پاورپوینت کامل ولادت حضرت عیسی(ع) ۶۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ولادت حضرت عیسی(ع) ۶۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۶۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ولادت حضرت عیسی(ع) ۶۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ولادت حضرت عیسی(ع) ۶۰ اسلاید در PowerPoint :
یادداشت کوتاه
دین اسلام به عنوان آخرین نسخه سعادت انسان ها، به تأیید دیگر ادیان آسمانی و توحیدی و نیز فرستادگان الهی پرداخته و همگان را به احترام آنان، فرا می خواند. خداوند در آیه ۱۳۶ سوره نساء در این باره می فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکتَابِ الَّذِی أَنزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یکفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِکتِهِ وَکتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِیدًا؛
ای کسانی که ایمان آورده اید، به خدا و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتاب هایی که قبلًا نازل کرده بگروید و هرکس به خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهی دور و درازی شده است.»
تمام انبیای الهی مورد تأیید اسلام و مسلمانان هستند و پیروی از رهنمودهای اخلاقی و تربیتی این بزرگان، همانند نقشه ای برای رسیدن به گنج رستگاری است.[۱]
متن معارفی یک:
قرآن کریم در آیه ۳۴ سوره مریم، حضرت عیسی پسر را در بیانی رسا و زیبا به همگان معرفی می کند: «این است عیسی پسر مریم؛ گفتار حقی که در آن تردید می کنند.» در سوره مبارکه مریم درباره تولد حضرت عیسی به تفصیل سخن رفته است.
هم چنین در سوره های نساء، توبه، مائده، آل عمران و تحریم از آن حضرت نام برده شده است. در قرآن مجید نام حضرت مسیح ۲۳ مرتبه با اسم «عیسی» یازده بار با نام «مسیح» و دو مرتبه با وصف «ابن مریم» آمده است. ذکر نام انبیای الهی در قرآن، نشان از عظمت مقام و تأکید بر الگو گرفتن از سیره زندگی آنان دارد.[۲]
شخصیتی که قرآن کریم از مسیح ارائه می دهد بسیار بالاتر و والاتر از آن چیزی است که انجیل موجود و تفکرات اهل مسیح، آن را ارائه می دهند. قرآن در پاره ای از موارد اعتقادات اهل مسیح در مورد حضرت عیسی را مطابق با واقع دانسته و بسیاری از موارد از جمله: تثلیت، تصلیب و فداء را به شدت توبیخ می کند.
دو:
مسیح فرزند مریم فرزند عمران بود. ولادت پر رمز و راز مریم و داستان آن بطور مفصل در قرآن آمده؛ که مریم به خاطر نذر مادرش که فکر می کرد فرزندش پسر است، به خدمت بیت المقدس درآمد و تکفل او هم بعد از ماجرایی توسط قرعه به زکریای نبی واگذار شد. برای او غذاهای بهشتی فرستاده می شد.[۳]
در آیه ۴۵ آل عمران و آیات دیگر، مسیح فرزند مریم معرفی شده تا پاسخی به مدعیان اولوهیت مسیح داده باشد؛ زیرا کسی که از مادر متولد می شود و مشمول تمام متغیرات دوران جنین و تحولات عالم ماده است چگونه می تواند خدا باشد. خدایی که از تمام تغییرات و دگرگونی ها بر کنار است.[۴] برای اینکه تولد چنین فرزندی، دختر باکره ای چون مریم را آماج اتهامات قرار ندهد؛ قرآن برای تسلی به او می فرماید: او با مردم در گهواره سخن می گوید و در حالت کهولت نیز و او از صالحان است.[۵]
از آیات سوره مریم استفاده می شود زمانی که خداوند روح [۶]را به صورت مردی به سوی مریم فرستاد، او بسیار ترسید. آن فرشته گفت من مأمور الهی هستم تا پسری پاکیزه به تو بخشم؛ ولی مریم گفت این چگونه ممکن است در حالی که من با هیچ مردی تماس نداشته و آدم بدکاره ای نیز نبوده ام؟!
فرشته گفت: مطلب همین است که پروردگارت فرمود: این کار بر من سهل است.[۷] وقتی مریم فرزند خویش را دور از دید مردم به دنیا آورد و سپس به میان مردم آمد، همه او را مذمت کردند. مریم به طفل اشاره نمود که از او بپرسید.[۸] مسیح(ع) در جواب آنها گفت: من بنده خدا هستم به من کتاب(آسمانی) داده و مرا پیامبر خویش…. و نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبار و شقی قرار نداده است.[۹]
سه:
قرآن راجع به تولد مسیح(ع) می فرماید: «به یاد آور زمانی را که ملائکه به مریم گفتند: ای مریم خداوند تو را به کلمه ای(وجود باعظمتی) از سوی خودش بشارت می دهد که نامش مسیح عیسی بن مریم است در حالی که هم در این جهان و هم در جهان دیگر آبرومند و باشخصیت و از مقربان درگاه خداوند خواهد بود[۱۰]
در اینجا قرآن از مسیح به عنوان کلمه یاد می کند؛ که به اعتقاد بیشتر مفسرین بخاطر تولد فوق العاده اوست. اولین کلمه ای که عیسی(ع) در بدو تولد خطاب به مردم گفت این بود که: من بنده خدا هستم نه فرزند خدا[۱۱]. قرآن در مقام رد اعتقادات شرک آمیز مسیحیان می فرماید: هرگز برای خدا شایسته نبود فرزندی انتخاب کند؛
چهار:
یکی از موارد مورد اختلاف فرقه های گوناگون مسیحیت و مرز میان ایمان راستین و بدعت، مسئله تثلیث است. ریشه این موضوع به الهی انسانیبودن شخصیت مسیح (ع) برمی گردد.
این بحثها تحت تأثیر اندیشه های فلسفی یونان در مسیحیت به بار نشست و برخی فرقه های نصرانی به شدت بر سر این مسأله به جدال پرداختند و لقب ام الله را به مریم دادند[۱۲]برخی نیز به امتزاج پدر و پسر و روح القدس معتقد شدند به این صورت که روح با جسم مخلوط شده همانطوری که شراب با آب مخلوط می شود و نتیجتاً قائل به تثلیث شدند[۱۳]
قرآن کریم در رد این تفکر می فرماید: آنها که گفتند خداوند یکی از سه خداست(تثلیث) نیز به یقین کافر شدند معبودی جز خدای یگانه نیست و اگر از آنچه می گویند دست برندارند عذاب دردناکی به کافران آنها(که روی این عقیده پافشاری کردند) خواهد رسید.[۱۴]
پنج:
تصلیب نیز مانند تثلیث یکی از مواضع اختلاف قرآن با مسیحیت موجود است که در دو موضع به آن اشاره کرده است. قرآن تصور تصلیب را مطابق با واقع نمی داند و خبر می دهد که مسیح نه کشته و نه مصلوب گردید. «آنها هرگز مسیح را نکشتند و نه به دار آویختند؛ بلکه دیگری را که شباهت به او داشت اشتباهاً دار زدند. آنها که درباره مسیح اختلاف کردند خودشان در شک بودند و هیچ یک به گفته خود ایمان نداشتند و تنها از وهم و گمان پیروی می کردند.[۱۵]
اما در آیه ای که می فرماید: «به یاد آر وقتی که خدا فرمود ای عیسی همانا من روح تو را قبض نمودم تا بر آسمان(قرب خود) بالا برم و تو را پاکیزه و منزه از معاشرت و آلایش کافران گردانم و…»[۱۶]
نکته کلیدی آیه عبارت(انی متوفیک و رافعک الی) است. به عقیده مفسرین، توفی در قرآن به معنای موت نیست؛ بلکه به معنای گرفتن و نگهداشتن است[۱۷] عبارت(رافعک الی) نیز به معنی “تو را به محل کرامت خویش بالا برم” است. علت آوردن رفع هم برای بزرگداشت و تعظیم است.[۱۸]
شش:
حالتی میان شادی و غم سراسر وجودش را فرا گرفته بود. تا قبل از این، چنین احساسی را هیچ گاه تجربه نکرده بود. مردمانی که گرداگردش را گرفته بودند و با نگاه های سرد و سنگین خود بر وجودش تازیانه تهمت می زدند رو به او کردند و «گفتند: ای مریم، کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی. ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود و نه مادرت زن بد کاره ای مریم که روزه سکوت داشت، به کودکش اشاره کرد. گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟»
ناگهان کودک زبان به سخن گشود و گفتند: «من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا به پیامبری برانگیخته و مرا – هر جا که باشم – وجودی پر برکت قرار داده، و تا زمانی که زنده ام مرا به نماز و زکات توصیه فرموده است[۱۹]… سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولد شدم و در آن روز که می میرم. و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد[۲۰]
داستان
داستان طلای آدمکش
خورشید داشت اولین پرتوهایش را روی زمین پهن می کرد. دیگر هوا روشن شده بود و زوزه گرگ ها و صدای سگ های بیابانی شنیده نمی شد. حالا دیگر به بیرون شهر رسیده بودیم. خمیازه کشداری کشیدم و به راهی که مانده بود نگاه کردم. به گمانم تا ساعتی دیگر می رسیدیم. از همراهانم عقب افتاده بودم. دوهمراهم شانه به شانه پیامبر خدا عیسی علیه السلام راه می رفتند و گفت وگو می کردند. قدم هایم را تند کردم که به آنها برسم ناگهان لای به لای خارهای بیابان چیزی درخشید. اهمیت ندادم می خواستم از همراهانم عقب نیفتم، ولی قدمی دیگر که برداشتم باز هم آن درخشش را دیدم نتوانستم بی تفاوت بمانم بوته خار را کنار زدم و خشتی طلا را که لابه لای بوته های خار افتاده بود، برداشتم.
خشت طلا توی نور آفتاب برق می زد. چند خشت دیگر هم کنارش افتاده بود. با صدایی که از شادی می لرزید همراهانم را صدا زدم: بیایید! بیایید! باور نمی کنید، ببینید چه چیزی پیدا کردم.
دو همسفرم به همراه پیامبر به سویم برگشتند. آنها خشت ها را برداشتند و خوب نگاه کردند. چشم هایشان برق می زد. اما عیسی با بی تفاوتی فرمود: بهتر است تا هوا گرم نشده برویم تا قبل از ظهر برسیم.
به همراهانم گفتم: بیایید همه آنها را برداریم. عیسی فرمود: نه. دست به آنها نزنید. این طلاها آدمکش هستند. مبادا محبت آنها را به دل بگیرید. عیسی این را گفت و به راهش ادامه داد. ما سه نفر به هم نگاه کردیم و از اینکه مجبور بودیم چند خشت طلا را در بیابان رها کنیم ناراحت شدیم از طرفی نمی شد حرف پیامبر خدا را ندیده بگیریم.
این بود که طلاها را همانجا رها کردیم و پشت سر پیامبر به راه افتادیم؛ اما از آن پس هیچ کداممان حرفی نزدیم. کمی که رفتیم، یادم افتاد باید امروز زنم را پیش طبیب می بردم. از پیامبر اجازه گرفتم که برگردم. هرکدام از دو همراهم نیز یادشان افتاده بود که کاری در شهر دارند و مجبورند برگردند.
عیسای پیامبر نگاهی به هرسه ما کرد و گفت: من نمی توانم به زور شما را همراه خودم کنم. اگر می خواهید بروید، آزاد هستید. هر سه دست پیامبر خدا را بوسیدیم و با عجله راه
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 