پاورپوینت کامل روز بزرگداشت علامه امینی، صاحب «الغدیر» ۴۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روز بزرگداشت علامه امینی، صاحب «الغدیر» ۴۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز بزرگداشت علامه امینی، صاحب «الغدیر» ۴۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روز بزرگداشت علامه امینی، صاحب «الغدیر» ۴۶ اسلاید در PowerPoint :

روزنه ای از نور

عباس محمدی

بر خواب هایمان بلند بلند قدم زدی تا آتش، پیراهن روزهای گمراهیمان نشود. تو آمدی؛ چرا که همیشه کسی برای فریادرسی خواهد آمد. همیشه کسی بوده که دست ما را بگیرد و از دوزخ بیرون بکشد. همیشه در انتهای تمام ظلمت های غلیط، روزنه ای از نور درخشیدن گرفته است.

همیشه کسی از جنس مهربانی پیامبران آمده است؛کسی که از تاریکی هراس نداشته باشد، کسی که نور را بهتر از خورشید می فهمد.

همیشه کسی آمده تا نام های جاودانه را در گوش های فراموشی ما فریاد بزند.

همیشه کسی بوده که راه را به ما نشان دهد و ما را از عمیق ترین چاه های گمراهی، بیرون بکشد….

و تو آمدی؛ در روزهایی که داشتند نهج البلاغه را پشت آینه های پر غبار تمدن پنهان می کردند، روزهایی که اسلام داشت در نفس های تند وهابیت خفه می شد.

تو آمدی تا کوفه های مشرک را خراب کنی، تو در روزهایی به دادمان رسیدی که قرار بود استخوان هایمان را ستون تالارهای کافر تمدن کنند.

روزهایی که هاجرها داشتند تشنگی شان را در بوی ادکلن های فرانسوی فراموش می کردند، روزهایی که معصومیت مریم ها در صدای پاشنه کفش هایشان در پیاده روهای پر از گرگ، خودکشی می کرد.

تو آمدی تا گناه تمام روزهایی را که در خواب غفلت بودیم، با کوثر غدیر بشویی. غدیر را به لب های تشنه ما رساندی؛ لب هایی که داشتند از زور تشنگی، آب را هم از خاطر می بردند. با غدیر آمدی تا مرداب های کفر، تمام شوند و ابرهای مؤمن، دوباره ببارند و بشویند غبار فراموشی را که بر گرده خیابان ها نشسته بود.

شاعرتر از تمام قلم ها، از خورشید نوشتی، از روشنی، از روز غدیر، معجزه ای شد به زیبایی آوازهای داوود نبی علیه السلام.

«الغدیر»، درخشان ترین ستاره آسمانمان شد که نام علی علیه السلام را روشن کرد. همان گونه که نام «علی» را می آوردی، هیچ کلمه ای بعد از این، نامت را بی وضو تکرار نخواهد کرد و هیچ کتابی، شکوهت را با لکنت زبان نخواهد نوشت. نام تو را تمام کتاب ها ازبر کرده اند و تمام سینه سرخ های عاشق، در دفترچه های خاطراتشان تو را نوشته اند.

تمام کلمات، همسایه تو شده اند تا «الغدیر»، شفاعتشان را بکند. تو خورشید را برای ما به یادگار گذاشتی تا روزهای دلواپسی مان را دنبال فانوس نگردیم، تو قشنگ ترین انگشتی بودی که آفتاب را به آفتاب گردان ها نشان داد و روز را از پشت کوه های کافر تمدن تا پشت پنجره های کودکی شهر کشید.

هر چند سال هاست که رفته ای، اما هنوز آینه ها نامت را چشم بسته می دانند و خورشید یادگاری ات، گرممان می کند. هنوز هم شیعه، سیاه پوش توست و تو هنوز مثل همیشه، از پشت تمام لبخندهای رستگاری پیدایی.

راه غدیر

خدیجه پنجی

یک روز از دروازه نجف، آرام عبور کرد. خسته بود؛ راه طولانی را طی کرده بود. کوله بار سنگین را آرام بر زمین گذاشت. دیرسالی رنج بزرگ قبیله را بر شانه های استوارش تاب آورده بود. او را می گویم که در گستره دلش، هزار چشمه محبت علی علیه السلام جاری بود. گداخته در آتش عشق، شمعی بود که سراپا می سوخت.

پس، پا در جاده های طولانی سفر گذاشت و راهی شد تا در عمیق لحظه های تاریخ، پیکر هزار تکه حقیقت را بیابد حقیقتی که در شریان های اسلام، روح تشیع را جاری کرد. حقیقتی که قرن ها پیش در«غدیر» شکفت.

چقدر از دهان قلم مظلومیت را فریاد زد. گریست و نوشت، نوشت و گریست. جرعه جرعه ارادتش را به کام کلمات ریخت تا گنجینه ای بیافریند. زلال و ناب از اندیشه های شیعه.

و «الغدیر» متولد شد و بعد، در تمام چهارراه های تفکر تاریخ اسلام، چراغی آویخت برای اهل یقین.

کوله بارت را بر زمین بگذار بزرگ مرد! از این پس، نوبت شانه های من است که این میراث عظیم را طاقت بیاورم!

ای آبروی تشیع! چه جان های تشنه ای که در بی کرانگی «غدیر» تو سیراب می شوند! از آن لحظه ای که «الغدیر»ات متولد شد و در بستر تاریخ جریان یافت، سراب های دروغ و ریا ناپدید شد.

از رشحات قلمت، بهار می باری.

تو مایه روسپیدی شیعه هستی!

در آینه کلمات و اندیشه های زلالت، تصویر شیعه، واضح و روشن است و ذوالفقار قلمت، چه بی پروا احیا کننده حق و باطل شد!

تو می روی و از این پس، از آتش روشن ارادت، در هر سینه ای، شعله سوزانی به یادگاری می گذاری تا راه آسمانی غدیر را گم نکنند.

علامه عاشق

حسین امیری

وقتی بادهای غمگین شمال بر کربلا می وزند و آن هنگام که بادهای خشک جنوب بر فراز خاک کربلا، بوی آبگیر غدیر را می شود شنید.

نگارندگان حدیث غدیر، روضه خوانان حقیقت کربلایند و غدیر، پدر زخمی کربلاست که تاریخ زخم هایش را بر نامه های کوفیان نگاشته اند و بر طومارهایی که راه مکه را گفته، نیت شام کردند.

علامه عاشق! الغدیرت بوی کربلا می دهد؛ زیرا

«ابتدای کربلا مدینه نیست؛ ابتدای کربلا غدیر بود

ابرهای خون فشان نینوا اشک های حضرت امیر بود»

علامه عاشق! چاه های غدیر، هیچ وقت خشک نشدند، زیرا اشک های امیر، تا آخر تاریخ در آنجا جاری شدند. غدیر، نه آبگیر و چاه و نه جویبار و دریا و اقیانوس، بلکه خونی است که در رگ های شیعه جاری است و تو خون های پراکنده را جمع کردی، خون های ریخته و نریخته را تا هر جا بلبلی به عشق گلی جان می دهد، نیت عشق مولا کند.

علامه عاشق! الغدیر تو تنها اثبات امامت علی نیست؛ تو سند حقانیت دین را جمع آوری کردی.

علامه عاشق! افتخاری بالاتر از اینکه هر جای جهان سخن از عشق می گویند، به کتاب تو استناد می کنند و هر جا حدیث بلبلی هست، دیوان عشق تو را می خوانند؟!

کروبیان آسمان، کتاب تو را زمزمه می کنند؛ آن گاه که به زیارت مولا علی نائل می شوند.

علامه عاشق که با واژه های فرشتگان، آواز خدا را تصنیف کردی! صلوات هایمان تقدیم تو باد تا روز فرج و گشایش در کار شیعیان جهان.

انتشار نفیس ترین مظلومیت

محمد کاظم بدرالدین

دستان توانمند تو، چشمان روزگار را به آن برکه فراموش نشدنی دعوت کرد؛ دستانی از ولایت جاوید ایمان با آن قلمی که یکسره از زیبایی ها می گفت.

یک تنه به میدان آمدی و همه را کنار اقیانوس فضل مولا خواندی و صدای وسیع ولایت را با حنجره عشق، منتشر کردی.

از تمامی مذاهب آمدند و دیدند که کتاب تو از برکه ای به عظمت بی نظیر زلالیت ها روایت می کند. آمدی و روبه روی موج های سهمگین و بادهای مخالف، مولایت را معرفی کردی.

می خواستی چیزی پنهان نماند. می خواستی به اندازه ابرهای بهار بباری و دیگران بپرسند برای چه و تو بگویی برای مظلومیت مولا علیه السلام. خوب می دانستی چه جهالتی گریبان گیر دنیا شده است؛ برای همین ادامه سطرهای کتاب نفیس ولایت، چشمان همیشه گریان تو بود.

اینک، تو رفته ای و ما پنجره های دل را می گشاییم رو به صبحدم «الغدیر».

مردی از تبار حیدر علیه السلام

نزهت بادی

ای هم نشین خاکیان و هم صحبت قدیسان!

تو شکواییه ابرمردی را نوشتی که خار در چشم و استخوان در گلو، شیوه سکوت و خانه نشینی را برگزید.

تو غبار غربت از چهره آفتابی گرفتی که در هجوم ابرهای تیره جهل و کینه، به غروب نشسته بود.

«الغدیر» تو، تسلای غرور شکسته تاریخی تشیع بود

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.