پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با حجت الاسلام ناصر نقویان ۹۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با حجت الاسلام ناصر نقویان ۹۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۹۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با حجت الاسلام ناصر نقویان ۹۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل گفت وگویی صمیمانه با حجت الاسلام ناصر نقویان ۹۱ اسلاید در PowerPoint :
«مهم این است که وظیفه مان را درست انجام بدهیم»
«بنده ناصر نقویان هستم. طلبه بی سوادی از قم؛ و هم اکنون در تهران زندگی می کنم. سال ۶۵ از بابل خودمان به قم آمدم. بین سال های ۶۰ تا ۶۵ در بابل بودم و تا سال ۷۱- ۷۲ هم در قم؛ و از آن به بعد هم در تهران روزگار می گذرانم».
این پاسخ حجت الاسلام و المسلمین ناصر نقویان، واعظ و استاد برجسته حوزه و دانشگاه است؛ به این سؤال ما که از ایشان پرسیدیم: «لطفاً خودتان را معرفی کنید».
البته صمیمیت صحبت های حاج آقا را در ادامه گفت وگوی خودمانیمان با ایشان، بهتر می توانید ببینید.
ایشان در این گفت وگوی ۵/۱ ساعته با مجله امان، به نکات جالب و آموزنده بسیاری، در رابطه با شیوه درست زندگی کردن و چگونگی کسب رضایت حضرت ولی عصر رحمه الله اشاره کردند؛ که مطالعه آن را به همه شما جوانان عزیز و عاشقان امام زمان رحمه الله توصیه می کنم.
اگر آقای نقویان بخواهد ویژگی های خودش را معرفی کند چه می گوید؟
من با یک بیت شعر حافظ، مجبورم جواب شما را بدهم که
«می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر می کنند»
خب حقه بازی هم خودش راهی است، برای جلب توجه مردم!! به خاطر این که خود قرآن فرموده: «ان الانسان علی نفسه بصیره». وقتی آدم، پوسته هایش کنار می رود، مشخص می شود که مثل پرتقال های گُنده ای است که وقتی پوستشان را می کنی، می بینی چقدر کوچک هستند. امیدواریم ما این قدر کوچک نباشیم که پس از پوست کندن، کسی حاضر به خوردن آن نشود!
جناب آقای نقویان! جدای از تواضعی که دارید، بفرمایید چرا بسیاری از جوانان و اهل ذوق و اندیشه کشور، شما را دوست دارند؟
مردم، خوبی را دوست دارند. این از ناحیه مردم است. آن ها گاهی خیال می کنند که فلان کس، آدم خوبی است و این عالمِ خیال است که به قول مولانا:
از خیالی، صلحشان و جنگشان وز خیالی، نامشان و ننگشان
و خدا کند در
آن خیالاتی که دام اولیاست عکس مهرویان و بستان خداست
ما هم جایی داشته باشیم.
دوست داشتنی ترین چیز از دید شما چیست؟!
تنبل خانه ای به نام بهشت! (با خنده) من خیلی دوستش دارم.
ü البته می گویند بهشت جای تنبل ها نیست! این حرف شما را این طور تفسیر کنیم که شخص آقای نقویان به دنبال راحت جان هستند و به علت خستگی از این دنیا می خواهد استراحت کنند؛ یا. ..؟!
بالأخره به ما گفته اند که لطف خدا خیلی زیاد است. یک بیتی دارد مولانا؛ که بهترین و امیدوار کننده ترین بیت اوست:
تو مگو ما را بدان شه، بار نیست با کریمان، کارها دشوار نیست
بالأخره وقتی آدم احساس کرد آن خدا کریم و مهربان است، امیدوار می شود. ما که از خودمان جز تنبلی و شرمندگی و تن پروری چیزیی که نداریم؛ اما چون خدا کریم و مهربان است، ما امیدواریم که همان تنبل خانه (بهشت) را به ما بدهد.
مخاطبان ما شاید خیلی دوست داشته باشند که بدانند هدف شما در زندگی چیست؟
استادی داشتیم و داریم که خدا حفظش کند. همیشه به طلبه ها می فرمود:«اگر یک کاری کنید که نازنینانِ عالم و در رأسشان، امام عصر رحمه الله، گوشه چشمی به شما داشته باشند، در آن صورت به بالاترین جایی که می خواهید رسیده اید».
یک بیتی هم دارد حافظ که می گوید:
گرچه می گفت که زارت بکشم، می دیدم که نهانش، نظری با من دل سوخته بود
آن روزها من فکری به این که در تلویزیون باشم و اسم و رسمی دربیاورم، نداشتم. امروز هم همین طور است.
ü به عبارت دیگر، می خواستیم بدانیم هدفتان از ورود به حوزه و این مدل زندگی چه بوده است؟
از یکی پرسیدند:«هدفت از رفتن به حوزه چیست؟» گفت: «به خاطر خواب قیلوله!»؛ چون توی حوزه، آدم راحت می خوابد! ما الآن دنبال کسی می گردیم که ما را از این خواب بیدار کند! مگر خدا نفرموده که دنیا لعب است؟! خب من هم در این دنیا نقش خودم را بازی می کنم. به خدا می گوییم ما هم یک نقشی داریم به نام «نعش»! مولوی می گوید که «ما در تسلیم، چون مردگانیم». بالأخره نقش نعش هم برای خودش یک نقشی است و ما اگر بتوانیم در این نقش، تسلیم خدا باشیم، خوب است؛ ولی متأسفانه بیشتر تسلیم هوا و هوس خود هستیم.
بهترین خاطره تان کدام است؟
بهترین خاطره من، وقتی است که از قم به سمت «قوم» رفتم و این هجرت، البته برای من سرمنشأ برکاتی بوده است.
به نظر خودتان چقدر به آن هدفی که داشتید، رسیده اید؟ در مسیر رسیدن به هدف، با چه مشکلاتی مواجه بوده اید؟
ببینید، طلبه باید مثل یک بذر باشد. بذر، هدفش این است که به سمت آسمان برود؛ شکوفا بشود و میوه بدهد. ولی با این حال، می داند که برای بالا رفتن، یک بار باید برود پایین و خاک بر سر شود! باید بر او فشار بیاید و بشکند و هم نشین خاک بشود. معراجش از آن جا شروع می شود. من فکر می کنم نقشه درست زندگی طلبگی، همین است و اگر کسی بخواهد از آن تخطی کند، قطعاً به جایی نخواهد رسید.
شاید خیلی ها ندانند که آقای نقویان، ۵ سال در پاکدشت ورامین زندگی کرده است و وقتی آمد به قم، در یک زیرزمین نمور زندگی می کرده و تازه بعد از ۱۵ سال، قرار است که همین روزها، صاحب خانه شود. البته اگر تا آخر عمر هم صاحب خانه نشود، بالاخره آدم مستأجر را هم تشییع جنازه می کنند!
اقبال یک شعر قشنگی دارد:
مرتضی علیه السلام کز تیغ او، حق روشن است بو تراب از فتحِ اقلیمِ تن است
او تنش را فتح کرده و در اختیار جانش قرار داده است. هسته هم اگر بخواهد جانش شکوفا شود، باید تنش را در اختیار خاک قرار بدهد. در روایت هم داریم که تن مؤمن، از او در تعب و سختی است و به تنش راحتی نمی دهد.
اگر تن پروری، جانت بمیرد وگر جان پروری، تن پر بگیرد
این فرمولِ درستِ زندگی طلبگی است. امام رحمه الله نیز ۱۵ سال مثل یک بذر، در محاق تاریکی رفت و پنهان شد و بعد رشد کرد. اگر امروز در همه عالم، نام خمینی رحمه الله مطرح است، نشان گر آن است که ایشان مسیرش را درست رفته است.
به تعبیر یکی از دوستان، ما دو نوع زندگی داریم؛ یکی زندگی قیفی و دیگری شیپوری! آن ها که از اول می خواهند زندگی شان فراخ باشد، بدانند در انتها به جای تنگ و باریک می رسند؛ ولی آن ها که مثل شیپور، ابتدای ورودشان، تنگ و باریک است، این ها در انتها، نغمه های خوشی ازشان بیرون می آید و جای فراخ و خوبی خواهند داشت.
طلبه هم باید بداند که مسیر درست را برود. یک لمعه خوان نباشد که به زور، عبا و عمامه سرش نگذارد و از حوزه برود بیرون. این حوزه را باید تا آن جا که در رشدش مؤثر باشد، حفظ کند تا به پختگی برسد. آن وقت است که او را به خدمت سلطان بن سلطان می برند. نقشه و طرح همین است و اگر کسی توانست همین نقشه را حل کند، به موفقیت های خوبی می رسد.
از دیدگاه حضرت عالی، هدف و منزلگاه جوان کجاست؟
جواب این سؤال شما را با این حکایت می دهم که به یکی از علما گفتند: «اگر شما هفته آینده بمیرید، چه کار می کنید؟» گفت: «همین کارهایی که الآن می کنم». اگر هر کسی، هدفش رضای خدا باشد و این که لبخند رضایت امام عصر رحمه الله را به زندگی معطوف کند، به وظیفه اش عمل کرده است.
ü همان طور که مستحضرید، امروزه سیر و سلوک های متفوات عرفانی، همه دنبال یک جور پاکی و سعادت هستند؛ اما – فی المثل- یک دانشجو، در جامعه ای که نظریات و سیر و سلوک هایی متفاوت در آن مطرح است، چه راهی را باید برود و شما برای مسیر او، چه پیشنهادی دارید؟
ببینید، دو نکته این جا قابل توجه است؛ یکی این که اسلام خیلی تأکید ندارد که شما چه کاره باشید. ما می بینیم شخصیت هایی مثل پیر پالان دوز، شیخ رجبعلی خیاط، مرحوم حداد -که حتی آهنگر هم نبود و نعل اسب ساز بود- شخصیت های بزرگ عرفانی شدند. یک پنبه دوزی بوده است در تهران؛ که می گفتند امام زمان رحمه الله گاهی پیش او می آمده و به مغازه اش سر می زده است. به تعبیر مولانا، آب و تشته هر دو دنبال هم هستند؛ آن جا که می گوید:
تشنگان گر آب جویند از جهان آب هم جوید به عالم، تشنگان
از آن طرف، در روایات هست که شما به وظیفه خود عمل کنید. قرآن همه اش می گوید ببینید هر کس وظیفه اش چیست.
وقتی ما این دو نکته را کنار هم بگذاریم، نتیجه انی می شود که باید یک راننده، یک خانم خانه دار، یک پرستار، کشاورز، معلم و…، هر کس در جای خودش، وظیفه اش را به خوبی انجام دهد. نظام خلقت هم به همه این مجموعه نیاز دارد؛ مثل یک باغ، که در کنار بوته گوجه فرنگی، درخت سرو هم دارد؛ نهال یک فصله دارد و درخت چند ساله هم دارد. مهم آن است که هر کدام، کار خودش را درست انجام دهد.
اگر آدمی این را بداند که روزگار و شرایط زندگی، مثلاً او را خیاط کرده است، از همین خیاطی، درس عرفان می گیرد. این که وقتی یک پارچه زیبا را می آورند پیش او، که می توان با تکه تکه کردن آن توسط قیچی، خلعت زیبایی فراهم کرد، خداوند هم گاهی زندگی انسان را تکه تکه می کند، گاهی مشکلاتی هست، اما او می گوید از این تکه تکه کردن ها و پارگی هاست که بعداً یک لباس های فاخری درست می شود.کشاورز هم اول زمین را زخمی می کند و شیار می زند؛ بعد فضای گل و گیاه درست می کند.
نکته بعد این است که آدم بداند که باید در شغلش، انسان امینی باشد. نکند پارچه مردم را بد ببرد و بگوید حواسم نبوده است. قرآن، یک تعبیر فوق العاده زیبایی دارد که در هیچ مکتب دیگری، یافت نمی شود. می فرماید: «وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُم»[۱]. مکاتب دیگر می گویند برای راضی کردن یک کارگر، باید پولی را به او داد؛ ولی قرآن، بالاتر از این را می خواهد. می گوید او شاید مجبور بوده کار کند و یا قدر کار خودش را نداند؛ اما شما باید ببینید حق این آدم چقدر است و چقدر به تو سود رسانده است. از حق او کم نگذار؛ نه این که صرفاً بخواهی رضایتش را جلب کنی.
خیاط، راننده، بقال و…، اگر این طور فکر کنند که من باید در جامعه، کار خودم را درست انجام بدهم، به بالاترین درجه عرفان می رسند. اما متأسفانه همان طور که فرمودید الآن از راه های منفی و البته، فوق العاده زیرکانه و فریب کارانه، انسان ها را از مسیر اصلی خارج می کنند؛ که باید خیلی مراقب بود.
می گویند یک وقتی، «دروغ» و«صداقت»، با هم برای شنا رفتند به دریا؛ ولی دروغ، زودتر از آب خارج شد و لباس های صداقت- که زیباتر بود- را پوشید. وقتی صداقت از آب بیرون آمد، دید که لباس هایش نیست و برای این که لخت نباشد، لباس های زشت دروغ را پوشید. از آن به بعد، به خاطر این که اکثر مردم، به ظاهر حکم می کنند و به قول معروف، عقلشان در چشمشان است، وقتی دروغ را دیدند که چه لباس های زیبایی بر تن کرده است، بیشتر، دور او جمع شدند و کم بودند آدم هایی که به باطن و درون، اهمیت بدهند.
یک زن بی حجاب ممکن است که فوق العاده زیبا باشد؛ ولی کمتر کسی است که بفهمد این لباس زیبا، تن اوست و در درون این لباس، ناجوانمردی ها، خراب کردن رابطه زن و شوهر ها و شعله ور کردن آتش شهوات نهفته است.
به قول مولانا:
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو، که او گل های تر دارد
در این بازار عطاران، مرو هر سو، چو بی کاران به دکان کسی بنشین که در دکان، شکر دارد
یا بیتی هست که می گوید:
ترازو گر نداری، پس تو را زان ره زند، هر کس یکی قلبی بیاراید، تو پنداری که زر دارد
یعنی وقتی تو ترازو نداری و نمی دانی چه چیزی زشت است و چه چیزی، زیبا؛ دنیا فریبت می دهد. یک حقه بازی می آید و یک چیز تقلبی و پر از زرق و برق را به تو می دهد و تو خیال می کنی که طلای ناب است! از سویی، هر چیز قیمتی، دو نوع دارد؛ تقلبی و واقعی؛ کاغذ کاهی یا اسکناس ۱۰ تومانی که تقلبی ندارد؛ اما در عوض، اسکناس ۵ هزارتومانی یا تراول چک ۵۰۰ هزار تومانی، تقلبی هم دارد!
ما شادی تقلبی هم زیاد داریم. وقتی جوانی می گوید من از شنیدن فلان موسیقی به شادی می رسم، ما فقط از او یک سؤال می پرسیم: «از کجا فهمیدی این شادی تقبی نیست؟!»
لذا هر چه جنس، ارزشش بالاتر می رود، بدل شانس آن کمتر می شود. شما یک سکه طلا را که به مغازه طلافروشی می برید، طرف با این که خودش کارشناس است، اما ۱۰ بار آن را بالا و پایین می اندازد و تازه از دیگران هم پرس و جو می کند.
تنها وظیفه انبیاء و اولیاء هم این است که به ما بگویند در درون این حجاب -که ظاهرش ممکن است زشت و تلخ و توأم با نگاه های متلک آمیز باشد- یک نوع شادی و آرامش هست؛ و برعکس، آن بی حجابی که ظاهرش زیباست، در درونش زشتی هایی نهفته است. همین دروغ گفتن هم خیلی وقت ها ظاهرش زیباست؛ اما بعد ها می فهمی که در درونش چه زشتی هایی است.
بذر هم همین طور است. اگر آن را کاشتند، برای رشد کردنش باید کمی صبر کرد. به همین خاطر، اولین جمله ای که فرشتگان، دم در بهشت به بهشتیان می گویند این است که: «سَلامٌ عَلَیکمْ بِما صَبَرْتُم»[۲]. نمی گویند «بما صلیتم» یا «حججتم»؛ می گویند شما صبر کردید. لذا نماز و روزه ای که در آن صبر نباشد، به درد نمی خورد.
روز عاشورا هم اباعبد الله علیه السلام به یارانش فرمود: «صبراً یا بنی الکرام»؛ ای بزرگ زادگان، صبر کنید؛ بعد ها می فهمید چه کسی شکست خورده است. کسانی که این صبر و توجه را ندارند، قطعاً شکست خوردگان عالم اند و ما اگر بتوانیم این را به مردم نشان بدهیم که واقعیت عرفان و معرفت، و شیوه به حضرت رسیدن و نائل شدن به قرب خدا، رعایت این فرمول هاست، آن وقت با وجود همه حقه بازی و شیادی ها، قرآن ما را راهنمایی می کند و می فرماید: «اتَّبِعُوا الْمُرْسَلین»[۳] یا «اتَّبِعُوا مَنْ لا یسْئَلُکمْ أَجْراً »[۴]؛ دنبال کسی باشید که از شما برای خودش چیزی نمی خواهد. در این صورت، دکان و دستگاه خیلی ها تعطیل می شود؛ چون این ها حداقل دنبال مرید پیدا کردن هستند و این که بالأخره پول و پله ای به جیب بزنند و موقعیتی پیدا کنند؛ اما وقتی به این چیزها نمی رسند، می بینید که منکر همه چیز می شوند!
ü حاج آقا! الآن از دید منِ دانشجو یا طلبه یا هر کس دیگر، دو سؤال به طور مشخص وجود دارد. یکی این که ما می خواهیم کجا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 