پاورپوینت کامل در کوچه پس کوچه های قلب ها ۷۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در کوچه پس کوچه های قلب ها ۷۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۷۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در کوچه پس کوچه های قلب ها ۷۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در کوچه پس کوچه های قلب ها ۷۴ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

سلامی به گرمی دلهای تفتیده از آتش عشق

وسلام . سلامی به گرمی دلهای تفتیده از آتش عشق و به گرمی یک اشک سوزان سلامی به
سنگینی یک بغض نشکفته و سلامی به زیبایی تولد یک کودک، شکوفای یک غنچه و …

و سلام خدا و ملائکه اش بر تمامی عزیزانی که سالک راه حقند و نمی گذارند ارزشها و
مقدسات به فراموشی سپرده شود.

و سلام بر شما و سلامتی گوارای وجود نازنینتان که در جبهه ی فرهنگی سعی و اهتمام
میورزید.

خدای اعلی را شاکرم که نامه حقیر بدست مبارکتان رسید.

نامه من ان شا الله در ماه مبارک و پرفیض رمضان بدستتان خواهد رسید. طاعات و
عباداتتان مقبول درگاه حق تعالی ما را از دعای خیر سحر بینصیب مگذارید. برای شما و
هم سنگرانشان توفیق و تأیید روزافزون مسألت دارم . نمیدانم نامهام به دست چه کس یا
کسانی میرسد. فقط بسیار مشعوف و مسرورم که سیم ارتباطیام با خادمین شهدا پیوند خورد
و من هم به جمع خدام الشاهدین پیوستم.

گویا از دست خط اینجانب شکوه نموده بودید. الانصاف، دست خط به این خوبی چطور دلتان
آمد؟!!

اکنون شما جزئی از خانواده ارزشی و اعتقادی من و از اصدقاء صمیمی این جانب
گشته اند.

ولی ما سوم خرداد منتظر جواب بودیم خیلی دیر به دستمان رسید. حال از شما زحمتکشان
کمال تشکر و قدردانی را دارم که جواب مسابقه شلمچه اول در یک تلفن زدن ما امیدوار
شدیم که این جواب به دست ما میرسد ولی کی نمیدانم راستش را بخواهید خیلی منتظر
ماندم تا اینکه من خونه نبودم اون هدیه شما یعنی امتداد به دستم رسید آنچنان اشتیاق
داشتم که با حالت خنده و گریه شروع به باز کردن کردم خیلی خوشحال شدم اصلا فکرش را
نمیکردم که یه روزی من جزو خوانندگان نشریه امتداد باشم. خلاصه من سریع شروع به
خواندن امتداد کردم خیلی قشنگ بود با اینکه بار اول چاپ شده ولی بی هیچ عیب و نقصی
دستتون درد نکنه. وقتی کلمه شلمچه را بر زبان می آورم به ناگاه گریه می کنم مخصوصا
لحظه ای که صحنه های شلمچه در نشریه امتداد به یاد شلمچه تمامی صحنه ها جلوی چشمانم
مجسم می شود ولی آرزو می کنم که ای کاش یک بار دیگر به آنجا بروم من خودم را

در این دنیای بی همتا، خودم را تنها احساس می کردم هیچ چیز برایم جالب توجه نبود.
یک نوع پژمردگی در وجودم موج می زد. در ظاهر شاد، اما وقتی که به خودم رجوع
می کردم. قلب شکسته را می یافتم که با هیچ چیز پیوند نمی خورد تا اینکه موقعیتی پیش
آمد تا به مناطق جنگی بیایم.

شب عجیبی بود وقتی فهمیدم فردای اون شب قرار یه عده رو ببرند مناطق جنگی دلم خیلی
گرفت با همون حال خراب دلمونو زدیم به دریا و تفعلی زدیم به خواجه کتاب و که باز
کردم این اومد

راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

هر کی که دل به عشق دهی خوش دمی بود

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

و تازه اون وقت بود که فهمیدم توی دلم چه خبرهیکی از بچه ها پرسید تو که نمی آیی گفتم: نه شهدا ما را نطلبیدند، اما راستشرا
بخواهید دلم لک زده بود که برم اونجا را از نزدیک بینم، اما نه، نمی شد یعنی جور
نبود که برم بحث خانه ما بحث کنکور امسال من بود. بالاخره عید اومد، حال و هوای
عجیبی بود گویی خدا هر چی زیبایی در دامانش بود در زمین گسترانده بود شهر ما مثل
تهران شلوغ و پر از دود نیست که نشود از لای دود کوهها را با برفهایی که همانند
پادشاهی که تاج بر سر دارند گذشته اند و خیلی هم به خود می نازند مشکل ابرها
همانند، حیوانات زیبا از چشمانم می گذرد، بالاخره روز پنجم عید بود و شب همه
خوابیده بودیم خیلی زود بود شبیه برنامه های تلویزیون ساعت ۹:۳۰ همه خواب بودند به
جز من که یکدفعه زنگ به صدا درآمد یکی از آشناهایمان بود بالاخره آمدند و بعد از
پذیرایی صحبت از آن در و این در بود و تلویزیون هم داشت برای خودش حرف می زد یکدفعه
چشمم به برنامه ای افتاد دو دختر جوان کنار اروند کنار با هم عکس یادگاری
می گرفتند، یکدفعه هوایی شدم و در دلم گفتم، شهدا چی می شه که ما را هم بطلبید،
اشک در چشمانم غوطه ور شد و دیگر هیچ نگفتم.

بانگ رحیل نواخته شده است و ندای آسمانی به گوشم می رسد و عشق آغاز می شود سربندم
را روی پیشنانی ام محکم می کنم و چفیه را روی شانه ام گره می رنم قلبم مالا مال از
اضطراب است. چادرم را به سر می گیرم و قدم در راه می گذارم تا ناگفته های بسیاری را
بشنوم.

تا اینکه این توفیق صبح روز چهارشنبه ۱۰/۱/۸۴ نصیبم شد. به حوزه مقاومت حضرت
نبی (ص) رفتم در تابلو اعلانات این جمله را دیدم «آماده ایم اگر هدفمان الله و
حزبمان حزب الله باشد.» با خودم گفتم من هم آماده با راهیان نور باشم، زیرا که
راهیان نور رهروان شهدا و ولایت می باشند. هنگام سوار شدن به اتوبوس راننده پیچ
رادیو را باز کرد، با باز شدن رادیو این جمله را شنیدم «گر بر سر پیچ سبقت نگرفتی
مردی» به آقای راننده گفتم شنیدی؟ گفت شنیدم، چشم. در طول مسیر با توقفاتی که برای
نماز و ناهار داشتیم زیارت حضرت دانیال نبی نصیبمان شد، و بعد از آن به طرف اهواز
حرکت نموده بعد از پشت سرگذاشتن این شهر با دیدن تابلو نوشته های کنار جاده شور و
حال عجیبی پیدا کردم به طوری که اشک در چشم هایم حلقه زد، از جمله این نوشته ها
«عشق حسین ما را به این وادی کشانده، اینجاست آنجایی که خاکش آسمانی است، اینجاست
آنجایی که خاکش تشنه کام است، و کشته های بی مزار و …» به محل اسکان در شهر
خرمشهر رسیدیم بعد از نماز مغرب و عشاء به مناسبت اربعین حسینی روحانی مستقر در محل
اسکان مطالبی را ایراد و مداحی نمودند از بیانات روحانی این چند جمله را یادداشت
نمودم«رونده راه خدا باید چهار چیز را رعایت کند: ۱ـ استاد ببیند. ۲ـ خوب شاگردی
کند، که اگر خوب شاگردی کند مثل حبیب بن مظاهر می شود. ۳ـ موضوع بحث را بشناسد
(قرآن و عترت) ۴ـ مکان را بشناسد (حسینیه ها، زیارتگاه ها و مساجد). صبح روز اربیعن
به سمت اروند کنار که رودی است در جنوبی ترین نقطه سرزمین ایران به عرض ۵۰۰ تا ۱۰۰۰
متر و در کنار آن بزرگترین نخلستان جهان قرار دارد حرکت نموده، و این نخل های
سرفراز و سرجدا را تماشا کرده و صدای قدم ها، مناجات و توپ و تانک های رزمندگان را
از آن روزهای پرتلاطم به تصویر می کشند. بعد از توضیحات راوی کاروان و بازدید از
این منطقه به سمت شلمچه حرکت کرده و در همین زمان چشمم به این جمله از مقام معظم
رهبری افتاد «شلمچه قطعه ای از بهشت است» گفتم پس شلمچه هم کربلای ایران است.

بهمون گفتن اولین مقصد ما شلمچه است تا به مقصد رسیدن راهی نیست تا اینکه جمله تموم
شد خاله زد زیر گریه نمی دونستم چرا گریه می کنه یه چشمم به خاله بود و یه چشمم به
شیشه ماشین که بیرون رو نگاه می کردم و چیزی جز بیابون نمی دیدم تو دلم می گفتم
بیابون گریه کردن داره! وقتی ماشین ایستاد گفتند پیاده شین رسیدیم خاله گریه اش
بیشتر شد یکی یکی پیاده شدیم بعضی از خواهران و برادران کفشهاشون رو در آوردن و
پابرهنه و اشک ریزان می رفتن من هم به خاطر اینکه مثل بقیه باشم کفشهایم را
درآوردم و به دست گرفتم بدون اینکه دلیل این کارو بدونم هر قدم که جلوتر می رفتم حس
عجیبی داشتم حس می کردم پلک هایم بار سنگینی را تحمل می کنند. گرمی اشکهایم را روی
گونه هایم حس می کردم. بله من بی اختیار و بدون اینکه بفهم چرا گریه می کردم هر کسی
گوشه ای می نشست و گریه می کرد. خدایا این چه حکومتی است چشمهایم برادرانی را
می دید که تفنگ به دست به جلو می رفتند در همان جا نشستم و زدم زیرگریه من فهمیدم
چرا با کفش نباید رفت چون اونجا، خاک اونجا با خون شهیدان سرخ شده تا اون موقع دلم
می خواست چفیه را بندازم گردنم به خاطر زیبایی ولی حالا می ترسم، چه جور بگم خجالت
می کشم چون …

کفش هایم را در می آورم تا پرواز کنم. اذن دخول می خوانم، اجازه می گیرم از کنار
قطعه های آسمانی زمین می گذرم به قطعه ای بهشتی نزدیک می شوم که هنوز بوی عشق و یاس
و شهادت می دهد. صدای بال ملائک به گوش می رسد. همسفرانم می خوانند: کربلا…
کربلا… آری کربلا آمده ام اینجا قتلگاه کربلای وطنم است.

اینجا مصداق کل ارض کربلا است . جایگاه عروج آسمانی ترین مردان زمینی. جایگاه
سجده ی ابدی مردان حق که برای ماندن نیامده بودند آمدند تا عشق واقعی را نمو دهند.
می نشینم همه جا خاک است اما این خاک سخن می گوید آغشته است به خون مقدس ترین
فرزندان آدم، آغشته است به خون خدا، ندایی می گوید: بشنو با گوش جان بشنو حدیث
حماسه شیرمردان خدا را. از خود بی خودم تنها همان ندا را می شنوم و اشک می ریزم و
چه شیرین است تنفس در فضایی که آغشته به عطر و بوی شهداست. بلند می شوم غروب شده
باید برگردم ندا باز هم به گوش می رسد: رسالتت را فراموش نکن.

می خواستم اصلاً برنگردم رزمایش بسیجان بود ازدحام جمعیت خیلی زیاد بود و نتوانستم
خیلی خوب همه جا را زیارت کنم داشتم دیوانه می شدم همه به اتوبوس سوار شدند تا به
خوابگاه برویم خیلی ناراحت بودم ای کاش نمی رفتیم اتوبوس خراب شد و من از اتوبوس
پیاده شدم شب بود و چه زیباست شهدای شلمچه و به آرزویم رسیدم حس می کردم شهیدان با
من حرف می زنند درد دلمو گوش می دن با خودم خلوت کرده بود اشک ها صورتم را نوازش
می کرد و آسمان نقاب سیاه بر تن کرده بود و ستارگان مانند چراغ همه جا را روشن کرده
بود.

دیدم اینجا برای خودش یه سرزمین دیگه است. یه جور بهشت گمشده، که ما اونو
نمی شناختیم بعضی از بچه هایی که حتی نماز خوندن بلد نبودند اونجا اونقدر نماز
می خوندند که ما فکر می کردیم کاش اونارو زودتر می آوردیم اینجا. وقتی روی خاک
شلمچه با پای برهنه راه می ری انگار یه حس شرمندگی و حقارت بهت دست می ده. آروم راه
می رفتیم که مبادا قدم های ما بر روی استخوانهای یه شهید قرار بگیره واقعا اونجا
کربلا بود با خاک، با زمین و زمان می شد حرف زد و درد دل کرد. اونجا خدا به آدم ها
نزدیک بود. اونجا فقط عشق بود و عشق. خیلی از بچه ها بعد از برگشتن از این سفر حاجت
روا شدند. اونجا خاک به حرفمون گوش می کرد یه جور غربت توی دل بچه ها بود که فقط
می شد اونو از اشک توی چشماشون واز سجده های طولانی اونها روی خاک فهمید، نمی دونم
من دوباره لیاقت شو دارم برم اونجا.

ضربان قلب لحظه به لحظه زیادتر می شد.

مژگانهای چشم کم کم از جلوگیری اشک عشق خسته می شدند. خون جریان طبیعی خود را تغییر
می داد و نبض ها نامنظم می زدند. وداع چه کلمه ی نحسی هستی که قلب و روح من از
شنیدن اسم تو از زندگی خسته می شوند. انس چه طلسم مرموزی هست؟ بالاخره ساعتهای
وحشتناکی است ساعتی که روزگار دلهای بهم پیوسته را از هم جدا می کند خاصه اگر این
جدایی ما بین شهدا و خادمین شهدا باشد. ما بچه ها از شما جدا می شویم اما امید ما
پیش شماست و اگر دیدار باز پسین هم باشد دوستی شما بهترین یادگار ماست که با خود به
دیار باقی خواهیم برد.

می گن شهید مثل ستاره می مونه بعضی وقتا فکر می کنم می بینم مثال درستی نیست چون
شهدا همشون شهیدند، همشون خون دادند، همشون جون دادند پس چرا ستاره ها یکی شون پر
نوره و یکی شون کم نور، من می گم شهید مثل آفتاب می مونه که با تاریکی می جنگه وفلق
را در مشارق جلوه گر می کنه و با این کاوش این توپ خاکی را پاس می ده به سمت وادی
روشنایی ها. اما می گن درخشش خون شهید آفتابو

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.