پاورپوینت کامل جلای جان (شب زنده داری) ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جلای جان (شب زنده داری) ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جلای جان (شب زنده داری) ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جلای جان (شب زنده داری) ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
شراب آسمانی
امید مهدی نژاد
روز در کسب هنرکوش. که مَی خوردنِ روز
دلِ چون آینه در زنگِ ظلام اندازد
آن زمان وقتِ مِی صبح فروغ است که شب
گرد خرگاه افق پرده شام اندازد…
روشنایی روز، پرده دار جلال خداست
خدای زمین و آسمان، روزها پرده ای نورانی بر چهره رازآلود آسمان می کشد تا شام زمین روشن شود.
آدمیان به تماشای زمین می نشینند و به تکاپو برمی خیزند تا از مزرع خاک، گُلِ معاش بچینند.
امّا شب که فرا می رسد، خدا پرده از آسمان برمی گیرد و ساعتی چند، چراغ آسمان را خاموش می کند. آنان که تنها چشم به سفره زمین دارند، خانه خاک را می بینند که تاریک شده است و بازار دنیا را که تعطیل؛ چشم می بندند و در بستر غفلتی رخوتناک غوطه می خورند.
امّا آنان که چشم دل به کتاب آسمان دوخته اند، ژرفای آسمان خدا را بی پرده می بینند و از هیبت جلال برخود می لرزند.
سجاده ای رو به سمت بی نشان ملکوت پهن می شود و پیشانی عبادت برخاک مذلّت فرود می آید.
شهاب های ذکر، شیاطین هوس را از آسمان سینه می رانند؛ خانه دل از غریبه خالی می شود تا پاکیزه و آراسته، پذیرای حضور بی انتهای خدا باشد.
شب هنگام وقت توزیع آن شراب آسمانی است که گفته اند. آنها که فریب خواب را خورده اند از قافله فیض جا می مانند و آنها که بر سجّاده بیداری نشسته اند، پیاله وقتشان را پیش می آورند تا به نوبت از شراب اجابت بنوشند.
تن، بوی جان می گیرد و… سپیده سرمی زند.
خورشید آسمان دنیا شب ها خاموش است و روزها روشن. امّا خورشید آسمان سینه شب زنده دار شب و روز بیدار است و نور می پراکند.
حافظا! سرزکله گوشه خورشید برآر
بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد.
این بهترین فرصت است
حمیده رضایی
باید بشویم غبار مانده بر شانه هایم را در غلظت شب.
باید رها از خویش بال بگیرم در گستردگی تراکم تاریکی.
هوایی یله در ریه ها و مجاور دست هایی تا همیشه بلند به سوی آسمان ها.
مگر نه این که این چشم ها چون دو فانوس گرگرفته باید تاریکی پیرامون را بشکافند؟
مگر نه این که جویبار اشک است که می شوید دل را از زنگار درخویش گم شدن و رها شدن در هیچ؟
کدام آئینه را روبه روی دهان دقایقم بگیرم؟
شب گسترده است و چشم هایم گسترده تر.
فوّاره وار امداد مقدس از دهانم سرازیر می شوند.
نگاه می کنم و دست می برم و در سکوت و تاریکی شاخه های نیایش می چینم.
باید در این خلوت بُرید از خویش و پیوست به ذات عرش خویش.
زمزمه ملائک است و صدای بال عرشیان.
شب است و سکوتی فراگیر.
باید بگذرم از خویش.
باید غرق شوم در گستردگی سجّاده ای روبه سوی نور.
خورشید در تمام وجودم ذرّه ذرّه به طلوع نشسته است.
باید بگذرم از ذرّه و رسیدن به ذاتِ نور را تجربه کنم.
هیچ صدایی نیست جز غلتیدن خوشه های اشک بر گونه های ندامت.
این بهترین فرصت است.
این بهترین لحظات است که نه چشمی از روزنه ای می کاود و نه دستی می کوبد درها را به قصد کاوش.
این بهترین دقایق است «سرشار از تهی، جویبار لحظات» و هنوز ایستاده ام به قامت افراها.
چشمان شب زنده داری ام سوسو می زنند در تاریکی و دست هایم چون دو شاخه شکسته بلند می شوند تا فراسوی آسمان، تا جستجوی خورشید.
زانو می زنم در آستان دوست، نه چشمی که ببیند و نه گوشی که بشنود.
هیچ کس نیست.
هوایی متراکم سرشار از تاریکی و پیرامون همه نور است و نور.
باید بگذرم از خویش.
باید حل شوم در سجّاده ای به وسعت نیایش.
باید بال های پروازم را بتکانم از غبارِ رکود.
این نردبان نوری است در تاریکی که مرا می رساند تا ملکوت و این طنین ناله های من است که می شکافد شب را چون شبهای سوخته و گذران.
بگذار بگذرم از خویش، پاهای معبودم کشیده می شوند بی ردّپا؛ چون غباری سرگردان در شب.
این بهترین لحظات است.
باید چشم هایم زوایای شب را بچرخند.
باید بگذرند از تاریکی.
باید ببینند تو را – نور محض -، این دو فانوس بیهوده سوسوزن.
دیده را فایده آن است که دلبربیند
گر نبیند چه بُوَد فایده بینایی را؟
خواب را سربریده ام.
شب می وزد آرام.
حل می شوم در آرامشی عجیب، سجاده ای روبه نور، تسبیحی از سپیده دمان.
شب و چشمانم که جریانِ جاری اندوهی شگفتند تنیده در وجد.
شب، بوی تندِ خویش بریدن و خورشید قطره قطره در دست های قنوتم.
نذر باران
عاطفه خرمی
می خواهم امشب طعم شیرین خواب را از چشم هایم بگیرم. می خواهم فقط برای تو چشم هایم را نذر باران کنم، نذر سجاده، مُهر، تسبیح، نافله…
نذر یک راز و نیاز عاشقانه! امشب دوباره شاعری می شوم که «ترجیع بند تمام بیت ها»یش سُبّوح و قدّوس است.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 