پاورپوینت کامل چمران پرچمدار سلوک مهدوی ۲۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل چمران پرچمدار سلوک مهدوی ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل چمران پرچمدار سلوک مهدوی ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل چمران پرچمدار سلوک مهدوی ۲۵ اسلاید در PowerPoint :

میان مهدویت و شهادت، صفات مشترک فراوانی وجود دارد، که مجموع آنها موجب وصل انسان به عالی ترین درجه کمال می گردد. و چه بسا بودند شهیدانی که با اطاعت بی چون و چرا از مقام ولایت تا پای جان رفتند و با پشت نمودن بر لذات مادی، در زمره پرچمداران امام عصر خویش بودند. و در این میان «شهدی دکتر مصطفی چمران» با آمیختن عقل با عشق و ترجیح دادن رضای خدا به رضای خلق و برتری دادن آخرت به دنیا و. .. سربازی از سربازان امام عصر خود بوده است.

در ذیل به معرفی دو جنبه از هزاران هزار مولفه های بارز مهدی محوری در شخصیت والای آن شهید همام می پردازیم.

ساده زیستی

با تامل و اندیشه در زندگی شهید بزرگوار دکتر مصطفی چمران می توان به روح آسمانی و سیرت ساده و سرشار از ایمان این شهید والا مقام. پی برد، چمران که همواره سعدی داشت در همان سنین جوانی با تمرین ساده زیستن و دوری جستن از هرگونه تجملات و رفاه طلبی همچون صاحب به امر خود زندگی کند؛ زهد و وارستگی را سرلوحه امور خود قرار داد. تا نفس خود را از تعلقات مادی رها سازد. و برای رسیدن به این فرمایش امام رضا (ع) که «قائم ما خروج کند، خوراکش جز غذایی ساده و مقداری شیر نخواهد بود و لباسش خشن و غیر لطیف خواهد بود از هیچ کوششی برای تزکیه نفس خویش فروگذاری نکرده است. «برف» که در سپیده صبح برق می زند، همه چیز را زیر خود پنهان کرده است. مصطفی، به دالانی که از وسط حیاط تا جلو در کشیده شده نگاه می کند. سکوت و آرامش سردی در آن حکمفرماست. می اندیشد: «آنهایی که سرپناهی ندارند، چگونه در این هوای یخ زده به سر می برند!» صدای خرد شدن برف ها زیر قدم های کارگرانی که با عجله به سر کار می روند، شنیده می شود. با انگشت اشاره، روی شیشه پنجره تصویر خانه ای را می کشد که از دودکش آن دود بلند می شود. چای را که می خورد، کت پشمی اش را به تن می کند و لحظه ای جلو آیینه می ایستد. کف دست هایش را به یقه کت می کشد و پرزهایش را می گیرد. از نرمی پارچه احساس آرامش می کند. با ژست خاصی دست در جیب های کت می کند و انگشتانش را به گردش در می آورد خیلی گرم و دل چسب است. مادر می پرسد: «صبحانه خوردی؟» مصطفی جواب می دهد: «یک استکان چای! لقمه گوشت کوبیده برداشتم که تو راه بخورم». کتاب هایش را بر می دارد و خداحافظی می کند. از در حیاط که بیرون می زند. سوز و سرمای برف چنگ می اندازد توی صورتش. نفسی عمیق می کشد و به راه می افتد. ناگهان به یاد لقمه گوشت کوبیده می افتد. لقمه را از لای روزنامه بیرون می کشد؛ و آرام زیر لب می گوید: «عجب گوشت کوبیده خوشمزه ای، با صدای خر خر ضعیفی که از پشت سرش می شنود، از خوردن دست می کشد. ماده سک سیاه و لاغری، درست آن طرف جدول جوی آب ایستاده است و به او خیره شده است، لقمه را قورت می دهد و باقی نانش را به طرف سگ می اندازد. سگ لقمه را بین زمین و هوا می قاپد و فلنگ را می بندد. با صدای زنگ مدرسه، کلاس هم به پایان می رسد. مصطفی کف دست های یخ زده اش را «ها» می کند و تند و تیز به راه می افتد و دانه های درشت برف، چرخ می خورد و به شکل لایه های نرم و نازک، روی موها و شانه اش می نشیند.

آهای لبو. .. لبوی داغ! بیا جلو!

مصطفی! نمی خواهی لبو مهمانمان کنی؟ مصطفی بر می گردد و حسین را که هن و هن کنان به طرفش می آید نگاه می کند هنوز، مصطفی چنگالش را توی اولین قاچ لبو فرو نکرده است که چشمش می افتد به پیر مردی ژنده پوش که چمپاتمه به درخت پوشیده از برف تکیه داده است. پیرمرد به بقچه پاره پوره ای می ماند که گوشه خیابان انداخته باشندش. نزدیک که می شود، صدای خرخر خشکی از لای دندان های قفل شده پیر مرد بیرون می ریزد. پیر مرد ناگهان از جا کنده می شود و وحشت زده به او چشم می دوزد. مصطفی لبخندی می زند و آهسته سلام می کند. مرد موهای جلو چشمش را عقب می زند فریاد می کشد: «تو. .. منو. .. می زنی. تو. .. منو. .. می زنی». بعد با تمام قوتی که در پاهای استخوانی و لختش وجود دارد پا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.