پاورپوینت کامل این پول های زیاد ۱۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل این پول های زیاد ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل این پول های زیاد ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل این پول های زیاد ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

شیخ زین العابدین[۱] جلوی در ایستاد. وقت رفتن سید[۲] به حرم بود. شیخ زین العابدین
می دانست وقتش است که بگوید. چند روز دندان روی جگر گذاشته بود. خجالت می کشید به
استادش بگوید. سید در فکر چیزهای کوچک نبود. دلش در خانه خدا و حرم کعبه سیر
می کرد. شیخ زین العابدین همان طور ایستاد تا سید از اتاقش درآمد. او عبا و قبایش
را پوشیده و عمامه سیاهش را خیلی مرتب، بر سر گذاشته بود. به خودش هم عطر خوشبویی
زده و برای رفتن به زیارت خانه خدا آماده بود. آن ها چند وقتی می شد که از عراق به
مکه آمده بودند و با حرم همسایگی داشتند. سید در مکه یا درس می گفت یا به خانه خدا
می رفت و مشغول عبادت می شد.

ـ «کاری نداری آشیخ زین العابدین؟»

شیخ با احترام زیاد، در را به روی استاد باز کرد و گفت: «فقط می خواستم جمله ای عرض
کنم».

سید ایستاد و گوش داد. شیخ زین العابدین گفت: «شما انسان بزرگوار و سخاوتمندی
هستید. از کمک به آدم ها هم نمی گذرید. می خواستم بگویم وضع خرج خانه ما طوری شده
که حتی یک درهم هم نداریم. باید برای تهیه غذا و خرج میهمان ها و شاگردان کاری
بکنید. اگر آدم های غیر اهل بفهمند، خوشنود می شوند».

سید، نگاهی پر محبت به او انداخت. بعد سر خود را تکان داد و بیرون رفت. شیخ زین
العابدین تعجب کرد. او نمی دانست پشت نگاه عجیب سید، چه رازی نهفته است. عادت سید
بود که هر روز، اول صبح بعد از طواف و دعا در خانه خدا، به خانه می آمد. اول قلیان
می کشید، بعد به اتاق درس می رفت و برای شاگردانش درس می گفت.

او بالأخره از خانه خدا برگشت و در اتاق بیرونی، منتظر نشست. شیخ زین العابدین حرفی
نزد و فقط به او نگاه کرد. خدمتکار خانه قلیان آورد و آن را جلو سید، گذاشتْ تا
شروع درس، چند دقیقه ای بیشتر نمانده بود.

ناگهان در به صدا در آمد. خدمتکار از درون مطبخ بلند گفت: «آمدم!» سید با عجله
برخاست و گفت: «قلیان را از این جا بردارید و بیرون ببرید».

شیخ زین العابدین که کنجکاو شده بودْ فوری قلیان را برداشت و به دست خدمتکار داد.
بعد پشت سرِ سید به طرف در رفت. سید در را باز کرد و با رویی گشاده گفت: «سلام بر
شما! خوش آمدید، بفرمایید».

مردی غریب بود که با او احوال پرسی کرد. پا به خانه گذاشت و به راهنمایی سید، به
اتاق او رفت. شیخ زین العابدین کنجکاو شد. در دلش فکر کرد: «او چه کسی است که سید
این همه احترامش می کند؟».

کنار در نشست و به آن دو خیره شد. آن ها چند جمله ای با هم رد و بدل کردند. سپس مرد
میهمان، کاغذ کوچکی به سید داد و برخاست. سید خم شد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.