پاورپوینت کامل دل نوشته مهدوی ۱۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل دل نوشته مهدوی ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل دل نوشته مهدوی ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل دل نوشته مهدوی ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

بهار من تویی

اگر آسمان هزار پاره شود اگر خالی از ماه و ستاره شود، مهم نیست! همین که تو در هوا جریان دادی و در شبنم های درخش و با عطر گلها؟ ؟؟ شوی کافی است! اگر روز هرگز شب شود و پای شب هرگز به مرز صبح نرسد اگر خورشید سردتر از حرفهای من شود و مهتاب برای همیشه به خواب برود مهم نیست، همین که تو صبح زود مرا بیدار می کنی تا دست و رویم را در رود خانه ملکوت بشویم و راز دلم را به تو گویم کافی است! اگر دیوار ها راه مرا سد کنند و زمین و زمان تا می توانند به من بد کنند، مهم نیست. همین که تو هنوز پوست چروک خورده مرا به خاطر داری و مزارع گندم و باغه های نارنج را به اتاقم می آوری کافی است!

مریم بدری ـ همدان

آقای خوب و مهربانم، سلام، پدر بزرگوارم سلام… سید امید بخشم سلام… نمی دانید تا کنون چندبار خواستم نامه آی به شما بنویسم ولی هر بار دیدم که انتقال این دریای احساس و تراوش را، قلم سیاه و کاغذ سفید، طاقت نیست. پس به خیره شدن به تمثالت و زمزمه کردن احساسم بسنده کردم. ولی این بار دیگر تحمل نکردم و بی تاب، اجازه دادم تا گوشه ای از این دریای مواج این کاغذ و این قلم را تر کند. آقای من نمی دانم چقدر دلم برایت تنگ شده، چقدر دلم برایت گرفته آن قدر که با ساعت ها خیره شدن به گنبد فیروزه ای جمکرانت نیز نه تنها از این دلتنگی کاسته نشد که دیدارت غم دل تازه کرد و بر دلتنگی افزود خیلی وقت است که نذر دل گذشته ولی دل حاجت روا نشده، دل نذر کرده بود که تو را ببیند و آرام گیرد. حالا زمزمه دل شده اینکه می نشینم سر راهت که نگاهت به چشمان من افتد تا ببینی چرا هر دم سرشک غم به دامان من افتد چه می شود اگر این آتش به نگاهی، قرار یابد و به من سرگشته قرار بخشد، چه می شود اگر…

زهرا صمدی اکمل ـ همدان

دوباره کبوتر دلم در هوای آشیانه تو بال و پر می زند امروز خسته و غمگین از پس کوه های سر به فلک کشیده به سویت پر می کشم تا شاید ساعتی در کنارند مرهمی بر روی زخم های کهندام بگذارم ای مولای من نمی دانم شب هجران کی به پایان می رسد شاید امروز که بال هایم را در هم می کشم تا سپیده دم ظهورت توشه ای در کوله بار انتظا