پاورپوینت کامل چمران آذربایجان ۲۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل چمران آذربایجان ۲۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چمران آذربایجان ۲۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل چمران آذربایجان ۲۹ اسلاید در PowerPoint :
شهید سید رفیع رفیعی در سال ۱۳۴۱، در یکی از محلات جنوبی تبریز، و در خانواده ای متدین دیده به جهان می گشاید. از شاخصه های شهید رفیعی در سنین کودکی و بعد از آن، حافظه قوی و هوش سرشارش بود. لوح های تقدیر و کارنامه های به جا مانده از او گواهی می دهند که تا هنگام گرفتن دیپلم، بدون استثنا در هر سال تحصیلی، شاگرد ممتاز و برگزیده می شد.
شاخصه دیگر سید رفیع، حساسیت بیش از حد در مورد استفاده از وقتش بود، چنانچه حاضر نمی شد حتی لحظه ای از عمر خود را به بطالت بگذراند. او حتی برای ایام تابستان نیز برنامه داشت که حتماً به کار و حرفه ای بپردازد.
ایشان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی، پس از اخذ دیپلم و به سبب انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، موقتاً به همکاری با سپاه پاسداران روی می آورد تا پس از بازگشایی دانشگاه ها، مجدداً تحصیل خود را ادامه دهد. اما جوّ معنوی آن زمان سپاه چنان او را شیفته می کند که دیگر برای همیشه قید دانشگاه را می زند.
او مدتی در واحد بسیج عشایری سپاه مغان، به عنوان مربی عقیدتی و نظامی، چنان در روستاها و مناطق محروم مغان فعالیت می کند که پس از شروع جنگ، نیروی زیادی از آنجا راهی جبهه می شوند. سال شصت، مدتی به جبهه بستان می رود و توفیق می یابد تا در کنار شهدای بزرگواری چون علی تجلایی و مهدی باکری، سهمی در پیروزی عملیات طریق القدس داشته باشد.
او را برخلاف میل باطنی اش در تبریز نگه می دارند تا از وجودش برای آموزش نیروهای مردمی بهره گیرند. سید رفیع ابتدا زیر بار این امر نمی رفت و اصرار داشت به منطقه برگردد، اما وقتی به او تکلیف می کنند و مجبور به ماندن می شود، چنان مردانه و با صلابت، قدم در میدان می گذارد که همگان را به تحیر وا می دارد، چنانچه به سبب نبوغی که از خود نشان می دهد، به زودی نزد دوستانش ملقب می گردد به «پاورپوینت کامل چمران آذربایجان ۲۹ اسلاید در PowerPoint».
خاطراتی به یاد ماندنی از ایشان به جای مانده که از زبان برادر ایشان نقل می شود:
مسیرهای دوگانه
برف سنگینی باریده بود. صبح همه جا یخبندان بود و سرما. اتفاقاً سید رفیع شب قبلش با لندرور سیاه آمده بود خانه. صبح همین که پدرم از خانه رفت بیرون، او هم به فاصله کمی دنبالش رفت. مدتی بعد از شهادت سیدرفیع، پدرم تعریف کرد:
«اون روز قصد داشتم با تاکسی و این جور چیزها برم سرکار. هنوز توی کوچه چند قدمی نرفته بودم که رفیع با لندرور کنار پام نگه داشت. من هم از خدا خواسته سوار شدم. سر جاده سنتو که رسیدیم، نگه داشت. بعد از این که کلی ازم معذرت خواهی کرد، گفت: «پدرجان ما مسیرمون تا این جا باهم یکی بود، از این جا راه پادگان از راه کارخانه شما جدا می شه، من دیگه بیشتر از این نمی تونم خدمتت باشم».
برنج سهمیه ای و عدالت
با این که از پادگان سیدالشهدا علیه السلام تا خانه ما، سی ـ چهل کیلومتر بیشتر فاصله نبود و سید رفیع هم لندرور سیاه زیر پایش بود، ولی معمولاً دیر به دیر می آمد خانه؛ همین عاملی شده بود تا هروقت که می آمد خانه، مادرم با او مثل یک مهمان برخورد کند و سعی می کرد غذای خوبی بپزد.
یکی از شب ها که او آمده بود، برنج مان تمام شده بود. برای همین هم مادرم یک غذای حاضری درست کرد. سر سفره از سید رفیع عذر خواست و به او گفت که برنج ما تمام شده و به همین خاطر نتوانسته غذای خوبی بپزد.
آن عذرخواهی مادرم با خجالت و ناراحتی همراه بود. شاید همین باعث شد تا سید رفیع بگوید: «ناراحت نباش مامان، از طرف پادگان به ما پنج کیلو برنج دادن، ان شاءاللَّه دفعه بعد خواستم بیام، اونارو می آرم برای شما».
از آن جریان نزدیک یک سال گذشت و از برنج خبری نشد! یک روز مادر به شوخی به او گفت: «رفیع جان! پس چی شد این برنج ما؟ هنوز به عمل نیومده؟»
مثل کسی که خجالت بکشد، چند لحظه ساکت ماند. بعد گفت: «راستش مامان، من هرچی فکر کردم، دیدم خیلی های دیگه هستن که از شما به اون برنج محتاج ترن؛ برای همین هم، هر کار کردم، دلم راضی نشد اون رو بیارم این جا».
از این کارش ناراحت شدم؛ گفتم: «اخوی! ناسلامتی اون برنج سهمیه شما بود، چراغی که به خونه رواست…»
ما زن بیوه ای در محله داشتیم که با کار کردن تو خانه این و آن، بار مسئولیت چند تا بچه قد و نیم قد را به تنهایی می کشید و بزرگشان می کرد. یکی از بچه هایش هم ناقص الخلقه بود. آن روز سید رفیع برایم او را مثال زد و گفت: «هر وقت عدالت دولت به حدی رسید که این برنج مجانی رو به اون و امثال اون زن هم بده، من هم این چیزها رو به عنوان سهمیه قبول می کنم، ولی تا وقتی که این طوری نشه، نه».
سرم
راهنمای خرید:
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 