پاورپوینت کامل روز قلم، چهاردهم تیرماه ۱۸ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل روز قلم، چهاردهم تیرماه ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل روز قلم، چهاردهم تیرماه ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل روز قلم، چهاردهم تیرماه ۱۸ اسلاید در PowerPoint :

برگه های خیس

فاطمه دولتی

داستانک

حرفم را قورت می دهم و نگاهش می کنم. بی خیال به لب های آویزانم، می رود تا خواهرش را دعوت کند، با یک حساب سر انگشتی، می شوند ۱۷ نفر.

صدایش بلند می شود: سودابه هم میاد.

نگاهش می کنم و لبخند زورکی می زنم. چشم غره ای نثارم می کند و می گوید: «خودکار رو بردار بنویس».

– چی بنویسم؟

– لیست خرید دیگه. هیچی توی خونه نیست.

***

میوه ها را بر می دارم، ژله آلوئه ورا پیدا نکردم. صدای گوشی بلند می شود. با دیدن اسم روی صفحه می کوبم وسط پیشانیم…تا دو روز دیگر باید داستان جدید را تحویل بدهم. تماس را جواب نداده قطع می کنم.

***

شام را خورده نخورده، ذهنم را جمع و جور می کنم، طرح اولیه داستان را چیده ام. چند ساعت فرصت می خواهم، ولی چراغ ها خاموش می شود.

زنم می گوید: صبح زود باید بیدارشی، هفت می رسن، باید واسه صبحونه نون بگیری. مامان فقط سنگک می خوره.

***

نشسته ایم توی اتاق. می گویم: خب دیگه چه خبر؟ چه عجب کردید؟

رضا می خندد و می گوید: اومدیم سه روز خونه داماد تلپ بشیم، حال کنیم.

صدای ناله خفیفم را خفه می کنم. سه روز؟

احمد مثل همیشه بی مقدمه می پرسد: هنوز برای بچه ها قصه می نویسی؟!

رضا ادامه می دهد: «گاو ماما می کرد، سگ واق واق می کرد. حسنک کجایی؟!» آخه اینم شد کار؟

به حرف هایشان عادت کرده ام. خدا خدا می کنم خسته باشند و بخوابند، اما نمی دانم پیشنهاد بیرون رفتنم از کجا سبز می شود.

تا مردها می روند دوش بگیرند، لب تاب را باز می کنم. صدای هورا هورای بچه ها اذیتم می کند، سعی می کنم تمرکز کنم، چند خط می نویسم و پاک می کنم. یک قلوپ از چای را هورت می کشم که صورت و پایم همزمان می سوزد. بی اختیار بلند می شوم، لب تاب می افتد. داد می زنم: بچه چیکار می کنی؟

جای بچه، زنم جواب می دهد: «عیب نداره خاله فدای سرت»

ادامه می دهد: خجالت بکش. الان وقت کار با لب تابه؟

– من باید این داستان رو فردا صبح تحویل بدم. قول دادم.

– داستان داستان. مگه چقدر پول میدن؟ ولش کن. بگو نمی تونم.

بعد این همه سال نمی داند من برای پول نمی نویسم، لب تاب را برمی دارم. روشن نمی شود، صدای سوزش پایم بلندتر می شود.

***

ساعت از نیمه شب گذشته، رخت خواب هارا پهن می کنم. کاغذ و خودکار می گذارم روی میز و می روم زیر پتو، همه دراز

کشیده اند، پیامک می زنم «آقای اکبری نگران نباشید تا فردا صبح ارسال می کنم». جک هایشان تمامی ندارد، احمد هر چند دقیقه مرا چک می کند. “بیداری حمید؟”

***

همه ساکت شده اند، صدای زن ها هم نمی آید، نیم ساعت دیگر می روم. می دانم چند نفر منتظرند تا ستون قصه کودک را بگیرند. اتاق ها پر است. توی سالن هم مادرزنم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.