگ ها و زبان ها یافت می شود و به کار گرفته می شود. ضرب المثل ها، عبارات کوتاه و تکان دهنده، جملات بدیع و ژرف و زیبا، ترجیح بند ذهن در هنگام طرح و بیان موضوعات جدّی و اساسی است. چه بسا یک جمله، گویاتر و رساتر از درازگویی های زمان گیر و ملال آور باشد.
خوبان هیچ گاه تنها نیستند، مهربانی همسایه همیشه آنهاست.
ابرهای عقیم، شلوغ ترین و پر سر و صداترین ابرهای آسمان اند! ابرهای بارور، ساکت، امّا رسولِ رَستن و شکفتن اند..
همیشه تنهایی تان را با خدا قسمت کنید.
به گسترش «خود» فکر نکنید، به انتشار خوبی بیندیشید.
کمرگاه عمر را تبر غفلت، همیشه نشانه می رود.
شناوران در سطح دریا، خاشاک و کف شکار می کنند و جستجوگران اعماق، «دریا» را!
بخشی از جهنّمیان که امروز در زمین زندگی می کنند همان هایی هستند که جز «آتش افروزی» چیزی به زندگی ها تقدیم نمی کنند.
بدون هیچ وقت قبلی، قلب شما می تواند با خدا قرار ملاقات بگذارد.
خود را هموار کنید، هیچ راهی ناهموار نخواهد ماند.
گفتنِ تنها، دیوار مطمئنی نیست؛ دیوار صوتی را بکشنیم!
هر باغبان در فصل بذرافشانی خوب می داند شکفتن و بالیدن، همسایه زهرخند خار و رقص گیاهان هرز است!
تنها با لبانی که وضو دارند از عشق حرف بزنیم.
تمام راه معرف سه گام است؛ نخست در می یابیم که تنها ما نیستیم، «او» هم هست. آن گاه در می یابیم که «ما» نیستیم او هست و آخرین گام این که هیچ کس و هیچ چیز نیست، همه «او»ست.
آسمان نخواهد بخشید کسی را که زمین را نبخشد!
جهنّم، همسایه بهشت است. از جهنّم تا بهشت یک قدم راه است: یک گام از «خود» بیرون زدن.
صداقت، بهترین هدیه ای است که می توان به دوستان تقدیم کرد. شیطان با «دروغ» آدم را از بهشت لغزاند و آدم با اشک صادقانه به «خدا» پیوست.
احتیاط کنید! هیچ جاده ای بی خطر نیست. شیطان بر «صراط مستقیم» نشسته است!
کسی که در نفس هایش خدا جریان ندارد، بزرگ ترین آلوده کننده هوای جهان است.
وقتی آگاهانه بر خویش می گرییم، فرشتگان پای قلبمان را امضا می کنند.
خیلی دیر است اگر در قیامت بفهمیم برای چه آفریده شده ایم.
پایتخت های زمینی همه از دود و سیاهی آکنده اند.
خورشید، پایتخت آسمان است؛ روشن و شفّاف. بیایید مسافر آسمان باشیم.
انسان در شادی شدید و بزرگ به جای خنده می گرید. اشک، ترجمان کمال انسان است در غم و شادی!
آن که پشت به خورشید می کند، به سایه سرد و تاریک تن می سپارد. و آن که چشم در خورشید می دوزد، ره آوردش کوربینی است. نه در خورشید بنگریم و نه به آن پشت کنیم؛ با خورشید ببینیم.
باور کنیم همه «قفل ها» محصول دست ما و همه «کلیدها» هدیه دست مهربان خداست.
شب، تبعیدگاه خورشید نیست. معبد خورشیدهای زمینی است.
مسافر از آن لحظه که چشم از جادّه و مقصد می گیرد و خود را می بیند، «راه» را گم می کند.
قلب، پرچم وجود انسان است و پرچم هر چه افراشته تر، پر شکوه تر.
ابرهای تکه تکه و گسسته، باران نمی آورند. دست مهربان باد مجلس عقد و ازدواج را در آسمان فراهم می آورد. می بینیم که بدون «وحدت»، زمین در «برهوت» خواهد ماند.
سکوت، گویاترین فرصت اندیشه ورزان است.
با نگاه دقیق به هستی، به «شگفتی» و از شگفتی به «شکفتگی» و سرانجام به «شیفتگی» نسبت به هستی آفرین می رسیم.
آن که بذر شرارت می افشاند، آتش درو می کند.
هیچ کس در لحظه های تنهایی تنها نیست. شیطان زانو به زانوی او نشسته است.
پرگویی، ترجمان تهی بودن است.
جویبارهای کوچک، پر سر و صدا و رودهای بزرگ ساکت و خاموشند.
سرچشمه اشک شب زنده داران، ارتفاعات رازآلود ملکوت است.
در جاده های پر پیچ و خم کوهستانی، رانندگان حقیقی را می توان شناخت.
چه کسی مقصّر است وقتی در هستی، همه پدیده ها وظیفه شناسند.
حقّ تقدّم همیشه با کسی است که حقّ را مقدّم داشته است.
بزرگان از «نان» می گیرند و بر «ایمان» می افزایند.
اگر وقت کردید به خودتان سری بزنید.
غفلت، آشنای روح های شیطان زنده است.
خون های پاک، قتلگاه شمشیرهای شقاوتند.
طوری بمیریم که مزارمان معبد دل های عاشق با شد.
مقبره شکوهمند چنگیز، قلبی است که عاطفه نمی شناسد.
زمان حتّی در توقّف ساعت ها، درنگ و ایستادن نمی شناسد.
پیش از رفتن از جاده بپرس برای سفر چه باید کرد؟
آنان که دنیای خود را می آرایند، بی هنرانی هستند که تنها قفس خویش را زیبا می کنند.
نانی که خوب پخته نشود، خیانت به «ابر و باد و مه و خورشید و فلک» است!
بزرگ ترین مصیبت، «مرگ قلب» است. چند سوگوار از این دست می شناسید؟
نقاشی های شلوغ زیبا نیستند. خداوند بر بوم آسمان یک خورشید نقاشی کرده است. کدام زیبایی را فراتر از این سادگی می شناسید؟
سلام، کلید رابطه هاست. آن که این کلید را گم کند در تنهایی وحشتناک و شکننده ای می ماند.
لذّت درونی پس از هر کار خوب، تجربه بهشت است. به تکثیر این تجربه بپردازیم.
جهنّم پشتوانه بهشت است. خداوند جهنّم را آفرید تا همه بهشت را انتخاب کنند.
در همسایگی حاصل خیزترین زمین ها، بیشترین گیاهان هرز سر بر می آورند. خوب ها بیش از دیگران آفت خیزند.
آن که خدا را از زندگی اش سانسور کند، همیشه دچار «خود سانسوری» خواهد بود.
«هیچ»، ره آورد تلاش آنانی است که «همه چیز» را در خاک می جویند.
دو چیز، درست در لحظه افتادن بالا می روند: اشک شبانگاه عاشقان و خون شفاف شهیدان.
مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هر چه بدهد، روح زندگی را برای خویش نگه می دارد.
تب، چراغ قرمزی است برای لحظه ای درنگ در خویش.
کوشش کنید وقتی موعظه می کنید، احساس کنید هیچ کس جز خودتان مخاطب اصلی نیست.
زندگی انسان هر روز بهانه های بیشتری برای مرگ می یابد.
ستارگان، خط روشن خدا بر صفحه آسمانند. شب فرصت مطالعه های بزرگ است.
پشت چراغ قرمز، سبزترین فرصت برای نویسنده یا شاعری است که سوژه ای برای نوشتن و گفتن یافته است.
انسان های کوچک با «بلوغ» به «تکلیف» می رسند و انسان های بزرگ با «انجام تکلیف» به بلوغ می رسند.
روزی که از پلکان «من» پایین بیاییم، هزاران نردبان تا پشت کهکشان ها، پیش پایمان نهاده می شود.
سکوت کنید تا صدای خود را بشنوید.
کسی که می داند چه کند می داند چه هست!
دنیا پل آخرت است، پل، گذرگاه است نه توقّف گاه.
قلب فرشته خویان زمینی، معبد فرشتگان آسمانی است.
دل ها وقتی می میرند، زندگی خویش را به شیطان می بخشند.
بهار برای همه یکسان نیست، دل های خزان زده زبان بهار را نمی فهمند.
روزه تنها بستن دهان به روی غذا نیست، که بستن دل به روی «هوا» هم هست.
قلب با دهان نسبت معکوس دارد، آنان که قلب هایی بازتر و وسیع تر دارند دهان هایی بسته تر دارند.
هر چه ارتفاع کوه بیشتر باشد، انعکاس صدا در آن شکوهمندتر است. انسان های بزرگ، طنین سخنشان شکوهمندتر است.
قلب و چشم مثل شیشه و آینه اند. شیشه و آینه زودتر از هر چیز دیگر غبارْزدگی خود را نشان می دهند.
ماه نورافشانی خود را مدیون خورشید است. هیچ گاه دیده اید ماه در حضور خورشید خودنمایی کند؟
ماه رمضان برای آن است که یک ماه مرخصی از زمین، برای سفر به ملکوت بگیریم.
ملتی که «قدر» خویش نداند، قربانی «غَدَر» دشمنان خواهد شد.
دریا به دشواری گل آلود می شود. جویبارها به هر بهانه ای!
درد، عزیزتر از آن است که به روح های سرد، سر بزند.
آن که خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
بهشت، پشت قلّه قلب های آتش زده است.
فردا زیباتر از امروز نیست، اگر امروز شکوهمند و زیبا نباشد.
بعضی پدر و مادرها بیش از دانش آموزان، نیازمند کلاس هستند.
بیشترین مشکلات مدرسه از دانش آموز نیست، از ناهمخوانی و ناهماهنگی میان مدرسه و خانواده است.
زمستان با همه خشونت و سردی، متواضعانه بهار را گردن می نهد، امّا…؟
قلب کودک تحقیر شده، بمبی است که فردا منفجر می شود.
زمین هر چه دارد مدیون آسمان است. چرا به سرچشمه سفر نکنیم؟
سکوت، هدیه خداست به لب هایی که فریاد را می شناسند!
مثل آب باشیم که در عبور خود سهمی به زمین می بخشد و سهمی به آسمان.
از رفتن ستاره ها اندوهگین نشوید؛ خورشید میراث دار آنهاست.
ماهواره ها آن گاه موفّق می شوند که ما آفتاب واره ها را نشناسیم و نشناسانیم.
گل، شاید قلب انسانی است از نسل های پیشین که به صاحبدلان امروز تقدیم می شود.
هیچ مرجعی مطمئن تر از قلب شکسته و بی غبار خودمان، پاسخ پرسش های ما را نمی دهد.
سردسیر قلبمان را با درخشش خورشید اشک می توان بهارانه کرد.
پایان زمستان، فرصت تجدید نظر در زمین است؛ ما چه می کنیم؟
آسمان، سفره وارونه خداست پر از آفتاب و ابر و ستاره، پاس بداریم لقمه های عزیزی را که از صبحگاه تا شامگاه تقدیم می شود.
وقتی بی برنامه باشیم، بزرگ ترین برنامه دار (شیطان)، برایمان برنامه ریزی خواهد کرد.
لبخند چشم ها، شکوه مندتر از تبسّم لب هاست؛ و شکوه مندتر از آن، همراهی این دو لبخند است.
وقتی خدا هست، هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.
باید نگران بود: هر چه ابزار سیر و سفر در بیرون مهیاتر می شود، انسان مسیر سفر درونی را بیشتر گم می کند.
تقصیر کفش ها نیست، جاده را نیز متهم نکنید؛ پای رفتن باید. پابرهنگانی بوده اند که جاده های لجوج بر گامشان بوسه زده است!
دل های شعله ور، گلستان خدا در زمین اند.
دل، معبد فرشتگان است؛ به شیطان اجاره اش ندهید.
یکی از خوبی های بزرگ، دیدن بدی های خویش است.
زمستان را تحقیر نکنید، بهار هرچه دارد از زمستان است.
بهشتیان، بدی های خود را در همین دنیا به جهنّم می افکنند.
کارها را سخت نگیرید؛ سرسخت تر از اراده انسان چیزی نیست.
زخم هایتان آن قدر بزرگ باد که «آسمان» مرهم کوچکی بر آن باشد!
چقدر بیچاره اند آنها که چاره دردهای خویش را در خاک می جویند.
بهار، ره آورد تفاهم زمین و آسمان است. بهار محصول «یگانگی» است.
پشت شادی انسان های بزرگ، همیشه غمی مبهم، لبخند می زند!
کسی که لیاقت درک آسمان ندارد، زمین نیز تحویلش نخواهد گرفت.
وقتی می توانی با سکوت حرف بزنی، بر پایه لرزان واژه ها تکیه مکن.
خورشید، امضای خداست بر حاشیه آسمان به دلیل «یکرنگی» آسمان!
عیب جویی کار بدی است، امّا ثواب دارد اگر از خودتان عیب جویی کنید.
سکوت، سخن بزرگی است که خداوند به گویاترین زبان ها بخشیده است.
خداوند قرآن را بر «قلب» پیامبر فرو فرستاد. ما نیز آیات را بر صفحه قلبمان بنویسیم.
هواپیما بر زمین ناهموار نمی نشیند. باید قلبتان را برای فرود هدیه های آسمانی هموار کنید.
یک خورشید می تواند جهانی را روشن کند. این «توضیح روشن خدا» بر گوشه آسمان را فراموش نکنید.
بر بال فرشتگان نوشته اند: در خلوت روح های بزرگ، آهسته تر پرواز کنید تا خلوت شکوهمندشان را آشفته نکنید!
شرمنده قلبمان باشیم که حتّی در خواب نیز بیکار نیست!
بکوشیم آخرین درس زندگی ما، مرگی شکوهمند باشد.
مسجد مدرسه، کعبه محبّت و معرفتند. تفکیک و جدایی این دو نارواست.
کوشش کنید آن قدر مرزهای روحتان را گسترش دهید که دیوار به دیوار «بی مرزی» شوید.
کمی آهسته تر! پشت شتاب ها، ناکامی نشسته است.
آنان که «دنیا» در نگاهشان بزرگ و زیباست، بزرگی و زیبایی خود را در نیافته اند.
از خود عریان شوید تا خلعت سبز ملکوت بپوشید. درختان پیش از بهار، عریانی را تن می نهند.
یافتن پس از جستجو اتّفاق نمی افتد، لحظه لحظه جستجو، «یافتن» است.
هرگاه «خدا» را بیابی، «خود» را گم می کنی و آن گاه که به «خود» می پردازی، خدا گمشده توست.
روح های کوچک به «آب قلیل» می مانند که با کوچک ترین حادثه آلوده می شوند و روح های بزرگ به «دریا» می مانند که همه چیز آلوده را در خویش، تطهیر می کنند.
سقوط سیب برای ذهن های رسوب کرده حادثه ای نیست، تا اندیشه نیوتن بالا نرفت، سقوط سیب معنا نیافت.
در غفلت باغبان، کلاغ ها در مزرعه باغبانی می کنند!
آن که نگاهش را به آینده پرتاب می کند، در دانه های کوچک، درختان بارور و تناور را می تواند ببیند.
ناخواسته هایی که در زندگی انسان اتّفاق می افتند بیش از خواسته های تحقّق یافته او هستند.
گوشی را برداریم؛ روزی هزار بار تلفن ملکوت زنگ می زند.
معرّفی دیگران کافی است، کمی خودمان را به خودمان معرّفی کنیم.
خداوند گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جستجو کنیم!
همیشه آن قدر بگویید که می توانید بشنوید!
هرچه از زمین مأیوس تر شوید، امیدهای آسمانی پشت پنجره هایتان بیشتر لبخند خواهد زد.
کشف، پیدا کردن پنهان ها نیست. بزرگ ترین کشف پیدا کردن چیزی است که «هست»!
مرگ شکوهمند را کسانی می توانند که بی شکوهی زندگی را ادراک کرده باشند.
هرصبح که از خواب بیدار می شوید مواظب باشید قلبتان در رختخواب، خواب نماند.
زمین، بایگانی آدم های کوچک است و آسمان گنجینه روح های بزرگ.
از کسی که ستاره ها را نمی شناسد احوال آفتاب را نپرسید!
پشت سرتان را نگاه نکنید، مقصد دور می شود!
همه چیز را نباید بدانیم، در جست و جوی همه نادانسته ها بودن، گواه جهل است.
آنان که جزر و مدّ روح خود را می شناسند، به ساحل سلامت زودتر خواهند رسید.
آنچه را خدا فقط به شما نشان می دهد و آنچه را شما فقط به خدا نشان می دهید، پنهان کنید!
خداوند هر سال یک کتاب جدید نازل می کند با چهار فصل و سیصد و شصت و پنج صفحه. ما چند صفحه را با تأمل می خوانیم؟
بهار با تمام رنگارنگی یک پیام دارد: یکرنگی!
با روحی کوچک ادراک عظمت ها ممکن نیست، گلدان کوچک را تاب درخت تناور نیست.
آگاهی نسبت به آنچه باید بدانیم بیش از دانسته ها ارجمند است.
گاه حرف های قشنگ و عمیقی را که برای دیگران مطرح می کنیم ضبط کنیم و خودمان نیز گوش دهیم. از خود نصیحت شنیدن شیرین تر است!
آب جانمایه حیات است؛ از آب بیاموزیم که حیات را در سیر و سلوک میان آسمان و زمین جستجو کنیم.
آه دل های عارف، شعله جهنم را خاموش می کند.
اوّلین کسی که شیطان را فریب داد، خودش بود و بدین گونه شیطان، شیطان شد.
در هستی چیزی زیباتر از گل نیست و زیبایی گل به لبخند است. به خود و دیگران لبخند بیاموزیم تا جهان گلستان شود.
گل، نسیم، زمین، آسمان، آفتاب و همه چیز، پیامبرانی هستند که هر روز آیات تازه ای بر ما نازل می کنند. بیایید به این پیامبران خاموش، ایمان بیاوریم.
یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
وقتی بترسیم، مرگ نیمی از قلبمان را فتح کرده است.
تنها در بی رمقی و کم رنگی خورشید، سایه ها جان می گیرند.
وقتی هیچ کتابی برای خواندن ندارید، خود را بخوانید.
زمخت ترین پدیده ها آینه های شفافی هستند که پنهان ترین زوایای هستی را برای ما باز می گویند.
کربلا، زیباترین تابلوی نقاشی است که خداوند بر بوم زمین، ترسیم کرده است.
هرصبح که از خواب بر می خیزید، به خودتان سلام کنید، دست خود را به گرمی بفشرید و روز جدید را به خودتان تبریک بگویید.
بر خودتان قدم بگذارید تا خدا در قلبتان قدم بگذارد.
گوش ندهید، آن که در هنگام ارتکاب گناه، در درونتان زمزمه می کند، «کسی نیست». دروغ می گوید. کسی با چشم های شما می بیند. در نفس هایتان حضور دارند.
شیطان اهل محکم کاری است تا بر قلب ها قفل نزند، بیرون نمی رود!
گاه چشم هایتان را ببندید؛ پشت پلک های بسته فرصتی برای تماشای خود می یابید.
تفکر، کلید ورود به بهشتِ سبز «یافتن» است.
آن که در همان آغاز جاده «خود» را جا می گذارد به مقصد رسیده است.
کویر زدایی کنیم. شیطان هر روز در ما به گسترش کویر می اندیشد.
با «خود» سفر نکنیم، به مقصد نمی رسیم.
مهربان ترین پدر و مادر آنهایی هستند که پیش از تولّد فرزند بر سرش دست محبّت می کشند!
روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
پشت کلمات معلّم، نسل های شکفته و روشن صف بسته اند.
درست است که نهنگ ها در جویبار زندگی نمی کنند، امّا دریاها فرزند جویباران هستند.
کارهای بزرگ را مردانْ آغاز و زنان تمام می کنند. کربلا، دلیل روشن این ادّعاست.
اگر کسی یک بار خود را به خوبی مطالعه و مرور کند، تمام کتاب های جهان را خوانده است.
علم نور است، اگر معلّمان نبودند جهان تاریک بود.
اگر نخستین سخن خدا، درباره علم و خواندن و آموختن است. صف نخستین بهشتیان را نیز علم آموزان تشکیل می دهند.
هرکس کتاب هفتاد و دو صفحه ای عاشورا را خوب بخواند، شیرازه سعادت را در زندگی اش گسسته نخواهد دید.
وقتی دیگران را به ساحل تربیت می رسانیم که جزر و مدّ روح آنها را بشناسیم.
جای دل و زبان را عوض کنیم، اگر اتّفاق عجیبی نیفتاد، به سلامت روان خویش ایمان بیاوریم.
تا خود را می بینی، هیچ حقیقتی به زیارت قلبت نخواهد آمد.
هیچ چیز همچون «شهادت»، ترجمان توانایی انسان نیست.
عاشورا هر روز در کربلای دلمان اتفاق می افتد. کوشش کنیم «حسین دل» به دست «یزید نفس» تشنه لَب شهید نشود.
انسان ها اگر به بهایی بیندیشند که برای رسیدن به آرزوها می پردازند، بر بسیاری از آرزوها خط خواهند کشید.
در دستور زبان عرفان، فعل این گونه صرف می شود: من نیستم، تو نیستی، او هست!
«حسین» یعنی زیبایی، مگر می شود با زیبایی همراه و همسایه شد و زیبا نشد.
حتّی ضعیف ترین موجودات، در مقابل حادثه ها حالت تسلیم نمی گیرند. ما که قوی ترین موجود آفرینش هستیم چرا ابراز ناتوانی و تسلیم می کنیم.
اشتباه نکردن ستودنی نیست. در اشتباه نماندن ستودنی است.
همه کشف ها و اختراعات پس از تجربه ها و اشتباهات فراوان به ثمر رسیده اند. پس برخی را به دلیل اشتباهاتشان باید ستایش کرد!
خوشبختی هدیه هماره خداست. فقط ما باید دست هایمان را برای گرفتن هدیه دراز کنیم.
بیهوده گفته اند تنها صداست که می ماند؛ تنها خداست که می ماند.
وقتی پاها رفتن بشناسند، دست ها نیازمند التماس نیستند.
مطمئن باشید تنها عشق می تواند مشکل عقل را حل کند.
تنها در یک معامله است که بازندگان، برنده اند: معامله با خدا!
با هر گناه، شیطان پرچم پیروزی را بر قلّه قلب به اهتزاز در می آورد.
آنان که همه چیز در نگاهشان بزرگ است، همان هایی هستند که خدا را از قلب خویش منها کرده اند.
همیشه آغاز راه دشوار است. عقاب در آغاز پر کشیدن، گاه پر می ریزد، امّا در اوج حتی از بال زدن هم بی نیاز است.
گل ها به احترام خضوع باران بر می خیزند!
بی شک در مجموعه آفرینش، «خوب ها» بیش از «بدها» هستند و الاّ خداوند مسافرخانه آسمان را بزرگ تر از زمین نمی ساخت.
«سکوت،» معلّم خوبی است. از او «حرف زدن» بیاموزیم!
آینده را با «امروز» پاس بدارید و امروز را با گذشته.
پیش شرط خوب شدن، دست ها را به دست خوبان سپردن است.
روح های شکفته، وقتی می گریند زیباتر می شوند. لرزش شبنم بر گلبرگ های تازه تماشایی است.
برای رفتن به «بهشت» باید از «جهنم» گذشت. این تعبیر قرآن تنها برای آخرت نیست؛ بهشتِ آرامشِ دنیا نیز از «جهنم» تلخی ها می گذرد.
در هستی همه چیز «انحنا» دارد، حرکت همه پدیده ها در «مدار» است. خداوند هستی را در حالت «رکوع» نقاشی کرده است.
هر روز قطاری از حادثه ها در ایستگاه زندگی سوت می کشد، دستی تکان بده!
مرگ، تقسیم انسان میان آسمان و زمین است.
فقط نوعی بازی است وقتی «دل» در نماز به ما اقتدا نکند!
آیینه ها دروغ نمی گویند، ما خیلی زودتر از تقویم ها، کهنه می شویم.
خدا از آن که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.
دیروز «مردگی» شد، فردا شاید «زندگی» شود. امروز چه خواهیم کرد؟
قلبی که محبّت، پای آن را امضا نکند، در جهنم بایگانی می شود.
برای سربلندی کوه ها همین بس که به دشت ها چشمه می بخشند.
کم نیستند آنانی که سلامت خویش را خرج می کنند تا ثروتی به دست آورند و سپس همان ثروت را مصرف می کنند تا سلامتی را به دست آورند!
تنهایی، مجال جمع شدن با خویش است. در کوچه های تنهایی، «خود» گمشده را پیدا کنید.
این راست است که بعضی دروغ زندگی می کنند، امّا این دروغ است که نمی توان راست زندگی کرد.
گریه ابرها از آن است که آسمان را وداع می گویند.
شادی های عمیق، مثل غم های بزرگ مقدّس و ارجمندند.
در زمین هیچ کس مانند جانبازان خوشبخت نیست؛ بخشی از وجود آنها در بهشت زندگی می کنند.
وقتی با شیطان شروع کنیم، با شیطان پایان می یابیم.
برای اثبات کوری کافی است که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.
تا خود را تحریف نکنیم، امکان تحریف حقیقت نیست.
شب، مرثیه ای است که در فقدان روز سروده می شود. عاشقان شب را در سوگ روز می گریند.
گناهکاران، طرّاح رسوایی فردای خویشند.
آرزوی رسیدن به جهان برتر است که زندگی در زمین را قابل تحمّل می سازد.
بهترین سروده هر شاعر، همان است که شاعر در حسرت سرودنش، شعر می گوید.
اگر گل ها نبودند ادراک زیبایی جهان کمی مشکل بود؛ حتّی خورشید و ستارگان را در زیباترین تصویر به گل تشبیه می کنند.
بزرگ ترین رنج ها از آنِ آنانی است که رنج نمی کشند.
هیچ کس به تنهایی بیهودگی تن نمی دهد مگر اینکه شیطان همنشین خلوت او باشد.
کبوتران حرم، حتّی پروازهای کوتاهشان، شکوهمند است.
چقدر نادانیم وقتی می دانیم قیامت هست و در و دیوار را علیه خود به شهادت می گیریم.
چقدر وحشتناک است دنیای آنانی که مرگ را پایان می دانند و چه آرامش عجیبی است وقتی بدانیم، مرگ، پایان زندگی نیست.
همیشه پس از گریه های عمیق، روح ها لبخند می زنند، درست همچون رنگین کمان که لبخند آسمان پس از باران است.
میان ما و خدا، خود ما ایستاده ایم.
نگاه های سطحی، همیشه میان زمین و آسمان فاصله می بینند. به دور دست ها نگاه کنید تا پیوند زمین و آسمان را ببینید.
همه گفته ها را لازم نیست بدانیم و همه دانسته ها را لازم نیست بگوییم.
همه جا می توان فرصتی برای زمزمه یافت: کوه، چاه، نخل، خانه، کوچه و… از علی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 