پاورپوینت کامل از صفر شروع کردم، با زغال و مقوا ۷۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل از صفر شروع کردم، با زغال و مقوا ۷۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل از صفر شروع کردم، با زغال و مقوا ۷۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل از صفر شروع کردم، با زغال و مقوا ۷۱ اسلاید در PowerPoint :
گپ و گفتن خودمانی با حجت الاسلام محسن قرائتی
«اگر تبلیغ را جدی می گرفتیم، دنیا را گرفته بودیم»
«عمل به وظیفه یعنی رضایت امام زمان رحمه الله »
اشاره؛
هر چند خیلی دوست داشتیم به صورت حضوری و به طور مفصل توفیق این را می یافتیم که با چهره و نام آشنای مردم یعنی حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی به گفتگو بنشینیم اما خب نیم ساعت گفتگوی تلفنی با کسی که سالیان طولانی است حرف های شنیدنی بسیاری دارد هم غنیمتی است.
فرصت اندک حاج آقا هر چند فرصتی برای پرسش های بیشمارمان باقی نگذاشت اما توانستم در همین فرصت کم سؤالاتی را در خصوص مسأله تبلیغ آموزه های دینی، دلایل مهجوریت قرآن، مهدویت و مسأله غیبت امام زمان رحمه الله. شباهت های قرآن و امام عصر رحمه الله و … از ایشان بپرسیم و حاج آقا هم ضمن پاسخ صمیمانه به این سؤالات، هم در مورد خاطرات شنیدنی شان در این سال ها صحبت کردند و هم توصیه هایی به جوانان داشتند که خواندن این گفتگوی دوستانه را به همه شما مخاطبان عزیز توصیه می کنیم؛
جناب آقای قرائتی؛ لطفاً در ابتدا خودتان را معرفی کنید؟
من شخصیت نیستم، من آخوندم، طلبه ام، من خودم ویژگی ندارم، نه با استعدادم نه جزء نوابغم، نه جزء استعداد های درخشان هستم، ولی خداوند، لطف کرده و یک سری نعمت هایی به ما داده، مردم فکر می کنند که ما نابغه یا چیزی هستیم ولی نعمت هایی است که خداوند داده است، و به هر کس هم این نعمت ها را داده و فقط باید اعلام کنیم، که نمی توانیم شکر آن ها را بکنیم.
به نظر خودتان، بزرگترین نعمتی که به شما عنایت شده چیست؟
برزگترین نعمت ما هم این است که به مقدار کم، خدا را می شناسیم، پیامبر را می شناسیم، اولیا خدا را می شناسیم و کتابش را، راهش را، دینش را و خدا نظر کرده که در راه مستقیم بمانیم و بزرگترین نعمت، همان ماندن در راه مستقم است، اگر همه نعمت ها را به کسی بدهند ولی راهش کج باشد بدبخت است ولی اگر کسی هیچ نداشته باشد ولی راهش درست باشد خوشبخت است. بزرگترین نعمت همین است که ما در راه حق هستیم، و همین یک مقدار ذره که خداوند ما را هدایت کرده و در راه اولیایش هستیم، بزرگترین نعمت است.
مخاطب ما دوست دارد بداند رمز موفقیت شما در امر تبلیغ چه بوده است؟
نمی دانم، این لطف خداست، خداوند یک مقداری به من لطف کرده، خداوند به من یک حساسیت لطف کرده که می بینم از زمینه ها خوب می شود استفاده کرد، به هر حال من ۶۵ سالم است و تقریباً در سن ۲۴ سالگی شروع کرده ام به امر تبلیغ، و از صفر هم شروع کردم، یادم می آید در یکی از استان ها در شهر مشهد، می خواستم کلاس بگذارم، تخته سیاه نداشتیم، یک کارتن مقوا پاره کردیم، کارتن را کردیم تخته سیاه و با زغال روی کارتن می نوشتیم، (خانه یکی از آقایان که الان امام جمعه سبزوار است) یعنی معطل این که کلاس باشد، تابلو باشد، روابط عمومی باشد، میزبان باشد، اعلامیه باشد و اساسنامه داشته باشیم، قید این حرف ها نیستیم، الان من ۱۵ ـ ۱۶ سال است که ستاد اقامه نماز را با اساسنامه داریم ولی خیلی گیر این قید و بند ها نیستیم و یک مقداری اصالت را می دهم به اصل تبلیغ و در تبلیغ هم یک اسلوبی را خداوند ما را هدایت کرده، و به ما لطف کرده، و آنکه منتظر بانی و دعوت نیستم، اگر کاری را تشخیص دادم، خودم می روم سراغش. نمی گویم که به من حکم ندادند، به من ابلاغ نزدند، من مأموریتی ندارم، مسئولیتی ندارم همین که احساس کردم، خودم اقدام می کنم. دوم منتظر جمعیت هم نیستم که حالا جمعیت کجا باشد، جنس و سن آن چی باشد، گرفتار حرف های سیاسی هم نیستم، یعنی این سلیقه را عمل کنم، یا آن سلیقه یعنی از قید سیاسی آزادم، به لطف خدا کینه کسی هم به دلم نیست، افرادی که حالا مثلا پشت سر ما اس ام اس می فرستند، طنز درست می کنند. تقلید صدا می کنند، عصبانی بشوم یا حلال نکنم. البته تا موقعی که مربوط به شخص من باشد، یک وقت هم اگر مثلاً مکتب و قرآن و دین را استهزاء می کنند، آن ها برای قیامت می ماند، یعنی خیلی راحت هستم، منتظر زمان نیستم که حالا محرم است یا ماه رمضان برای تبلیغ، زمان قائل نیستم هر زمانی که امکان هست برای تبلیغ، چه در عقد و عروسی، ۱۳ بدر، عید، ماه رمضان یعنی قید زمان قید مکان، قید ابزار، قید سن، قید بانی و دعوت، این قید ها رو خدا لطف کرده که قسمتی رو یا حداقل از قسمتی از آن فاصله گرفتم، وقتی از این قیدها دست برداشتیم آزاد می شویم وقتی زنجیر باشد نمی توانیم راه برویم وقتی آدم زنجیر ها رو باز کرد می تواند راه برود. مشکل قیدها که خیلی ها یا بعضی ها برای خودشان قائل هستند. حالا مثلا من ده بار آمدم خانه شما و حتی یک دفعه ایشان نیامده. نیاید که نیاید. طوری نیست اون می گه نه، من یک مرتبه آمدم دیدنشان و ایشان باید بیاید بازدید، تا ایشان یک دفعه نیاید من دفعه دوم نمی آیم، یا مثلا اقتدا کنم، بگم من ۶۰ سالم است، و پیش نماز ۳۰ سالش است، حالا گیرم ۲۰ سالش باشد. اگر گناهی از آن سراغ نداریم و حسن ظاهر را دارد پشت سرش اقتدا می کنیم. بعضی ها می خواهند اذان بگویند، خجالت می کشند. می خواهند سوال کنند، خجالت می کشند، می خواهند بگیرند خجالت می کشند. می خواهند راه بروند خجالت می کشند، یک مقداری خودمان گیر شرق و غرب نیستم ولی گیر خودمان هستیم.
حاج آقای قرائتی یک خاطره از زمان جوانی زمانی که جوان بودید در مورد کار تبلیغ را ذکر کنید؟
حدود ۴۰ سال پیش زمان قبل از انقلاب برادرم سرباز بود، خرم آباد پادگان بدرآباد؛ من طلبه جوانی بودم، رفتم خرم آباد به دیدن برادرم در پادگان، آنجا دژبان دم در، گفت: ممنوعه شما نمی توانید بروید داخل؛ گفتم می خواهم برم این جا سخنرانی کنم، گفت مگه این جا روضه خونی، مگه شما می توانید؛ به هر حال مدتی ایستادم و تلاش کردم، گفتم حداقل برادرم را میخواهم ببینم، برادم آمد به او گفتم می شود من داخل بیایم و سخنرانی کنم، گفت: امکان نداره زمان شاه آخوند از قم بیاد سخنرانی کنه تو پادگان، محاله شبه محال است. بالاخره برادرم گفت که هیچ راهی برای این که تو تبلیغ کنی نیست. فقط اگر یک چیز خوردنی باشه من بچه کاشانی و چند تا از رفیقا بیاییم بخوریم، من هم تصمیم گرفتم یک چیز خوردنی پیدا کنم، بدر آباد بیرون شهر خرم آباد بود حدود ۴۰ کیلو کاهو خریدم نشستیم کاهو را در یک آب تمیز شستیم و مقداری سکنجبین خریدیم و ماشین گرفتیم و رفتیم پادگان به برادرم خبر دادم کاهو زیاد گرفتم، بچه کاشانی ها را صدا کن بیایند کاهو بخورن، حدود ۱۶ ـ ۱۷ از این سربازهای کاشونی بودند، آمدند کاهو بخورند ما گفتیم تا آن ها کاهو بخورند، ما یک حدیث یک آیه برایشان بگوییم، اما دیدیم دژبان دم در نگاه می کند، یک مقداری هم خودمان احتیاط کردیم و هم سربازها وحشت کردند، گفتم یک خورده بریم عقب تر آنجا یک الاغی بود، گفتم لازم نیست همه به من نگاه کنید، چهارتاتون برید آن ور الاغ روتان آن ور باشد، سه تا تون برید اون ور و هر چند تاتون روتان به یک ور باشد و هر کسی به سمتی کاهو بخوره که دژبان حساس نشود، که شما دارید به حرف من گوش می دهید، و هر کس به یک سمتی بنشیند و کاهو بخوره دور الاق جمع شدیم و شروع کردند به خوردن کاهو، البته من کاهو نمی خوردم من سخنرانی می کردم و سربازها که مشغول خوردن کاهو بودند رویشان به یک سمتی بود به حرف های من گوش می دادند و خلاصه این تبلیغ چند دقیقه ای ما، در قالب این که ما از لباس روحانیت آمدیم بیرون، آمدیم شهر، کاهو گرفتیم، شستیم، بار زدیم و دو مرتبه آوردیم پادگان، با لباس غیر روحانی و شستن کاهو و هر گروهی به یک سمتی نشستن و بین ما و الاغ و سربازها و به یک وضعی نشستیم و چند حدیث خواندیم، این وضعیت تبلیغی ما بود زمان شاه.
حاج آقا شما چرا این قدر تبلیغ را جدی گرفتید؟!
به هر حال مردم یک جنسی را که دارند تبلیغ می کنند و آن وقت ما دین داریم، معارف داریم ما کمالات داریم چرا تبلیغ نکنیم ما از جنیان که عقب تر نیستیم، قرآن می فرماید «… استمع نفرٌ من الجن» یعنی یک گروهی از جن عبور می کردند صدای قرآن را که شنیدند فوری گفتند «انّا سمعنا قرآناً عجباً» ما قرآن را چیز عجیبی یافتیم، بعدش هم گفتند «آمنّا» ایمان داریم و شروع کردند تبلیغ کردن. دو تا آیه شنیدند همان دو تا آیه آوردند و جذب شدند و به باقی جنیان گفتند «یا قمونا؟ اجیبوا».
از اینجا معلوم می شود در تبیلغ لازم نیست همه اش مجتهد و ملا باشد یعنی ما همان طور که دو نوع بیمارستان داریم؛ بیمارستان تخت خواب، بیمارستان سرپایی تبیلیغ هم دو رقم داریم؛ تبلیغ فقها که قرآن می فرماید Gفَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کلِّ فِرْقَهٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَهٌ لِّیتَفَقَّهُواْF از هر طائفه ای یک گروه بیایند فقیه بشوند و Gوَلِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِمْ…F یعنی برگردند منطقه خودشان و بین قومشان؛ یک تبلیغ سرپایی هم داریم، همین که انسان آن چه که شنیده را به آن عمل کرده و به دیگران هم بگوید حال آن که ما تبلیغ را جدی نگرفتیم بلکه مسیحی ها تبلیغ را جدی گرفتند که اگر یک گوشه دنیا چهار تا مسیحی است برای اون چهارتا مسیحی برنامه دارند و مبلغ می فرستند در حالی که ما در تبلیغ ضعیف هستیم. شما فکر می کنید قرآن به چند زبان ترجمه شده؟ اما شما نگاه کنید مثلاً انجیل به ۱۰۰ زبان ترجمه شده پس ما در تبلیغ خیلی عقبیم و حق کار را انجام نداده ایم.
قرآن می فرماید: کاری که می کنید دو تا شرط داشته باشد یا حق کار را انجام دهید مثلاً تقوا دارید حق آن را به جا آورید یا قرآن می خوانید و یا جهاد می کنید و دیگر اینکه هرچه توان دارید اتقوا الله ما استطعتم، یعنی بنده نمی توانم بگویم حق تبلیغ را انجام دادم «اُشهد بالله» نمی توانم بگویم «حق مقامه» و هم اشهد بالله نمی توانم بگویم. من نمی توانم بگویم آنچه در توان داشتم را انجام دادم و ما اگر تبلیغ را جدی می گرفتیم الآن دنیا رو گرفته بودیم.
حاج آقا صحبت از قرآن شد شما هم سال ها مأنوس با قرآن؟ ؟؟ از سویی گله پیغمبر از مردم این است که قرآن در میان آن ها مهجور. این مهجور بودن را شما در چه می دانید؟ آیا مخصوص زمان خاصی است یا الآن هم هست و یا کم و زیاد می شود؟
البته اخیراً حرکت هایی شده الان بحمدالله در مساجد کنار نمازشان چند آیه قرآن تلاوت می شود حفظ قرآن و مسابقات قرآن راه افتاده اما اینکه ما پوست و گوشتمان با قرآن عجین شده باشد، یعنی مزه قرآن را چشیده باشیم و آنرا به دیگران بچشانیم در حوزه ها به یک جور و در جای دیگر به نحوی در مورد این کار نشده یعنی به این آیه عمل نشده که خذو الکتاب بقوه، یعنی قرآن را جدی بگیرید نه این جوری عمل کنید.
شما الان حساب کنید چقدر از منبرها در مورد تفسیر می باشد و یا این پنجاه سال ما چقدر تفسیر داشته ایم چقدر ما مأنوس با قرآن هستیم. در بحث استدلالات و در بحث اخلاق، اقتصاد، فرهنگ، برخورد های ما و تربیت ما چقدر از قرآن مدد گرفته ایم؟
با توجه به اینکه قرآن و عترت به هم مرتبط هستند و از سویی ح
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 