پاورپوینت کامل تک تیرانداز پرنده ۳۹ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تک تیرانداز پرنده ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تک تیرانداز پرنده ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

---

بخشی از متن پاورپوینت کامل تک تیرانداز پرنده ۳۹ اسلاید در PowerPoint :

شخصیت ها

مراد: ۲۵ ساله

حاج قاسم: ۲۲ ساله

مهاجرانی: ۲۵ ساله

مرتضی: ۲۵ ساله

راوی: شجاعت میراث حاج قاسم بود. فرمانده لشگر ثارالله از افراد معمولی رزمندگانی شجاع و دلیر می ساخت، آنها وقتی همان ساعات اولیه عملیات حاج قاسم را در میدان می دیدند که با سری افراشته جولان می دهد نمی توانستند از او سرمشق نگیرند. حاج قاسم بارها تا آستانه شهادت و اسارت پیش رفت. داستان امروز ما مربوط به اوایل سال هزار و سیصد و شصت است زمانی که سردار ما عضو مرکز آموزش سپاه کرمان بود.

– حاج قاسم و یکی از راننده های مرکز آموزش (مراد) در ماشین نشسته اند. –

مراد: رسیدیم قاسم جان. همین جاست. خط «کرخه کور».

حاج قاسم: باید سراغ آقای مهاجرانی را بگیریم. فرمانده گروهان این جاست. مراد همین جا ترمز کن. خودشه برادر مهاجرانی.

– ماشین می ایستد و حاج قاسم از آن پیاده می شود – سلام و احوال پرسی می کنند –

حاج قاسم: اوضاع خط چطوره؟

مهاجرانی: مگه خبری شنیدین؟

حاج قاسم: پس خبری هست.

مهاجرانی: با من بیا برادر سلیمانی. (راه می افتند) گروهان کپ کرده. .. نه می تونیم بچه های اطلاعات عملیات را بفرستیم جلو نه دیگه کسی می تونه رو خاکریزها دیده بانی بده. ..

حاج قاسم: تک تیرانداز؟

مهاجرانی: آره.

حاج قاسم: قناسه است؟

مهاجرانی: نه! هم بردش جدیده هم اثرش.

حاج قاسم: اثرش؟

مهاجرانی: یک سوراخ کوچیک رو پیشانی شهیدامون.

حاج قاسم: (متعجب) مگه چند شهید دادین؟

مهاجرانی: سه تا از بچه ها حاج قاسم. .. رسیدیم. ..

– حاج قاسم می خواهد از خاکریز بالا برود. –

مهاجرانی: صبر کن برادر قاسم. .. امن نیست. .. ممکنه هنوز تک تیرانداز اون جا باشه.

– حاج قاسم صبر می کند –

حاج قاسم: گفتی سه شهید؟!

مهاجرانی: سه تا دسته گل حاجی! (با بغض) پرپر شدن.

حاج قاسم: می تونی بگی از کدوم جناح زدن؟

مهاجرانی: نمی شه دقیق گفت. تاکیلومترها جلوتر هیچ خاکریزی یا سنگری از دشمن نیست. این تک تیرانداز انگار یک روحه.

حاج قاسم: شب ها چی؟ شب هام شلیک کرده؟

مهاجرانی: یکی از شهدارو شب زده. .. دوتای دیگه رو روز. .. برای همین نذاشتم تو این دو جناح که بچه ها شهید شدن کسی دیده بانی بده. بذار بریم سمت شمال خط شاید بتونیم با دوربین چیزی ببینیم.

– در حال پایین آمدن از خاکریز و حرکت به سمت خاکریزهای شمالی-

حاج قاسم:کارهای اطلاعات عملیات را باید شب انجام بدین اگه این تک تیرانداز یک نفر باشه می شه شکارش کرد.

مهاجرانی: بچه ها روحیه شونو از دست دادن. به خصوص بعد از شهادت یکی از فرماندهان دسته. بریم بالای این خاکریز تا خط رو بهتر ببینین.

حاج قاسم: این جا یادگار عملیات نصره برادر مهاجرانی. برای فرمانده ها خیلی مهمه.

مهاجرانی: دوربین رو بگیرین تا بهتون توضیح بدم.

حاج قاسم: (دوربین را می گیرد) از این جا جاده حمیدییه سوسنگرد قابل رؤیته.

مهاجرانی: برای مشکل تک تیرانداز از پادگان حمید. ..

– ناگهان سفیر یک گلوله از دور می آید و منوچهر مهاجرانی به زمین می افتد. –

حاج قاسم: (خود را به زمین می اندازد) چی شد برادر. .. برادر. ..

(با بغض) الله اکبر

موسیقی

– صدای پای مراد (راننده مرکز آموزش سپاه) نزدیک می شود-

مراد: قاسم جان نمی خوای برگردیم مرکز؟

حاج قاسم: دیدیش مراد؟

مراد: آره. ..

حاج قاسم: بی صدا پر کشید. .. حتی یک آخ هم نگفت. .. درست یک سوراخ کوچیک رو پیشونی. .. زیر کلاه آهنی.

مراد: معاونش مرتضی فعلاً اختیار گروهان رو گرفته دستش. .. منتظر دستورات مرکز فرماندهی هستن.

حاج قاسم: (متعجب) چرا اون منو نزد؟

مراد: کی؟

حاج قاسم: همون تک تیرانداز!

مراد: اتفاقه دیگه قاسم جان! شما دو نفر رو تاج خاکریز بودین اون هم فقط می تونست یک نفر رو بزنه.

حاج قاسم: ولی دوربین تو دست من بود. .. اگه من بودم. .. اگه من جای اون تک تیرانداز بودم اونی که دوربین داشت می زدم.

مراد: همه که مثل شما باهوش نیستن.

حاج قاسم: نه! اون فرمانده گردان کرخه کور رو می شناخته. بیا. .. بیا بریم چند سؤال دارم از بچه های این گردان.

– تک ضرب موسیقی –

حاج قاسم: خوب دقت کن برادر مرتضی. .. دقیقاً روی نقشه مشخص کن ببین. .. این جا. .. سمت غرب جاده سوسنگرد هویزه رو داریم. .. خاکریزهای شرق هم رو به کارونه. .. از جنوب هم پادگان حمید، یعنی چهل کیلومتری جنوب اهواز. .. این جا هم خاکریزهای کرخه کور. .. من و شهید مهاجرانی این جا. .. روی این خاکریز ایستاده بودیم. .. یعنی از این زاویه ها در تیر رس بودیم. ..

مرتضی: ما فکر نمی کردیم اون تک تیرانداز تو این مدت کم بتونه خودشو به اون جا برسونه. از نظر ما خاکریزهای شمالی امن بودن.

حاج قاسم: حالا می خوام محل دقیق سه شهید دیگه رو بهم بگی.

مرتضی: اولی درست این جا بود. .. نزدیک ترین خاکریز به سمت رودخونه. .. انگار از روبرو زد بهش. .. درست یک ربع بعد دومین نفر. .. این جا. ..

حاج قاسم: محور جنوب؟

مرتضی: آره برادر سلیمانی.

حاج قاسم: ولی. .. مطمئنی درست یک ربع بعد از اولین تیراندازی بود؟

مرتضی: حالا یک ربع نه. .. شاید بیست دقیقه. .. حداکثر نیم ساعت.

حاج قاسم: ا این شعاع بُرد یک نصفه روز وقت می خواسته. حالا هم سومین شهید تو محور شمالی. .. جایی که تا جاده حمیدیه – سوسنگرد هیچ استحکاماتی نیست.

مرتضی: شاید. .. شاید با موتور رفت وآمد می کنه؟

حاج قاسم: تو روز روشن؟ نه. .. خیلی سروصدا داره. .. حتماً دیده می شه. برادر مهاجرانی قبل شهادتش به من گفت یکی از شهدا فرمانده دسته بوده؟

مرتضی: بله. یکی دیگه از شهدا هم فرمانده دیدبان ها بوده.

حاج قاسم: حالا هم فرمانده گردان! عجیب نیست؟

مرتضی: عجیب که هست ولی توضیحی براش ندارم برادر سلیمانی.

حاج قاسم: حتماً توضیحی هست.

مرتضی: نمی خواین از جای شهید سوم بدونین.

حاج قاسم: شهید سوم کرخه کور لابد یک سرباز بوده که شب شهید شده؟

مرتضی: درسته! برادر مهاجرانی بهتون گفته بود؟

حاج قاسم: (متفکر) تقریباً. .. تقریباً. .. (انگار در نقشه می نگرد) می دونی برادر مرتضی؟! اون ساعت ها این محور رو زیر نظر داشته. نمی خواسته عملیاتش لو بره. ..