پاورپوینت کامل هجرت امام خمینی رحمه الله از عراق به پاریس ۱۸ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل هجرت امام خمینی رحمه الله از عراق به پاریس ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل هجرت امام خمینی رحمه الله از عراق به پاریس ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل هجرت امام خمینی رحمه الله از عراق به پاریس ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

خورشید مغرب

سیدکاظم سیدباقری

تو لبریز از امید بودی. چشمانِ تو نمادِ رویش بودند، نه! تو خودِ امیدی که اگر نبودی، کسی را هوای برخاستن از بستر ناامیدی نبود، آن گاه که همه ی ما، در می ماندیم و به چکادِ بلند پیش رویمان و آن همه راهِ نپیموده می نگریستیم و قدم، سُست می کردیم. با این همه، یک نگاهِ تو کافی بود تا تمامِ راه را بدون خستگی بدویم و تنها به افق های دور دست روشنی بنگریم و تنها لحظه ای را جستجو کنیم که سپیده دم سر زده است و مشرق، سرخِ سرخ است.

ای مهتابِ شب های بلندِ زمستان! ای خورشید همیشه مهاجر! ما از تو یاد گرفتیم که لحظه ای ننشینیم و لحظه ای در حرکت به سوی رویش گاهِ باران، در نمانیم؛

ما از تو آموختیم از روستایی سبز به روستایی سبزتر قدم برداریم و از کوچه ای غریب به کوچه ای غریب تر هجرت کنیم.

ای مهاجر همیشه تابنده! پرستوها آیینِ هجرت را از تو به یاد دارند. وگرنه در لحظه های پرواز، هرگز خورشید را جستجو نمی کردند و نمی دانستند که پر کشیدن به سوی فصلِ بهار یعنی چه.

ای بزرگ! ای ابوذروار! خدا می خواست تا نگاهِ آبی تو را منتشر کند و جهان را پر از آبی های دشتِ مهربانی سازد.

خدا می خواست، صدایت به تمام دنیا برسد.

خدا می خواست، کوچه های «نوفل لوشاتو» نیز شکوه قدم های تو را حس کند.

خدا می خواست، تو با خود، کبوترهای مهربان را از عراق تا پاریس منتشر سازی و زمین را به بشارتی سبز نوید دهی.

خدا می خواست، تو بر خیزی، دور دست ها را نگاه کنی، لبخند بزنی، و بر آمدنِ روزهایی روشن و آسمان هایی آبی را نوید دهی.

خدا می خواست تو بر ایمان، هجرت، حماسه و مهربانی را با هم معنا کنی.

و… آری خدا می خواست، خورشید، این بار از مغرب بر آید و به سوی مشرق آید.

آفتاب در تبعید

مریم سقلاطونی

روزها، روزهای تیره ی شیطان بود. روزهای تاریک بیداد. شهر دیرگاهی از آفتاب بی خبر بود. آفتابی که تبعیدی سرزمین های دور دست شده بود.

آن گاه پیام آور رهایی و آزادی، در فراسوی این خاک، و در آن سوی فرات، مسافرِ سرزمینی دیگر شد.

امام، شب های خاطره انگیز «عراق» را به شب های «نوفل لوشاتو» پیوند زد.درختان پاریس به قیام برخاستند و آسمان نوفل لوشاتو، به یمن طلوع آفتابی مشرقی به رقص ایستاد و به سجده افتاد.

خورشیدِ تبعیدی، بر فراز آسمانِ گرفته و خاموش شهر، از نو درخشید و زمین در شکوهمندی مقدّسِ گام هایش به لرزه در آمد.

آن روز، نبض زمان در شهری غریب به تپش در آمد. مسافری آفتاب گونه، از نسل نور، هفت آسمان را باغ سار روشنی خود کرد. و همچنان، از پس ابرهای سیاه، در شکوهمندی لاله های سرخ، دست های غارتگرِ ستم را موج کوب کرد.

دیری نپایید که عطر خوش زمزمه های بهاری امام، بهمن را جاودانه ساخت. آن گاه، روزهای ستم، روزهای آزادی شد و دل های منتظر، در زیر باران یکریز، خیسِ نگاه مردی از جنس آفتاب