پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با … ۴۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با … ۴۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با … ۴۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با … ۴۵ اسلاید در PowerPoint :
گفت وگویی صمیمانه با حجت الاسلام ناصر نقویان)قسمت دوم)
جناب آقای نقویان، الآن از دید منِ دانشجو یا طلبه یا هر کس دیگر، دو سؤال به طور مشخص وجود دارد. یکی این که ما به عنوان منتظر، می خواهیم کجا برویم و دیگر این که ایستگاه ها و منزل گاه های ما در مسیر کدام است؟!
من این طور فکر می کنم که در عین این که سؤال شما، دقیق و پیچیده است و هر کس، در هر نحله ای مثل عرفان و عشق و فلسفه و. ..، می تواند به آن پاسخی بدهد؛ اما ما ندیده ایم قرآن- که قطعاً یک رساله عملیه برای همه ماست- یک جا صحبت از منزل و مرحله داشته باشد. بله! این صحبت ها برای تدریس و بحث در دانشگاه خوب است؛ ولی ما نمی توانیم در زندگی امروزی به دانشجوی فیزیک بگوییم تو برو در فلان کوه، گوشه غزلت بگزین. حتی این چله نشینی که بعضی ها ذکر کرده اند، در همین زندگی عادی است؛ این که شما کاری بکنید که چهل روز پدرت از شما نرنجد؛ یا چهل روز، نگاه آلوده نکنی، در خانه مردم سرک نکشی تا چشم و هم چشمی ها پیش بیاید و. …
ما باید به مراحل زندگی خودمان توجه کنیم. مثلاً نوزاد برای زنده ماندن باید غذا خورد. قرآن هم به آدم می فرماید که بعد از سکونت و آرامش، باید بذر بکاری و غذا بخوری. جالب این که قرآن، همه چیز را غذا می گوید! مثلاً اگر غیبت کردی، می گوید تو غذا می خوری؛ منتها غذای مسموم؛ و لذا در این مرحله باید مواظب باشی که غذای مسموم و آلوده نخوری. کما این که قرآن می فرماید: «کلُوا مِنَ الطَّیباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً»[۱]؛ یعنی چیز خوب بخور تا کار خوب بکنی.
قرآن در این مسیر، یک فرمول عجیب و منحصر به فرد دارد که می گوید اگر تقوای مرحله پایین – که راحت تر است- را رعایت کنی، خدا هم تو را کمک خواهد کرد. همه می فهمند که دروغ، سم است؛ یا این که ایمان، خودش، طعام است؛ ولی کسی که مسموم است، حتی اگر ۲۴ ساعت هم غذا نخورده باشد، بی میل است؛ چون باید معده او را شست وشو داد و سم را بیرون ریخت. لذا باید دروغ را رها کنی. حتی به شوخی هم نگو که به دروغ در ترافیک هستم. اگر این کار را کردی، ایمان و نماز خیلی برایت خوش مزه می شود. اما این که چرا در درون ما خوش مزه نیست، به خاطر این است که ما خودمان را مسموم کرده ایم.
به ما گفته اند: «بِالْوالِدَینِ إِحْساناً»[۲]. همه، باید این را انجام دهند. در هر مرحله عرفانی، احترام به والدین، واجب است. اویس قرنی به خاطر احترام به مادرش به آن مقام رسید؛ در حالی که جوان ما به مجلس امام حسین علیه السلام می آید و نه حس دیدن و معرفت امام را دارد؛ نه جنگیدن در راه ایشان را؛ سینه زنی را هم به حرف مادرش ترجیح می دهد. امام حسین علیه السلام این را نمی خواهد.
در روز عاشورا، در یک جایی، امام حسین علیه السلام به یارانش فرمود: «اگر کسی بدهکار است، حق ندارد همراه ما بجنگد». این حدیث در کتاب فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام آمده است. به خاطر این که فردا روزی نگویند این ها می روند کنار امام حسین علیه السلام شهید می شوند، اما حق و پول مردم را می خورند. جان، متاعی است که هر بی سر و پایی دارد؛ ولی آن جان پاک و مقدس است که می تواند فدای امام حسین علیه السلام بشود.
اگر ما این فرمول ها و نکات را رعایت کردیم؛ دروغ و غیبت و. .. را رها کردیم و به پدر و مادر خود احترام گذاشتیم و حتی بالاتر، احسان نمودیم، آن وقت نوبت فرمول بعدی قرآن می رسد که «من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا». خدا گفته است: اگر بفهمیم در این راه تلاش کردی، خود ما کمکت می کنیم؛ بن بست ها را برایت باز می کنیم.
یک وقتی در نجف، طلبه ای بود که خیلی دنبال امام زمان رحمه الله می گشت. چهل شب به مسجد سهله رفت؛ اما آقا را ندید. آخرش هم به علوم غریبه متوسل شد؛ اما فایده ای نداشت. ولی از آن جا که واقعاً علاقه مند بود و خیلی تلاش می کرد، شبی در خواب دید که به او گفتند: « فردا صبح مثلاً به حله برو. در بازار مسگر های آن جا، مغازه پنجم، سمت چپ، مغازه پیرمردی با این مشخصات است. وقتی به آن جا رسیدی، حضرت در آن مغازه هستند».
این فرد هم صبح بلند شد و چون به نظرش آمد که رؤیا، صادقه بوده است، حرکت کرد و بعد از دو روز -کمتر یا بیشتر- به حله رسید و دید که آن جان جانان، در آن جا حضور دارند.
آقا یک نگاهی به او کرد و بعد دو نکته فرمود. اولاً ببین آقای طلبه! تو که آدرس ما را نداری تا بدانی ما کجاییم؛ نمی خواهد بروی مثلاً مسجد سهله یا جمکران. تو وظیفه ات را انجام بده؛ ما مثل این پیرمرد، پیش تو هم می آییم. حالا چرا پیش این مرد می آید؟ قبل از این که آقا صحبت کنند، یک پیرزنی آمد و قفلی آورد که بفروشد. قفل بسته شده بود و کلید هم نداشت. پیرمرد نگاهی به آن کرد و مثلاً گفت: «دو قران می ارزد».
پیرزن با تعجب پرسید: «دو قران؟! از سرِ بازار تا این جا به من گفته اند که کم تر از یک قران می ارزد». پیرمرد گفت: «بی خود گفته اند. این قفل، باز می شود و دو قران می ارزد». خب، این فرد اگر همان یک قران را به پیرزن می داد هم، او خوشحال می شد؛ اما امام زمان رحمه الله فرمود به خاطر همین که این پیر مرد به وظیفه اش درست عمل می کند و حق مردم را می دهد، ما گاهی اوقات پیش او می آییم؛ و لذا تو هم درست عمل کن تا ما پیشت بیاییم.
اگر به این فرمول قرآن هم اعتقاد و باور داشته باشیم که: «وَ مَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً»[۳]، به نظر من، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد و دیگر نیاز نیست که ما از این دکان به آن دکان برویم و از این استاد به آن استاد. چرا که خود خدا وعده داده است که من، استاد را برایت پیدا می کنم؛ به شرطی که ببینم قدم های اولیه ات را خوب برداشته ای.
ما باید بتوانیم این را برای مردم، به خوبی جا بیندازیم. آن وقت آقای دانشجو می فهمد که نباید به دختر مردم نگاه کند؛ یا سر کلاس در ردیف عقب بنشیند که خانم ها را ببیند و ذهنش مشوش بشود و به حرام بیفتد. آن دختر خانم هم می فهمد که امام زمان رحمه الله این نوع حجاب را دوست ندارد. یا من می فهمم که امام زمان رحمه الله دوست ندارد که با پدر و مادرم، بد صحبت کنم.
اگر ما این مسائل را رعایت کردیم به مراحلی از عرفان می رسیم؛ در غیر این صورت می شود، حقه بازی و خودگول زدن!
ü شما این مطلب را که برخی می گویند جوانان امروز ما دین گریز شده اند، قبول دارید؟ به نظر شما چرا الگو های نسل حوان در حال حاضر، تغییر کرده است؟
نه؛ قبول ندارم! ببینید یک چیزی در ظاهر به چشم می خورد و یک چیزی هم در عالم واقع، وجود دارد. شاید برایتان جالب باشد؛ من در همین عید امسال، به مسکو، پایتخت روسیه، رفتم و بعدش هم به مینسک، پایتخت بلاروس؛ و برای دانشجویان ایرانی مقیم این دو کشور، جلساتی برگزار کردیم. در آن جا من صحنه های عجیب و غریبی دیدم! در آن جا یک خانمی را به من نشان دادند که حجاب درست و حسابی نداشت و شاید اگر در ایران بود، به یک معنا، جزو بی حجاب ها به شمار می رفت؛ اما این فرد بدون هیچ گونه اجباری، هر شب جمعه می آمد و در جلسه ای که بچه ها در مکانی به نام «بیت الزهرا علیها السلام » داش
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 