پاورپوینت کامل شاخه نبات ۳۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شاخه نبات ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شاخه نبات ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شاخه نبات ۳۵ اسلاید در PowerPoint :

این داستان واقعی است و با اندکی تغییرات نمایشی، نوشته شده. این ماجرا از دختر شهید محرابی نقل شده. شهید محرابی یکی از شهدای مدافع حرم است که در دیدار همراه جمعی از خانواده شهدا در هتل استقلال تهران با حاج قاسم، ایشان نام یکی از دختران به نام آرشیدا را متبرک به نام زینب می کند. اما داستانک ها ساختگیست.

شخصیت ها:

آرشیدا:۳۰ ساله

زینب: ۲۰ ساله

دکتر هاتفی:۴۰ ساله

۱- سمینار پزشکی

– جمعی از پزشکان و متخصصان در سمیناری گرد هم آمده اند و آرشیدا در حال سخنرانی است. او حدودا ۳۰ ساله است –

آرشیدا: خب همان طور که در این اسلایدها می بینید ما جدیدترین روش های پیوند چشم رو برای افرادی که نابینای مادرزاد هستند به کار بردیم. .. در این روش که ابتدا شبکیه و سلول های عصبی توسط سلول های بنیادی احیا می شن، می شه از پیوند چشم اهدایی توسط بیماران مرگ مغزی هم استفاده کرد. از اینکه به توضیحاتم گوش دادید متشکرم و دعوت می کنم تا چند لحظه دیگه و بعد از آنتراکت سمینار علمی، یکی از جراحی هایی که توسط تیم جوان چشم پزشکان ما بر روی یک بیمار نابینای مادرزاد انجام شده ببینید.

– همه حضار تشویق می کنند و جمعیت کم کم پراکنده می شود. آرشیدا چند قدمی جلوتر می آید و پزشک جوان دیگری به نام دکتر هاتفی نزد او می آید –

دکتر هاتفی: بهتون تبریک میگم خانم دکتر. .. روش شما می تونه در آینده پیشرفت های زیادی بکنه.

آرشیدا: ممنون دکتر هاتفی. .. راهنمایی های شما هم بی تاثیر نبود.

دکتر هاتفی: راستی خانم دکتر. .. من تا چند روز دیگه از ایران میرم. .. خیلی مایلم قبل از رفتنم و بازگشت مجدد که شاید شش ماه آینده باشه، یه ملاقات خصوصی باهاتون داشته باشم.

آرشیدا: در مورد پیوند بافت شبکیه؟

دکتر هاتفی: نه نه. .. دنیای پزشکی رو فراموش کنید. .. با خودتون یه حرف خصوصی داشتم.

آرشیدا: من بعد از سمینار با جمعی از جراحانی که از شیراز به تهران اومدن، یه جلسه علمی دارم.

دکتر هاتفی: خب می تونم منتظر بمونم واسه بعد از جلسه علمی تون.

– در این لحظه زینب که دختر عمه آرشیدا است می آید –

زینب: آرشیداجان. . بهت تبریک می گم. .. واقعاً به عنوان یه دختر عمه بهت افتخار کردم.

آرشیدا: ممنونم زینب جان. .. راستی معرفی می کنم ایشون آقای دکتر هاتفی هستند. جراح و چشم پزشک مقیم انگلستان.

دکتر هاتفی: سلام. خوشبختم خانم.

زینب: سلام. . ممنونم بنده هم.

آرشیدا: ایشون هم. .. دختر عمه ام زینب خانم هستند. .. ایشون. .. فرزندِ

– تا آرشیدا می خواهد زینب را کامل معرفی کند زینب مانع می شود –

زینب: خب آرشیدا جان. .. من دیگه باید برم. .. مامان اینا منتظرمند بریم هتل.

آرشیدا: هتل استقلال؟

زینب: آره. ..

آرشیدا: ای کاش همونطور که من تونستم تو رو از طرف خودم به این سمینار دعوت کنم. .. تو هم می تونستی منو با خودت ببری!

زینب: باور کن شرایطش نیست. .. از قبل اسامی مهمانان به هتل استقلال تعیین شده. .. شاید اگر از قبل می گفتی می تونستم با بنیاد هماهنگ کنم.

دکتر هاتفی: خانم دکتر اگر قراره جایی برید من مزاحم تون نمیشم. .. می تونم بعد از اینکه به تمامی قرارهاتون رسیدید ملاقاتتون کنم.

آرشیدا: نه. .. متأسفانه سعادت این ملاقات حضوری که دختر عمه ام دارن میرن. .. قسمت من نمی شه.

زینب: خب سید بزرگوار. .. کاری نداری؟

آرشیدا: به سلامت. .. بعد از دیدارتون زود نرید شهرستان. .. یکی دو روز پیش ما تهران بمونید.

زینب: باور کن نمیشه. .. می دونی که بعد از بابا، حال بابابزرگ خیلی خوب نیست. و نباید زیاد تنها باشه. .. حتی واسه همچین دور همی ای که آرزوش بود نتونست بیاد.

آرشیدا: باشه عزیزم (آرشیدا و زینب همدیگر را می بوسند) قول می دی سلام منو هم بهشون برسونی؟

زینب: آره حتماً. .. بهشون می گم سیدآرشیدا سلام رسوندن (هر دو خنده شان می گیرند) خداحافظ.

آرشیدا: برو به سلامت. . ببخشید آقای دکتر که معطل شدید.

دکتر هاتفی: خواهش می کنم. .. خب. .. ساعت ۱۱ امشب رستوران برج میلاد خوبه؟

آرشیدا: بله حتماً. .. ولی آقای دکتر ای کاش حداقل می گفتید موضوع جلسه مون چیه؟

دکتر هاتفی: موضوع جلسه مون پریدنه.

آرشیدا: پ. .. پ. .. پریدن!!!!!

موسیقی

۲-رستوران برج میلاد

– یک موسیقی لایت شنیده می شود. صدای رفت وآمد گارسون ها و همهمه آرام سایر مشتریان رستوران نیز شنیده می شود. دکتر هاتفی برای آرشیدا چای می ریزد –

دکتر هاتفی: بفرمایید. .. اینم نبات. .. گاهی دلم تو انگلستان دلم برای چای های ایرانی و نبات و دمنوش هاش تنگ می شه.

آرشیدا: متشکرم (چایشان را هر دو هم می زنند)

دکتر هاتفی: می دونید مادربزرگم در مورد نبات چی می گفت؟

آرشیدا: مادربزرگای ما علاج هر دردی رو توی نبات یا عرق نعنا می دیدن (هر دو می خندند)

دکتر هاتفی: اون که آره. .اما مادر بزرگم می گفت وقتی نبات رو گذاشتی توی چایی سریع همش نزن. . اگر یه کم صبر کنی زودتر حل می شه.

آرشیدا: واقعاً؟

دکتر هاتفی: مادربزرگم می گفت اگر وقتی نبات رو ریختی توی چایی یه کم بهش زمان بدی، گرمای چایی رو توی قلبش راه می ده و بعد از گرمای معشوقش، یهو آب می شه.

آرشید: وای چه جالب. ..منم گاهی که سرم شلوغه و وقت نمی کنم چای نباتمو هم بزنم، می بینم خود به خود حل شده

دکتر هاتفی: گاهی وقتا صبرکردن، کارها رو هم زودتر هم بهتر پیش می بره.

آرشیدا: درسته. . موافقم.

دکتر هاتفی: منم صبر می کنم. .. دوست دارم بهتون زمان بدم تا اگر قراره در من ذوب بشید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.