پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز مادر ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
بهشت ولایت
عبداللطیف نظری
بگذار اندکی از صدف صدق و صفا سخن برانیم. از صفای مطلق مهتاب، از شبنم معطّر آفرینش، از شمیم شاخه های طوبی، حضرت فاطمه زهرا(س). او که سرچشمه ی کوثر ولایت، آفتاب بلند آسمان عصمت، آیه های سبز عبادت، مژده ی رحمت الهی، نمایه ی خجسته ی اطاعت و نخستین سرفصلِ کتاب مقاومت بود. بانوی گران قدری که نگاه بان قلعه ی شرافت، میدان دار حریم تقوا، راه بانِ مرزهای فضیلت و عفت، چراغ دار بزرگ تاریخ، چکاد بلند فرزانه گی، عطر دل آویز کوثر و نور چشم خورشید بود.
او، آن بزرگ، برکتِ تربیت انسان، حدیث جاودانگی ایمان، الگوی زن متعهد و مسلمان و مطلع طراوت زمان است. کرامت زن، در وجود زهرا(س) متجلّی است، و زهرا(س) جلوه ی همه کمالات مکتب است. آنان که در پی چگونه زیستن اند، سرمشق شان این بانوی بی همتاست. آن که پاره ی تن مصطفی صلی الله علیه و آله، گلِ برگزیده و خوش بوی خدا، سنگر دار حماسه های مرتضی(ع)، و گوهر تابناک آخرت و دنیا است. آن که جوانه ی شکوه مند جوانی، سرورِ همه ی زنان گیتی، دخت عصاره ی هستی، پژواک همه ی صداهای شورانگیز حق پرستی، و نخستین واژه ی دفتر مهربانی است.
راستی!… جز روز میلادش، کدام روز، شایسته ی روز زن است و جز روز تولّدش، چه زمانی فرصت مناسب برای تجلیل از مقام مادر؟ او مادر نمونه ی تاریخ است و میلادش، جلوه ای از لطف خدا بر فضیلت خواهان و فرزانه گان.
سیده النساء، ما را اعتلا بخشید و کریمانه مفتخرمان گردانید تا به برکت میلادش، امروز را به نام روز زن و مادر مزین کنیم و هماره ترین پیرو چهره ی آفتابی و اندیشه ی خدابین او باشیم.
گرامی باد، میلاد روح روشنِ آب، دریای ژرفِ عاطفه وا یثار، صدای پاک زمزمه ی باران و نورافشانِ آسمانِ ملایک!
سلام بر او، که بزرگ معلّمِ حماسه های جاودان، قهرمانِ قهرمان پرور، فریادِ ملکوت، و نوای نای محمد صلی الله علیه و آله است. میلادش، میلاد طهارت و عفّت و پاکی است؛ روز زن است؛ روز مادر است؛ روز وفا و حق شناسی است.
سلام بر بانوی بانوان جهان، تدام بخش خط سبز معنا، افتخار آدم و حوا، شفیعه ی روز جزا و گنجینه ی عفاف و حیا. سلام بر آن که نامش، بهشت ولایت است و یادش، یاس عصمت و عطر نجابت.
ستاره ی ناپیدا
مریم سقلاطونی
مهربانی نامت، شبیه مهربانی نامِ خداست و با این که هنوز نامکشوف مانده ای؛ چه قدر به ناپیدایی خدا، شباهت داری! در چشم های تو چیزی است به تیزی اشاره ی خورشید؛ به برّندگی ذوالفقار، به سوز گریه های شبانه. چیزی است به روشنی نماز؛ به نزدیکی بارانِ اذان؛ به گستردگی متبرک آسمان؛ به زلالی کوثر؛ به درخشندگی دوازده ستاره؛ به بلندی سوره های صبر؛ به زیبایی آیه های روشنِ بی قراری؛ به محکمی آیاتِ دل نشین قدر. چیزی است به مهربانِ آفتاب مدینه و لطافتِ لحظه های متبرّک انتظار.
سلام بر تو و بر آن هنگامه ی روشن که به یمن قدم های تو، رنگ گرفت. سلام بر تو و بر آن هنگامه ی روشن که پلک گشودی، لبخند زدی، ایستادی، و بر جهان تکیه زدی.
سلام بر تو و بر آن هنگامه روشن که سبزتر از هر چه بهار، ضیافتِ تولّد تو را جشن گرفت. سلام بر تو و برآن هنگامه ی روشن که از پیشانی بلندت، سپیده را ارزانی زمین کرد. سلام بر تو و برآن هنگامه ی روشن که به پیشوازِ سبزِ چشمانت، مشرّف شد. سلام بر تو و بر آن هنگامه ی روشن که در برابر شکوه نام تو به سجده افتاد. ای نزدیک ترین ستاره به خورشید! ای خورشیدترین ستاره ی ناپیدا!
ای آیه ی مجسّم کوثر…
مریم سقلاطونی
می آیی و با خودت بهار می آوری؛ می آیی و بوی گل محمدی با تو می آید. می آیی و پیشاپیش آمدنت، هزار خورشید به سجده می افتد. ای با شکوه تر از طلوع هزار آفتاب! ای دخترِ مقدس نور! ای مادر مقدسِ آیینه های سبز! ای سوره ی مجسّم اعطینا! خاتونِ مهربانِ بهار آور.
درختان، گواهِ روشنی ات هستند و گل دسته ها، گواه دستانِ گل پرورت. باران، گواهِ کرامتت و نسیم، گواهِ مهربانی ات. تو بیش از آن چه در تصوّرها، توصیف می شوی و بیش از آن چه در خیال ها می گنجی، از حقایق فراتری. آفتاب از همان آغاز که تو پلک گشودی، روشنی را تجربه کرد. باران از همان آغاز که دستانت، بالا رفت؛ کریم شد. سپیده از همان آغاز که خنده بر لبانت شکوفه داد، به بار نشست. آسمان از همان آغاز که خورشید نگاهت گل داد، بی کرانگی را آموخت. و از همان آغاز که؛ خدا تو را هدیه ی زمینیان کرد، نور حیات را بر خاک، ارزانی داشت.
ای فطرتِ آفتاب! در کجای جهان، کسی چنین بر دل نشسته؛ که تو؟ و در کجای جهان کسی به این مرحله رسید؛ که تو؛ خاتونِ سپیده دمان! خاتونِ سرچشمه های نور! خاتون کوثر و زمزم! خاتونِ آفتاب! خاتونِ خانه زاد وحی! که ستارگان، روشنی ات را هر شب به تبرّک می برند و آیینه ها در زلالی نامت آرام می گیرند.
ای بلندتر از آفتاب! ای تمامت نور! بهشت قبل از این که بهشت باشد، پشت بندِ نام توست و نام تو؛ پشت بندِ تمام زیبایی ها. بیهوده نیست که هیچ قله ای به بلندای نامت نمی رسد و نور هیچ ستاره ای به روشنی نگاهت، قد نمی دهد و؛ که تو… روشن تر و بالاتر از همه ایستاده ای…
ای کلید درهای بهشت! خاتونِ باران های بهارآور. بانوی مهربانِ مدینه! چه قدر به حقیقتی پنهان، شبیهی و چقدر به دلتنگی شیرینِ دعا، نزدیک! ای آیه ی مجسّم کوثر و ای راوی چهارده آینه ی صبوری! درودی هماره، نثار تو باد!
جهان بانو
افشان صالحی
بر سپیدیی جانش، آبی دریا نشست و فضای درونش از موسیقی دلکش آب ها لبریز شد. خدیجه دیگر هم آغوش سکوت و تنهایی نبود، که ستاره ای از آسمانی دیگر و تلاءلویی از بی انتهای نور، وجودش را غرقه در تابناکی می کرد.
پریزادی از جهانی بهتر، در هیأت آدمی، به دنیایی از ملالت ها و دشواری ها قدم نهاد. زهرا، پر ستاره ترین آسمان بود به چشم اهل آسمان، با زمزمه های هماره اش در محراب و تورّم پاهای نازکش از بسیاری ایستادن بر نماز، نشانی از پارسایی بود که خدا به رخ فرشتگانش می کشید.
در آسمانی پیوندش با ماه، نجوای تقدیس هزاران فرشته تا سپیده دمان، بی کران ها را مملو از عاشقانه ها کرده بود.
نمی دانم آن شکیبایی محض، حرف های دلتنگی اش را در کدام گوشه ی دل پنهان می کرد که یاقوت های خدا، ارزانی دریغِ گلایه هایش از خویش می شد.
در سیاهی باورها چه می گنجید که انعکاس یازده ستاره در جانش، چشم حسود شب را کور کند. بانوی بی کرانگی که در زلالِ دلش، راز باران های آسمانی عشق نهفته بود و در شفافیت شیشه ای چشمش بی رنگی خدا، هویدا بود.
هستی با همه ی شکوه و جلالش، فرو تنِ لحظه ای از زیستن اوست.
شگرف ترین زیبایی که حتی گلواژه های ستایش، پیش پیکر آبگونش، زانوی غم در بغل دارند. ای جهان بانو! صدایم کن! ای صدایت نرم و مهربان و اهورایی! به خویش بخوانم!
فاطمه جان! ای در نگاهت درخشش زیباترین الماس های آن جهانی! به سوی خود بکشانم و از دوزخم برها
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 