پاورپوینت کامل شهدا; ستاره های سرخ ۳۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهدا; ستاره های سرخ ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهدا; ستاره های سرخ ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل شهدا; ستاره های سرخ ۳۰ اسلاید در PowerPoint :

اثبات عشق شهدا به اهل بیت علیهم السلام بی نیاز از برهان است. آنان با سیره و سیمای اهل بیتی خود، ثابت نمودند که در ارادت و محبت به اهل بیت علیهم السلام صادق می باشند و بهترین دلیل آن، فدا کردن جان خود برای معصومین علیهم السلام است. آنچه در ذیل می آید گوشه ای از این ارادت خالصانه است:

یک هفته فرصت

روزی که حسن آبشناسان می خواست مسئولیت فرماندهی تیپ را قبول کند، گفته بود: «یک هفته فرصت می خواهم، بعد جواب می دهم».

همسرش گفته بود: «می روی زیارت امام رضا علیه السلام؟ » آبشناسان پلک برهم زده و سر فرود آورده بود: «می خواهم بروم پیش امام رضا علیه السلام اجازه بگیرم و مشورت کنم تا ببینم قبول فرماندهی تیپ به صلاح است یا نه؟ اگر بنا باشد در این موقعیت مسئولیت قبول کنم، باید تیپ به لشگر، تبدیل بشود و همه دوره دیده های ورزیده نیروی مخصوص ارتش بیایند تو جبهه».

آبشناسان پس از زیارت امام رضا علیه السلام، رفته بود پیش آیت الله کاظمی خلخالی که از خیلی پیش ترها در مشهد با هم آشنا و مأنوس بودند و به اتفاق شب های بسیاری را به قرائت و تفسیر قرآن می گذراندند. حسن آبشناسان چهار زانو نشسته بود رو به روی شیخ و او زیر لب آیه ای خوانده بود و سپس قرآن را باز کرده بود و بعد از مکثی عینک را به آرامی از روی چشم های پرمهرش برداشته بود. قطره اشکی روی گونه شیخ غلتیده بود و لب گشوده بود: «مبارک است، قبول کن!» آن دوست روحانی گریسته بود و سرهنگ آبشناسان لبخند زده بود.[۱]

شهید حسن آبشناسان

از این پیشانی بند ها زیاد داریم

هرشب که در منزل ما بودند تا دیر وقت می رفتم و می آمدم، اما می دیدم بیدار است. می خوابیدم و بیدار می شدم، باز می دیدم بیدار است. یک بار به ایشان گفتم: «حاج مهدی! شما کی می خوابید؟ چقدر دعا می خوانید». گفت: «تا جان در بدن داریم باید به ائمه متوسل بشویم. زیارت عاشورا، وارث و. .. هر چه بخوانیم و هرچه به این بزرگواران توسل کنیم کم کرده ایم». زندگی از نظر ایشان، دوست داشتن ائمه بود و ارتباط با خدا.

یک بار در مأموریتی که بر ضد اشرار بود، نماز و دعاهایش را نتوانسته بود به موقع بخواند، وقتی برگشت دیدم سجاده پهن کرده و گریه می کند. چه اشکی! آن قدر ناراحت بود که بنده را هم متأثر کرد.

در یکی از روزهای اعزام نیرو از پادگان امام حسین علیه السلام که هوا هم به شدت بارانی بود، دیدم حاج آقا مغفوری خم شد و پیشانی بندی را از میان گل و لای برداشت. روی پیشانی بند عبارت: “یامهدی” نوشته شده بود. گفتم: «حاج آقا! از این پیشانی بندها زیادم داریم. ـ خب غافل بودم و نمی دانستم ـ چنان نگاهی به من کرد که جا خوردم. گفت: «مغفوری زنده باشد و نام امام زمان رحمه الله زیر پا و میان گل و لای افتاده باشد؟» فوری رفت و پیشانی بند را شست و نزد خود نگه داشت.

شهید عبدالمهدی مغفوری

به چه کسی تأسی کرده ای؟

به خاطر دارم یکی از روزها که برای عرض تبریک پست جدید و تعویض خانه اش به همراه خانواده به منزل ایشان رفته بودیم، پس از صرف شام و گفت وگوهای مختلف، یکی از بستگان رو به جواد کرد و گفت: «تو دیگر خسته شده ای. استعفا بده و به دنبال کار و زندگی برو. به بچه هایت بیشتر برس، به تو احتیاج دارند. شب و روز خودت را وقف اداره که چه؟! هرکس دیگری جای تو بود و در خارج از نیروی هوایی، آن قدر که تو فعالیت می کنی، کار می کرد، سر تا پایش را طلا می گرفتند. حالا بهترین فرصت است. این همه زحمت کشیدی، دیدی دست آخر چگونه مزد زحماتت را دادند؟ آخر به چه کسی تأسی کرده ای؟»

جواد سرش را بالا گرفت. نگاهی کرد و گفت: «من به کسی تأسی کرده ام که در عین این که فرق مبارکش را شکافتند، دستور داد از کاسه شیری که برایش آورده اند، به ضاربش هم بدهند. من اقتدایم به مولا علی علیه السلام است و تا عمر دارم این روال زندگی من است. مهم هم نیست که دیگران چه فکر می کنند و چه می گویند. من با خدای خود عهد کردم و تا آخرین قطره خون، دست از اعتقاداتم برنمی دارم».[۲]

شهید جواد فکوری

کمتر از یک لحظه

نکته ای که از همه مهم تر است، نقش دعا و توسل، مخصوصاً به پیشگاه امام زمان رحمه الله بود. فاصله بین دعا و آن طرحی که به ذهن من آمد، کمتر از یک لحظه بود. حتی فاصله هم نیفتاد. این مدد الهی برای من آن قدر روشن بود که هیچ گاه این موضوع از یادم نمی رود. این جا اولین جایی بود که در منطقه جنگی، دعای مقدس آقا امام زمان رحمه الله را خواندم. همین که این دعا را خواندم، بلافاصله طرح عملیات توی ذهنم آمد. ناگهان تمام تاکتیک هایی که به صورت علمی خوانده بودم و هیچ وقت عملاً استفاده نکرده بودم، در ذهنم استنتاج شد. یعنی از بین همه خواندنی ها و دوره هایی که دیده بودم، ذهنم روشن شد که کجا باید

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.