پاورپوینت کامل می دوید تا شیطان را از خودش دور کند ۳۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل می دوید تا شیطان را از خودش دور کند ۳۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل می دوید تا شیطان را از خودش دور کند ۳۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل می دوید تا شیطان را از خودش دور کند ۳۴ اسلاید در PowerPoint :
خوش به حال اونایی که شهید بابایی رو می شناسن و بیشتر خوش به حال اونایی که راهش رو ادامه میدن و باز هم بیشتر خوش به حال اون کسایی که از زندگی و جلوه های زیبای زندگی این شهید درس می گیرن و تو زندگیشون پیاده می کنن.
اگه بخوای بیشتر درباره شهید بابایی بدونی، چند دقیقه ای دلت رو میهمان این چند سطری کن که به عشق آن آسمان نورد، نوشته شده تا دلت عطر و بویی از رنگ شقایق ها بگیره.
شاید اولین لحظه ای که در سال ۱۳۲۹ چشمان مادر، چهره زیبای فرزند دلبندش را دید، خبر نداشت که این طفل روزی آن قدر بزرگ می شود که آسمان را زیر پایش می گذارد و با عشق اهل بیت علیهم السلام و برای یاری کشور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و اطاعت از نایب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آسمانی تر از هر پرنده می شود.
نمی دانم پدرش با دیدن او می دانست که روزی فرا خواهد رسید که عباسش با بیش از ۳۰۰۰ هزار پرواز با انواع هواپیماهای جنگنده آن قدر متواضع باشد که به دنیا و آنچه در آن هست پشت پا بزند.
در طول سال های پر پیچ و خم زندگی اش هیچ چیز او را از هدفش باز نداشت، حتی موهای سرش که همیشه آنها را کوتاه نگه می داشت تا وقتش را بی جهت صرف مرتب کردن آنها نکند. بزرگ مردی که در مکتب شهادت پرورش یافت. زهد و تقوایش مثل دریایی خروشان بود که هر لحظه از زندگانیش، موج ها در برداشت. مرد وارسته ای که هم رزمنده دلاور میدان جنگ بود و هم مبارزی سترگ با نفس اماره خویش. به راستی او در عین آشنایی با همه، گمنام بود.
زندگی او جالب تر از آن است که بخواهیم آن را به تصویر بکشیم. در مدتی که جهت آموزش تکمیلی در آمریکا بود، جلوه های فریبنده آنجا نتوانست دلش را اسیر خود کند و او را از انجام دادن وظایف دینی اش جدا کند. پای بندی به اعتقادات مذهبی مخصوصاً نماز، باعث شد حتی ژنرال های آمریکایی هم به او ادای احترام کنند.
وی ماجرای فارغ التحصیلی اش از دانشکده خلبانی آمریکا را چنین تعریف می کند: «دوره خلبانی ما در آمریکا تمام شده بود، اما به خاطر گزارشاتی که در پرونده خدمتم درج شده بود، تکلیفم روشن نبود و به من گواهینامه نمی دادند، تا این که روزی به دفتر مسئول دانشکده، که یک ژنرال آمریکایی بود، احضار شدم. به اتاقش رفتم و احترام گذاشتم. او از من خواست که بنشینم. پرونده من در جلو او، روی میز بود، ژنرال آخرین فردی بود که می بایستی نسبت به قبول و یا رد شدنم اظهار نظر می کرد.
از سوال های ژنرال بر می آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. این ملاقات ارتباط مستقیمی با آبرو و حیثیت من داشت، زیرا احساس می کردم که رنج دو سال دوری از خانواده و شوق برنامه هایی که برای زندگی آینده ام در دل داشتم، همه در یک لحظه در حال محو و نابودی است و باید دست خالی و بدون دریافت گواهینامه خلبانی به ایران برگردم. در همین فکر بودم که در اتاق به صدا در آمد و شخصی اجازه خواست تا داخل شود. او ضمن احترام، از ژنرال خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم، وقت نماز ظهر بود. با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و می توانستم نماز را اول وقت بخوانم. انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد.
گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را می خوانم. ان شاءالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشه ای از اتاق رفتم و روزنامه ای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز شدم. در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم، ژنرال وارد اتاق شده است.
با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه می دهم، هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد. سرانجام نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی می نشستم از ژنرال معذرت خواهی کردم. ژنرال پس از چند لحظه سکوت نگاه معناداری به من کرد و گفت: چه می کردی؟ گفتم: عبادت می کردم. گفت: بیشتر توضیح بده. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت های معین از شبانه روز باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعات زمان آن فرا رسیده بود، من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال با توضیحات من سری تکان داد و گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل این که راجع به همین کارهاست. این طور نیست؟ پاسخ دادم: آری همین طور است. او لبخندی زد. از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت و پای بندی من به سنت و فرهنگ و رنگ نباختنم در برابر تجدد جامعه آمریکا خوشش آمده است.
با چهره ای بشاش خودنویس را از جیبش بیرون آورد و پرونده ام را امضا کرد. سپس با حالتی احترام آمیز از جا برخاست و دستش را به سوی من دراز کرد و گفت: به شما تبریک می گویم. شما قبول شدید. برای شما آرزوی موفقیت دارم. من هم متقابلاً از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم.»
روحیه استکبار ستیزی او حتی در دوران قبل از انقلاب با تار و پودش عجین شده بود و حتی در استفاده کردن از کالاهای صهیونیستی خودداری می کرد. یکی از همکلاسی هایش که در آمریکا با او هم اتاق بود این طور نقل می کند که عباس همیشه روزانه دو وعده غذا می خورد؛ صبحانه و شام. بعضی وقت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 