پاورپوینت کامل بخش هشتم: خاطرات، متن و دل نوشته ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل بخش هشتم: خاطرات، متن و دل نوشته ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل بخش هشتم: خاطرات، متن و دل نوشته ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل بخش هشتم: خاطرات، متن و دل نوشته ۱۲۰ اسلاید در PowerPoint :

پرده اول

آرزوی شهادت

خدایا! به آن تپش قلب ها قسمت می دهیم! خدایا! به آن رد پاها قسمت می دهیم! خدایا! به آن نمازهایی که در کنار این نهرها خوانده شد! خدایا! به آن جوان های عاشقی که توی این سنگرها و کنار این نهرها شهید شدند! خدایا! به آن جنازه هایی که از «اروند» برنگشتند! خدایا! به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب آنها قسمت می دهیم! خدایا! آخرت ما را ختم به شهادت کن! خدایا! به این آبی که بچه ها در آن حرکت کردند قسمت می دهیم جز شهادت برای ما نخواه.

سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی

پرده دوم

غیرتمندان و عاشقان رفتند…

گوارا باد بر شما امت عزیز، غیرتمند، ایثارگر، شهادت طلب و شهادت پرور، این فتح الفتوحی که خداوند منان هدیه کرد به شما، گوارای تان باد شهدا، این پیروزی که هدیه ای الهی بود. آنچه که شادی را بر دلمان می نشاند، لشکری که تمام گردان هایش شامل لطف خداوند شدند و فاتح هدف هایشان شدند، ولی خنده بر دل های رزمندگان و سربازان و فرماندهان لشکر ثارالله نماند و غمی برجا ماند. غم ازدست دادن و جدایی بین ما و این عزیزان.

چگونه لبی بخندد که در آن جمع ابراهیم هندوزاده نباشد؟!

چگونه لبی بخندد که در آن جمع محمد نصراللهی نباشد؟!

چگونه لبی بخندد که در آن جمع علمدار لشکر ثارالله، احمد امینی نباشد؟!

چگونه لبی بخندد که طلبه شجاع و ایثارگر حسن یزدانی نباشد؟!

مادران شهدا! امروز در جمع این پنج تن، ما حمزه ای داریم که به منزله حمزه سیدالشهدا که در جنگ احد، پیامبر اکرم فرمود: «حمزه گریه کننده ای ندارد.» او هم گریه کننده ندارد.

مردم کرمان! غیرتمندان کرمان! جوانان کرمان! مخلصین رفتند، غیرتمندان رفتند، عاشقان رفتند، عرفا رفتند، علمداران لشکر ثارالله رفتند و آنها با خون شان، با گذشت شان، با ایثارشان، این گونه فداکاری کردند و این پیروزی را به شما هدیه کردند.

مردم! خدا می داند که آخرین گفتارهای همه بسیجی های مظلوم و همه پابرهنه ها و همه مستضعفین جبهه ها و همه گردن کج ها در پیشگاه خدا این بود: «خدایا! نیاید آن روزی که ما ببینیم ملت ما سرافکنده است. خدایا! در این بهمن ملت ما را سربلند کن.»

آنها شادی لب های شما را می خواستند. این دعایشان بود و این خواسته شان از خداوند بود. من چه بگویم از شهدا، از این عزیزان، از این مخلصین، از این عرفایی که رفتند!

خدایا! تو شاهد هستی پنج روز به عملیات [والفجر] مانده، هرگز اشک از صورت بسیجی های ما خشک نشد. یک سره گریه می کردند. گردن هایشان کج بود. فریاد می زدند: خدایا! رو سیاه مان نکن. خدایا! شرمنده مان نکن.

خدایا! این اشک ها، عصای موسی شد و نیل را شکافت. اروند را شکافت و بسیجی های مظلوم ما را عبور داد و ما این را دیدیم. ما در آن شبِ توفانی و ظلمات تاریک عملیات که امیدی به موفقیت نداشتیم، دیدیم این را. می گفتیم: خدایا! تو باید همان طور که موسی را از نیل عبور دادی، ما را از اینجا عبور بده. می گفتیم: خدایا! خودت فرمودی: «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.» خدایا! خودت گفتی حرکت کنید، من هدایت می کنم. خدایا! کمک مان کن و خدا در آن شب عملیات کمک مان کرد….[۱]

پرده سوم

شادبودن ملت ایران، آرزوی دنیایی شهدا بود

یک شب قبل از عملیات، شبی داشتیم در لشکر به نام «شب وداع» و «شب بیعت». نیمه های شب بود. تا ساعت صبح طول کشید. محمد مشایخی، برق را روشن کرد و گفت: «می خواهم در روشنایی حرف بزنم.» شاید نوارش باشد، اگر نباشد بر قلب ها هست.

گفت: «بیعت می کنم، پیمان می بندم، نوشته ام و اعلام می کنم. در همسایگی ام شش یتیم در سمت راست و در سمت چپ شش یتیم دیگر وجود دارد. به آنها نوشته ام که یا پیروز می شویم و برمی گردم و یا اینکه شهید می شوم». رو کرد به فرماندهان لشکر و اعلام کرد که اگر من به عقب برگشتم، با تیر بزنیدم. گفت: «می خواهم در روشنایی اعلام کنم که همه شما شاهد باشید که بر پیمانم هستم».

شهید زندی! حاج مهدی عزیز! من با این زبان قاصرم، پاسداران نمونه لشکر بعد از عملیات والفجر را معرفی کردم. همین قدر که اسمش را اعلام کردم، به خدا زانویش لرزید. مثل بچه های مادرمرده گریه می کرد. زیر بازوانش را گرفتم و بلندش کردم.

به همه مردم بگویید، به مادران شهدا، به پدران شهدا، به اسیران و به مفقودین و به حزب الله بگویید که خدمتکاران، فرزندانتان، حسین وار جنگیدند که پیشکسوت نبرد بودند. به آنها بگویید نگران نباشید که جمعی در خدمتشان بود، مسافر بودند و به قافله پیوستند. به آنها بگویید و پیام ببرید از جبهه که آنها در دعایشان شاید یک یا دو خواسته دنیایی داشتند.

به خدا قسم! همه آنها با گریه آن را می خواستند که خدایا، ما بهشت را بر این دنیا ترجیح می دهیم که ما خون بهای این باشیم که برویم و این ملت از پیروزی و فتحی که به دست می آید، خندان باشند. می گفتند ما برویم و ما نباشیم که امام، خدای ناکرده نگران و ناراحت باشد.

آرزوی دنیوی شان این بود که ملت ایران شاد و خندان باشد. امام شاد باشد و شاید آرزوی دنیوی دیگری هم داشتند و آن، بوسیدن قبر مظلوم، غبار گرفته و محاصره شده اباعبدالله الحسین(ع) بود. حتماً این هم آرزوی شان بود و قطعاً به آرزوی شان رسیده اند.

این خون ها، خون بهای گرانقدری است. فتحی که حاصل شد و زمینه ای که باز کرده، این فتح برابری می کند با تمام سال های نبردمان و با تمام سال های جنگ مان. درست است که ما عزیزان گرانقدری را از دست داده ایم، ولی فتح بسیار بزرگی بر اثر رشادت اینها و خون اینها حاصل شد.

نه من، نه امام، خدا از شما بندگانش تشکر می کند که مردانه ایستادید که مردانه جنگیدید. این فتح، فتح بزرگی است. فتحی است که قطعاً و ان شاءالله خاتمه جنگ است و خاتمه عمر کفر است و همه کفرپیشگان را برخواهد داشت.[۲]

پرده چهارم

عملیات مرصاد

مرصاد، یکی از عملیات های بزرگ دفاعی ایران در دوران پس از دفاع مقدس است. بعد از پذیرش قطعنامه از سوی ایران و پایان جنگ تحمیلی، دشمنان ایران دست از ملت ایران بر نداشتند و این بار با این خیال خام که قوای نظامی ایران بعد از هشت سال مقاومت، ضعیف شده است، منافقین را اعزام کردند تا بلکه از این طریق کشورمان را اشغال کنند.

بااین حال، مردم ایران و به طور خاص، نیروهای دفاعی کشورمان در این عملیات نیز حماسه دیگری خلق کردند و منافقین و اربابان آنها را تحقیر نمودند. تجربه آن نبرد، گوهر گرانبهایی است که در این دوران، نه فقط برای کشور ما بلکه برای جامعه انسانی ذخیره شد و در تقابل با داعش به کار آمد.

قاسم سلیمانی که ستاره جبهه مقاومت در این زمانه است، روایتی خواندنی از عملیات مرصاد دارد که برایتان می خوانم:

«در منطقه شلمچه درگیر عملیات بودیم. تقریباً پاتک های دشمن را دفع کرده بودیم که اعلام کردند منافقین به غرب حمله کرده اند. در اولین اقدام یک گروهان نیرو همراه با یک توپ ۲۳ و یک توپ ۱۰۶ به وسیله بالگرد شنوک در فرودگاه اضطراری اسلام آباد پیاده کردیم. چند تپه کوچک اطراف فرودگاه اضطراری وجود داشت. کنار تپه ها مستقر شدیم و کار شناسایی منطقه را آغاز کردیم.

پاکسازی تنگه چهارزبر، آزادسازی شهر اسلام آباد و حرکت به سوی کرند غرب هدف لشکر ثارالله بود. نیروهای شناسایی با لباس محلی به وسیله مینی بوس داخل شهر اسلام آباد رفتند و اطلاعاتی به دست آوردند.

باحمله ای که کردیم ابتدا قهوه خانه سقوط کرد. سپس اسلام آباد تصرف شد و یک فرماندار نظامی در شهر منصوب کردیم. از روی جاده آسفالت (اسلام آباد – سرپل ذهاب) حرکت را ادامه دادیم و غروب به کرند رسیدیم. در مجموع دو گردان را به کار گرفتیم. همچنین ادوات و یک گروهان پدافند هوایی که با خودرو حرکت می کرد و مهمات هم از اهواز آورده بودیم».[۳]

پرده پنجم

پیام دندان شکن

خط قرمز ایران نجف و کربلا است.

سردار حاج قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس، خطاب به گروهک تفکیری داعش وابسته به آل سعود:

اگر پایتان، فقط پایتان به حرم سیدالشهدا(ع) برسد با کسب اجازه از مقام عظمای ولایت فرماندهی کل قوا حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای کربلای جدیدی را رقم خواهیم زد که تاریخ به خود ندیده باشد و نماز ظهر را با سربازان امام خامنه ای به جماعت در بقیع می خوانیم…

پرده ششم

نجات اربیل

مصاحبه با مسعود بارزانی: اربیل چگونه نجات یافت؟

داعش به دروازه های اربیل رسیده و شهر در حال سقوط بود؛ من با امریکا؛ ترکیه؛ انگلیس؛ فرانسه و حتی عربستان تماس گرفتم؛ همه آن ها در جواب گفتند کمکی نمی توانند بکنند! بعد با ایران تماس گرفتم و گفتم اگر نمی توانید کمکی کنید ما شهر را تخلیه کنیم! آنها تلفن قاسم سلیمانی را به من دادند. فوراً با حاج قاسم تماس گرفتم و اوضاع را دقیقاً شرح دادم؛ حاج قاسم به من گفت من فردا بعد از نماز صبح اربیل هستم؛ گفتم فردا دیر است همین حالا بیایید: گفت کاک مسعود فقط امشب شهر را نگهدار! صبح به استقبال حاج قاسم در فرودگاه اربیل رفتم او با ۵۰ نفر از نیروی مخصوصش سریعاً به محل درگیری رفتند و نیروهای پیش مرگ را سازماندهی کردند و در عرض چند ساعت ورق به نفع ما برگشت. بعدها یک فرمانده داعش را اسیر کردیم و پرسیدیم چگونه شد شما که در حال فتح اربیل بودید عقب نشستید: گفت نفوذی ها در اربیل به ما خبر دادند قاسم سلیمانی در اربیل است لذا روحیه افراد ما بهم ریخت و…

پرده هفتم

افتخار

امارات متحده ۵۰ میلیارد دلار پول داده بود!

کویت و قطر و بحرین هم همین طور!

غول ترین سرویس های جاسوسی دنیا: موساد اسرائیل

انگلیس باMI6

سیا آمریکا

مسئول تغذیه اطلاعاتی و امنیتی داعش بودن!

اردن محل آموزش اینا بود!

ژاپنِ با ته فرهنگ انسانی اش، چندهزار تا تویوتا داده بود!

فرانسه سلاح اتوماتیک می داد!

ترکیه مسئول ترانسفر و نقل انتقال نیروی انسانی و ادوات بود!

آمریکا، تجهیز نظامی تسلیحاتی مستقیم می کرد، مخوف ترین تجهیزات نظامی از آسمان براشون هلی برد می شد!

جدیدترین نسل موشک های ضد زره تاو را می دادن، قیمت این موشک ها آنقدر بالاست،گاهی از قیمت اون تانکی که می زدن گرون تر در میومد!

با ضد زره تاو، داعش آدم می زد!

می دونی یعنی چی: آدم!

فرمانده میدان و خط شکن هاشون ریش قرمزهای چچنی بودن!

برید تو یکی از این کنسرت ها، صدتا روشنفکر و بیارید به خط کنید یه ریش قرمز چچنی بزارید جلوشون!

از اون اولی تا اون آخری،تنشون به لرزه درمیاد

همینایی که فقط ادعا دارن و طلبکارن!

تو یه فقره جنایت اسپایکر عراق، ۱۷۰۰ نفر را در یه روز سلاخی کردن!

داعش این بود!

داعش یه شبه از تو لپ لپ در نیومده بود

ادوارد اسنودن پیمانکار nasa رسماً گفت: داعش محصول پروژه ای به اسم لانه زنبور در سرویس های اطلاعاتی غرب بود!

هیلاری کلینتون در کتاب گزینه های دشوار، رسماً گفت: داعش را ما ساختیم و برای رسمیت دادن به اون شخصاً به ۱۲۰ کشور سفر کردم!

ترامپ رسماً گفت: داعش را اوباما ایجاد کرد!

داعش این بود!

کل دنیای کفر و الحاد و نفاق تمام ظرفیت شونو آوردن تو میدون، تا ایران و دوستان ایران رو نابود کنند….

اما!

اما فکر اینجاشو نکرده بودید آقای اتاق فکر سازمان سیا و اتاق عملیات پنتاگون!

خوردید به سد محکم ایران

خوردید به تور شیر بچه های حیدر کرار

دلاورمردان سپاه

دلیران ارتش اسلام

یلان فاطمیون افغانستان

زینبیون پاکستان

حیدریون عراق

تنتون به تن ایرانی جماعت نخورده بود؟

حالا ماییم و نابودی داعشیون.

حالا باید بیشتر بفهمی سردار سلیمانی و شهدای مدافع حرم چه کردند؟!

باید بفهمی چرا دشمن، عقده سپاه پاسداران ما را کرده؟!

چرا می گن فشار بیاریم تا ایران نیروهاش را از سوریه بیاره بیرون. ولی کورخوندن اولین قدم سوریه دادن اختیار کامل بندر لاذقیه به ایران…؛ یعنی ایران یه بندر داره تو مدیترانه از راه زمینی عراق و سوریه…؛ یعنی تحریم دیگه کاملاً دورزدنی می شه واسه ایران.

باید بفهمی کل ماجرا از اول تا آخر زدن دوستان ایران تو منطقه بوده تا بعدش بیان سروقت ایران.

حالا باید بیشتر بفهمی هرچه پول تو سوریه خرج کردیم، نفعش را صدها برابر بردیم.

باید بفهمی تا فریب شایعات دروغ bbc انگلیس را نخوری.

باید به سیاست ایران عزیز اعتماد و افتخار کرد؛ چون ما ایرانی هستیم… چون در حال حاضر یه امپراتوری تو خاور میانه درست کردیم که حافظ امنیت ایران و تمام مردم مظلوم در خاورمیانه باشیم.

پرده هشتم

گزارشی از یک روضه خانگی متفاوت

این روزها هر کسی می دَوَد تا کاری انجام دهد که مبادا عَلَم حاج قاسم زمین بماند.

حاج قاسم وقتی زنده بود یک نفر بود، اما وقتی شهید شد تکثیر شد. زنده تر شد و همه را زنده کرد، از جمله زنان و مادران و دختران را. آنها هم می خواستند بدانند به عنوان زن چطور می توانند کمک کنند به ادامه راه « حاج قاسم».

می دانستند حاج قاسم که می رود خط مقدم جبهه، جلوی گلوله دشمن سینه سپر می کند، قوت قلبش زنی است که سنگر خانواده را حفظ می کند. آنها هم دنبال جایی می گشتند که بتوانند با حفظ جایگاه واقعی شان، ایفای نقش کنند.

روضه خانگی را بهترین بستر و شاید «مأمن» یافتند. از نظر آنها، «روضه های خانگی» بهترین جایی بود که می توانست در لایه های درونی و در بطن جامعه و خانواده ها، منشأ اثر باشد و محفلی باشد برای تبدیل زنان جامعه به مادران قاسم پَروَر.

بعد از قرائت دسته جمعی زیارت عاشورا، یکی از مادران صحبت هایی کرد در مورد اینکه زنان و مادران چگونه می توانند در این «انتقام سخت» سهیم باشند. از فرزندآوری و تربیت صحیح فرزند گفت. از مبارزه با اسراف و تجملات، از سبک زندگی درست، از توکل و حسن ظن به خدا و عبور از سختی ها و عمل به آیه «و من یتق الله، یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب».

پس از این مادر سخنران جلسه هم گفت: «شما به عنوان یک زن باید سبک زندگیتان مبارزه با استکبار باشد و هر روز که از خواب بیدار می شوید، از خودتان بپرسید؛ من امروز چطور می توانم به جهان اسلام خدمت کنم؟»

می گفت: «اگر می خواهید دنیا را آباد کنید اول باید مُلک وجودی خود را مثل حاج قاسم آباد کرده باشید…».

می گفت: «آمریکا و اسرائیل قطعاً نابود می شوند، ما باید در صدد تمدن سازی باشیم برای ظهور حضرت حجه بن الحسن(ع)».

خانه را با نوشته هایی پر از پیام و تأمل تزیین کرده بودند:

«بیدار باش» باشد از این پس

لالایی مدام تو، مادر!

شکر حق، چون مادریم

چون که قاسم پَروَریم

و…

روی پلاکارد دیگری تفسیر شعار «مرگ بر آمریکا» نوشته شده بود که مرگ بر آمریکا یعنی:

مرگ بر تجمل گرایی

مرگ برکالاهای غیر ایرانی

مرگ بر محصولات تراریخته

مرگ بر تغذیه ناسالم

مرگ بر فرهنگ تک فرزندی

مرگ بر کم همتی و راحت طلبی

و مرگ بر سبک زندگی آمریکایی

سر و صدای بچه ها هم مانع بهره شان از روضه نمی شد. بچه ها را برکت زندگی می دانستند که باید بچگی کنند و مادران بایستی در روضه تمرین صبر و عمل به محتوای روضه.

روضه باید بستر عمل باشد، نه ویترین شعار. هنگام تمیزکردن و شستن ظروف، پوست میوه ها برای کود گیاهی و هسته خرما برای تهیه دارو و دمنوش و هسته میوه ها جدا شد برای کاشت مجدد. معتقد بودند ما می توانیم در مقاوم کردن اقتصادمان سهیم باشیم با مبارزه با درختان بی ثمر کاج و عرعر و اکالیپتوس و تأمین مایحتاج خانواده ها در منزل (میوه، سبزی، تخم مرغ، نان و…) و خودکفاشدن در این زمینه ها. کمی آن طرف تر در کنج دیگر خانه عرضه محصولات غذایی سالم و چادر و مقنعه ایرانی بود.

می گفتند مادر باید دانش و معرفت کسب کند. گوشه ای از خانه بساط کتاب پهن شده بود. کتاب هایی با رنگ وبوی شهدا و زندگی شهدایی.

می گفتند روضه را هم مشارکتی گرفته اند. میوه را یکی خریده بود

خرما را یکی دیگر

حلوا را هم مادری دیگر درست کرده بود

دیگری بساط کتاب را پیگیری کرده بود و…

دیگری نذری جمع می کرد برای اطعامنیازمندان به نیابت از سردار شهید

و….

در پایان روضه همه طوماری امضا کردند. طوماری که حاوی یک سؤال تأمل برانگیز بود: «تو برای انتقام سخت چه می کنی؟»

پاسخ ها جالب بود:

با پرورش و تربیت فرزندان

با تغییر سبک زندگی

با خودسازی

با فرزندآوری

با اطاعت از ولایت فقیه

و…..

جلوی در ورودی، با عکسی از سردار و گل های لاله تزیین شده بود.

حرف آخر را همان جلوی در، کنار عکس حاج قاسم زده بودند:

«شیربچگانی با آرزوی نابودی اسرائیل و آمریکا تربیت خواهیم کرد ان شاءالله».

پرده نهم

«حاج قاسم نوشت »

خدایا من عاشق دیدارت هستم!

همان دیداری که موسی را ناتوان از ایستادن و نفس کشیدن نمود.

پرده دهم

این خاصیت جهادِ خالص است![۴]

هرچه پیش تر می روی، دورت شلوغ تر می شود!

اما در درون خود، تنهاتر می شوی!

و یاد می گیری جز روی پای خدا، جای دیگری نایستی…

جز برای لبخند او نَدَوی…

و دست یاری جز به سوی او دراز نکنی!

***

اخلاص در جهاد.. . کاتالیزور توحید است!

و تو را با سرعت بیشتری از کثرت ماده جدا و

به وحدت کلمه می رساند…

وحدتی به نام الله

پرده یازدهم

سردار مارا چقدر مظلومانه کشتند

اسمش هم لرزه بر تن دشمنان می انداخت. تمام نقشه ها و سیاست های غرب را سوزاند. داعشیان و تکفیریان را نابود کرد. نگذاشت دست احدی به حرم عمه سادات برسد. خودش گفته بود: «ترامپ قمارباز! من حریف تو هستم. ایران را نمی خواهد، نیروهای مسلح ایران را نمی خواهد؛ من حریف شما هستم؛ نیروی قدس حریف شماست». آخر سر هم در میدان حریفش نشدند و بزدلانه و ناجوانمردانه شهیدش کردند.

همانقدر که اشداء علی الکفار بود، رحماء بینهم بود. یاد مهربانی هایش آتش بر جگرها می زند. سردار خاکی و مردمی و ساده زیست ما از جنس همین مردمی بود که داغدارش هستند. یاد یتیم نوازی هایش بغضمان را امان نمی دهد. تصویر کودکی که در قنوت نمازش گل به او می دهد، مدام جلو چشممان رژه می رود.

راستی چقدر سردارمان به مولایش امیرالمومنین علی (ع) شبیه بود. شیر بیشه نبرد و پدر یتیمان. عابد شب بود و مرد میدان. یار و سردار پیغمبر بود در همه غزوات. در میدان حریفش نشدند. اما نهایتاً اشقی الاشقیا، ناجوانمردانه در محراب عبادت شهیدش کرد.

پرده دوازدهم

ما آماده ایم

رهبرا

ما آماده نبرد سختیم

آماده نبرد آخر

منتظر دستوریم برای کم کردن شر منافقان داخلی و سران فتنه منحوس

آمریکا که عددی نیست

مناظر دستوریم

هر چه امر کنی با سر اطاعت می کنیم

سرمان را تقدیم می کنیم

نکند لحظه ای احساس تنهایی و غربت کنی

ما واقعاً اهل کوفه نیستیم

که در برابر شهادت مالک سکوت کنیم تا علی را در غربت شهید کنند.

پرده سیزدهم

قبایل عشق

در مراسم تشییع پیکر سپهبد سلیمانی و ابومهدی المهندس قبایل عرب خوزستان پرچم های عشیره و قبیله خود را به همراه آوردند.

وقتی قبایل عرب خوزستان علم و پرچم عشیره و قبیله خود را بلند می کنند این پیام را می دهند که ما آماده ایم و با تمام توان و قدرت و شرف و نفرات خود به میدان آمده ایم….

کلُّنا منتقمون

سیدبن طاووس در ابتدای لهوف، روایتی را نقل می کند که در آن پیامبر اکرم در مسجد مدینه داستان شهادت امام حسین(ع) را برای مردم تعریف می کند. همه شروع می کنند به گریه کردن، بعد پیامبر همه را توبیخ می کند با این جمله تاریخی: «اتبکونه و لاتنصرونه…».

برایش گریه می کنید ولی یاری اش نمی دهید؟

از هرکس می پرسی می گوید، انتقام سختی می گیریم. ولی همه منظورشان این است که نیروهای نظامی و اطلاعاتی کشور، انتقام حاج قاسم را می گیرند. خوب پس ما چی؟ من دقیقاً چطوری انتقام بگیرم؟ شما چطور؟

آی آقایی که پولهاتو تبدیل به مسکن کردی و ریسک نمی کنی! از این داغ دلت سوخت؟ میخوای انتقام بگیری؟ بسم الله بیا سرمایه ات رو بیار وسط، بزن تو کار تولید ملی که آدم های ضعیف الایمانمان موقع فشار ها باز نیم نگاهی به دستان آلوده این حاکمیت خبیث جهانی نیندازند. به خدا همه ما مسئولیم.

آی جناب مدیر، جهادی شو، حرکت کن. جناب وکیل غیرت کن و مدیران بی خاصیت را مجبور به حرکت کن. اینها انتقام نیست؟

آی خانم های خانه دار! بیایید از این پس تصمیم بگیرید ایرانی بخرید هزار توجیه در نخریدن کالای ایرانی را کنار بگذارید. نفرتتان را از غرب به بچه هایتان یاد بدید تا فردا با سند بیست سی و آرزوی اون ور آب به دانشگاه ها نروند.

آی مردمی که دلتان سوخته، هر جایی هستید نفرتتان را تبدیل به سبک زندگی تان کنید. آمریکا یک فرهنگ است یک سبک زندگی است، یک سبک پوشش است. آمریکا یک سبک سرمایه گذاری و کار است. آمریکا یک سبک اجتهاد است، یک سبک منبر است، یک مدل اسلام است، یک سبک شیعگی است به خدا. بیایید کنار بگذاریم اسلام آمریکایی را.

انتقام؛ یعنی مردم شیفتگی و خوش بینی به غرب را در درونشان منفجر کنند. یعنی بازگردیم به خودمان. این انتقام عمومی، دوران ساز است. آمریکا باید از خانه دلمان خارج شود و البته از منطقه و جهان نیز هم.

پرده چهاردهم

امام خمینی رحمه الله گفت «اگر من بودم؛ می زدم»…

قرار بود امام را بِشکنند و انقلاب را تحقیر کنند! پیش از این نامش «الرخاء» بود و عبور و مرورش از خلیج فارس غیرممکن؛ نفت کش کویتی، اما عَنانش را به کدخدا می سپارد، پرچم آمریکا نصب شده و «الرخاء» تبدیل به بریجتون می شود.

حالا قرار است همان نفت کش، سوار بر هیمنه و غرور کدخدا و تحت حفاظت چهار ناو جنگی آمریکایی از جلوی چشمان سرداران و سیاسیون ایرانی بگذرد تا معلوم شود که کسی جرئت تعرض به کدخدا را ندارد.

امام از همان ابتدا با آرامش گفت: «اگر من بودم، می زدم»، اما برخی زیر لب می گفتند هنوز انقلاب بر سر عقل نیامده! مگر می شود با آمریکا دَر افتاد؟ و برای سومین بار امام با همان آرامش، گفت: «اگر من بودم؛ می زدم»

هنوز باور نکرده بودند «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» مگر می شود جلو کدخدای جهان ایستاد؟ او که صدام نیست. نفت کش آمریکایی کویتی الاصل با غرور و در مقابل چشم جهانیان در حال عبور از خلیج فارس و سرداران و سیاسیون، مانده و مُردد که چه باید کند؟!

نادر مهدوی با کمترین امکانات و ابزاری، بریجتون آمریکایی را زمین گیر می کند، پخش زنده عبور بریجتون از خلیج فارس متوقف و آخرین خبرنگاران سوار بر هلی کوپتر از معرکه می گریزند! تا ازاین به بعد به جای غرور و قدرت آمریکا، شرح شکافتن پهلوی «بریجتون» با یک مین دریایی را تقریر کنند.

وقتی بفهمی و باور داشته باشی که «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، وقتی بفهی و باور داشته باشی «ان تنصرالله ینصرکم» را، با قایق لَگنی و چند عدد مین دریایی، آن وقت ابهت آمریکا را نابود می کنی.

حالا باز همان آمریکا، همان آمریکایی که سینه های نادر مهدوی را بر روی ناوهایش سوراخ سوراخ کرد، این بار ژنرال محبوب و دوست داشتنی ات را تکه تکه کرده و تو همچنان دستت می لرزد. حتی در قواره یک بیانیه هم نمی توانی رجز بخوانی!

همه حرف این است که «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» اگر بدانی و بفهمی که «ان تنصرالله ینصرکم». ما اُمیدی به این تکنوکرات های زبون و خسته و آن اصولگراهای پوچ و بی آرمان نداریم، امیدمان به سیدعلی و سربازانِ سبزپوشش است. ما انتقام سخت می خواهیم.

پرده پانزدهم

مرد زیست…مرد رفت

اسم سلیمانی چه داشت که دیگران نداشتند؟ چطور او بی جلوه گری محبوب دل میلیون ها نفر بود؟

پاسخ در نداشته های اوست. در روزگار بدعهد ما، سلیمانی فساد نداشت. سلیمانی جاه ‎طلبی نداشت. سلیمانی چاپلوسی نداشت. سلیمانی نخوت و تکبر نداشت. سلیمانی مکان نداشت. سلیمانی هیچ بهره ای از دنیای فانی نداشت.

سلیمانی ریاکاری نداشت که اگر داشت دختر بی حجاب و باحجاب را هر دو دختران این سرزمین نمی دید.

سلیمانی زمینی نبود که آسمانی شد؛ زبون نبود، رشید بود. او نمود کشوری پنج هزارساله، تمدنی ۲۵۰۰ ساله و مظلومیتی ۱۴۰۰ ساله بود.

در دوران نامردی، سلیمانی «مرد» زیست و «مرد» رفت. اگر سیاسی های کشور یک «مرد» چون او داشتند تا این حد اسیر تفرقه نبودند.

سردار «سرباز میهن» ماند و «سرباز میهن» رفت. اگر «سربازی» چون او در جمع اقتصادی های ایرانی بود، اوضاع به سامان تر از این بود که امروز هست.

بیاموزیم از او چگونه زیستن را و چگونه رفتن را.

حاج قاسم؛ همین قدر راحت…

همه در هر سن و سال و هر جایگاه و افکاری، او را حاج قاسم خطاب می کنند!

صمیمی و راحت، گویی رفیق ماست، از اعضای خانواده یا بستگان ماست. انگار نه انگار او یک ژنرال با ابهتی است که غربی ها، داعشی ها، تکفیری ها از او هراس داشتند….

پرده شانزدهم

مثل پدر

ما او را پاره تن خودمان می دانیم

او هم همه ما را مانند خانواده اش می دانست. به خاطر همین شبانه وقتی همه ما در خواب بودیم، برای امنیت ما جان داد.

این اخلاق پدر خانواده است که خود را فدای دیگران می کند….

سردار شهید قاسم سلیمانی نمونه شاخص و کمال یافته ای از یاران امام و رهبری بود. کسی که در دامان مکتب فکری اسلام و انقلاب بزرگ شد و با تمسک به ولایت دینی، عقلانیت، اعتدال و اخلاق، مشی جهادی اثرگذار را در دفاع از ملت های ایران و منطقه پدیدار ساخت.

نظامی مقتدر و خودساخته و مسلمانی که أَشِدّاءُ عَلَی الکفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم محسوب می شد و مایه عزت و افتخار ایران، مسلمانان و مستضعفان تحت ستم در سراسر عالم بود. این شهید والامقام، فرصت جهادی کم نظیری را در دفع داعش، اشرار و مزدوران آمریکا و اسرائیل فراهم ساخت و عامل تأمین و تعیین کننده امنیت در منطقه بود. چهره با معنویتی که به عنوان مالک اشتر ولایت و رهبری و سردار دل ها به مراد خود رسید و آسمانی شد.

پرده هفدهم

گوهر ناب

فرمان قتل و شهادت او را ترامپ، شخص اول قدرت استکباری آمریکا و فرعون زمان صادر کرد و این مطلب سندی بر حقانیت او و ملت ایران است. مردم دنیا می دانند که دشمنی آمریکا با ما همیشه در جهت حذف چهره های نافذ و کارآمد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.